English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To be an old hand at something. U درکاری سابقه وتجربه داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
in the swim <idiom> U درکاری فعالیت داشتن
to come to the fore U قسمت مهم درکاری داشتن
sink or swim <idiom> U افت وخیز درکاری داشتن
precedents U سابقه داشتن
precedent U سابقه داشتن
It is quite unprecedented. U بی سابقه است ( سابقه ندارد )
on the house <idiom> U مجاز درکاری
to be to blame for something U مقصر درکاری بودن
to p with a task U درکاری پشت کارداشتن
to make a hand of anything U درکاری کامیاب شدن
turn the trick <idiom> U درکاری که میخواست موفق شدن
fillbelly U کسیکه درکاری حریص باشد
duumvirate U اشتراک دو نفرهم رتبه درکاری
To put obstacles in the way. U سنگ انداختن درکاری (اشکال تراشیدن )
To put money into somethings. U درکاری پول ریختن (سرمایه گذاری کردن )
let it rip <idiom> U انجام بیش از اندازه چیزی ،گیرافتادن درکاری
gallio U ماموریاشخصی که ازدخالت درکاری که بیرون ازصلاحیت اوست خود داری
shaft U سابقه
precedents U سابقه
it served as a precedent U سابقه شد
track record U سابقه
track records U سابقه
intellects U سابقه
intellect U سابقه
acquaintances U سابقه
acquaintance U سابقه
shafts U سابقه
record U سابقه
backgrounds U سابقه
background U سابقه
ensample U سابقه
antecedent U سابقه
antecedents U سابقه
precedential U سابقه شو
prehistory U سابقه
scape U سابقه
context U سابقه
unprecedentedly U بی سابقه
unprecedented U بی سابقه
past U سابقه
contexts U سابقه
precedent U سابقه
scape U سابقه پر
infamy U افتضاح سابقه بد
precedential U سابقه درست کن
record U سابقه مدرک
precedented U سابقه دار
precedency U امتیاز سابقه
precedence U امتیاز سابقه
stare decisis U قاعده سابقه
record of service U سابقه خدمت
histogram U سابقه نما
stock record U سابقه موجودی
as much as never before <adv.> U به اندازه بی سابقه
histories U سابقه پیشینه
history U سابقه پیشینه
freedom from evil record U عدم سو سابقه
unheard of U بی سابقه کس نشنیده
grey headed U سابقه دار
as never before <adv.> U بطور بی سابقه
bad record U سوء سابقه
unheard U بی سابقه توجه نشده
known to the police U دارای سابقه در شهربانی
seeded U بازیکن سابقه دار
old hand U ادم با سابقه و مجرب
record U صورت جلسه سابقه
case history U سابقه مرض ودرمان
old hands U ادم با سابقه و مجرب
case histories U سابقه مرض ودرمان
squalls U باد بی سابقه وشدید
To set(create,establish)a precedent. U ایجاد سابقه کردن
forms U سابقه فعالیت اسب
formed U سابقه فعالیت اسب
It is base on a precedent. U مسبوق به سابقه است
record U مدرک کتبی سابقه
form U سابقه فعالیت اسب
squall U باد بی سابقه وشدید
honorable discharge U ترخیص با سابقه خدمت مجدانه
perpetual stock record U سابقه دائمی موجودی انبار
there is no precedent for this U این چیز سابقه ندارد
He has a poor service record in this company. U دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
we cannot trace the petitioner U نمیتوانم سابقه عرضحال دهنده را پیدا کنم
vendor rating U رده بندی فروشندگان براساس سابقه انها
stare decisis U قاعده صدور رای بر مبنای سابقه موجود
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
dye analysis U [آنالیز کردن رنگینه های بکار رفته در فرش جهت تعیین طول عمر فرش و سابقه تاریخی نوع رنگینه]
Ushak medallion U ترنج عشاق [این ترنج مربوط به شهری به همین نام در ترکیه است که دارای سابقه پانصد ساله در بافت فرش است.]
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
Khotan rug U فرش ختن [این شهر در جنوب ترکستان چین واقع می باشد و سابقه سیصد ساله در فرش بافی دارد. اکثر لچک های ترنجی را منسوب به این منطقه می دانند و از پودهای پشمی و گاه نخ های زربفت در طرح ها استفاده می شود.]
Tibet U تبت [این ناحیه با کشورهای چین، هند و نپال همسایه بوده و فرش آن بیشتر تحت تاثیر چین قرار داشته است.سابقه فرش بافی در آن حدود سیصد سال می باشد. نقش ببر از طرح های اصلی فرش تبت است.]
own U داشتن
owned U داشتن
doubting U شک داشتن
owning U داشتن
have U داشتن
owns U داشتن
possesses U داشتن
relieves U داشتن
to be feverish U تب داشتن
to hold U داشتن
to have U داشتن
to possess U داشتن
to have possession of U داشتن
having U داشتن
doubts U شک داشتن
lack U کم داشتن
relieve U داشتن
bear U در بر داشتن
to go hot U تب داشتن
to have f. U تب داشتن
to be in a f. U تب داشتن
doubted U شک داشتن
lacked U کم داشتن
wanted U کم داشتن
bears U در بر داشتن
want U کم داشتن
relieving U داشتن
monogyny U داشتن یک زن
redolence U بو داشتن
to hold a meeting U داشتن
bears U داشتن
lacks U کم داشتن
bear U داشتن
possessing U داشتن
possess U داشتن
doubt U شک داشتن
intercommon U داشتن
lackvt U کم داشتن
abound in U فراوان داشتن
desiring U میل داشتن
declare U افهار داشتن
abound with U فراوان داشتن
represented U نمایندگی داشتن
represents U نمایندگی داشتن
affects U دوست داشتن
affect U تمایل داشتن
amativeness U دوست داشتن
bear on U نسبت داشتن
quaking U لرزش داشتن
lean U تمایل داشتن
quakes U لرزش داشتن
quake U لرزش داشتن
desire U میل داشتن
quaked U لرزش داشتن
require U لازم داشتن
required U لازم داشتن
concern U اهمیت داشتن
affects U تمایل داشتن
leaned U تمایل داشتن
concerns U اهمیت داشتن
requires U لازم داشتن
desires U میل داشتن
requiring U لازم داشتن
represent U نمایندگی داشتن
leans U تمایل داشتن
affect U دوست داشتن
overlaps U اصطکاک داشتن
outclassing U برتری داشتن بر
outclasses U برتری داشتن بر
hungering U اشتیاق داشتن
hungers U اشتیاق داشتن
outclassed U برتری داشتن بر
outclass U برتری داشتن بر
thirst U اشتیاق داشتن
can U قدرت داشتن
can U امکان داشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com