English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
greet U درود برخورد
greeted U درود برخورد
greets U درود برخورد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
salutations U درود
compliments U درود
complimenting U درود
complimented U درود
compliment U درود
kind regards U درود
greetings U درود
greeting U درود
regards U درود
regard U درود
regarded U درود
salute U درود
saluted U درود
salutes U درود
saluting U درود
salutation U درود
channelled U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeled U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channel U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeling U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channels U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
glad hand U درود گرم
greeting U درود تهنیت
hailed U : سلام درود
greetings U درود تهنیت
hail U : سلام درود
hailing U : سلام درود
hails U : سلام درود
It hast fully registered with her . U درود گرم وصمیمانه
head crash U برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
collision U برخورد کردن برخورد تصادف کردن
collisions U برخورد کردن برخورد تصادف کردن
greets U درود گفتن تبریک گفتن
greeted U درود گفتن تبریک گفتن
greet U درود گفتن تبریک گفتن
collisions U برخورد
clash U برخورد
clashed U برخورد
intersect U برخورد
conflicts U برخورد
stop U برخورد
stopped U برخورد
stopping U برخورد
stops U برخورد
intersected U برخورد
approach U برخورد
approaches U برخورد
appulse U برخورد
approached U برخورد
strikes U برخورد
strike U برخورد
clashes U برخورد
confliction U برخورد
receptions U برخورد
reception U برخورد
ill favored U بد برخورد
conflicted U برخورد
conflict U برخورد
contact U برخورد
tangency U برخورد
collision U برخورد
attitude U برخورد
attitudes U برخورد
criss-cross U برخورد
contacts U برخورد
criss-crossed U برخورد
contacting U برخورد
criss-crosses U برخورد
contacted U برخورد
criss-crossing U برخورد
striking U برخورد
strikingly U برخورد
osculation U برخورد
incidence U برخورد
intersects U برخورد
impact U برخورد
impacts U برخورد
collision energy U انرژی برخورد
collision frequency U فراوانی برخورد
collision rate U میزان برخورد
collision rate U نرخ برخورد
collision rate U سرعت برخورد
conflict of interest U برخورد منافع
zone of contact U محل برخورد
tilts U منازعه برخورد
tilted U منازعه برخورد
crossing points U محل برخورد دو خط
crossing point U محل برخورد دو خط
tilt U منازعه برخورد
conflux U همریزگاه برخورد
impact test U ازمون برخورد
inelastic collision U برخورد ناکشسان
intersection point U محل برخورد
meeter U برخورد کننده
osculate U برخورد کردن
My pride was wounded ( hurt) . U به غیرتم برخورد
probability of collision U احتمال برخورد
take the blade U برخورد شمشیرها
touche U اعلام برخورد
unsporting conduct U برخورد ناجوانمردانه
fall on <idiom> U برخورد (بامشکلات)
impact strength U استحکام برخورد
impact sound U صدای برخورد
contiguity U برخورد تماس
effective collision U برخورد موثر
elastic collision U برخورد کشسان
elastic collision U برخورد الاستیک
electron impact U برخورد الکترونها
head on collision U برخورد رودررو
head oncollision U برخورد رویاروی
impact effect U اثر برخورد
impact factor U ضریب برخورد
impact force U نیروی برخورد
impact hardness U سختی برخورد
impact parameter U پارامتر برخورد
jct U محل برخورد
impact U برخورد کردن
impacts U برخورد کردن
chattering U برخورد کردن
tolerates U برخورد هموارکردن
chattered U برخورد کردن
affable U خوش برخورد
tolerating U برخورد هموارکردن
knock up U برخورد کردن
knock-up U برخورد کردن
knock-ups U برخورد کردن
coincidence U تطبیق برخورد
accessible U خوش برخورد
chatter U برخورد کردن
tolerate U برخورد هموارکردن
tolerated U برخورد هموارکردن
affects U احساسات برخورد
affect U احساسات برخورد
meet U برخورد کردن
meets U برخورد کردن
coincidences U تطبیق برخورد
chatters U برخورد کردن
fronting U نما طرز برخورد
he was provoked by my words U سخنان من باو برخورد
chatter U ضربه زدن برخورد
chatters U ضربه زدن برخورد
chattering U ضربه زدن برخورد
chattered U ضربه زدن برخورد
encountered U رویاروی شدن برخورد
encounter U رویاروی شدن برخورد
contacted U اتصال الکتریکی برخورد
contact U اتصال الکتریکی برخورد
encountering U رویاروی شدن برخورد
encounters U رویاروی شدن برخورد
contacts U اتصال الکتریکی برخورد
criterion U مشخصاتی که با آن برخورد خواهد شد
noncontact sports U ورزشهای بدون برخورد
glad hand <idiom> U بااهمییت برخورد کردن
warm up <idiom> U دوستانه برخورد کردن
maladdress U برخورد بد ترک ادب
inelastic cross section U مقطع برخورد ناکشسان
contacting U اتصال الکتریکی برخورد
collision of the second kind U برخورد نوع دوم
snagging U بمانعی برخورد کردن
meet U : برخورد کردن یافتن
front U نما طرز برخورد
incidence U برخوردکردن میدان برخورد
spume U کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
absence of blade U عدم برخورد شمشیرها
beach foam U کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
ocean foam U کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
sea foam U کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
meets U : برخورد کردن یافتن
smashes U برخورد خرد کردن
meeting U اتصال برخورد میتینگ
meetings U اتصال برخورد میتینگ
snags U بمانعی برخورد کردن
collision of the first kind U برخورد نوع اول
snag U بمانعی برخورد کردن
smash U برخورد خرد کردن
to collide head on U با هم شاخ بشاخ برخورد کردن
breast U برخورد سینه قهرمان دو به نوار
kissoff U برخورد 2 تیر با یکدیگربرروی هدف
sea foam U کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
near collision U حالت نزدیک برخورد دوهواپیما
ocean foam U کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
beach foam U کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
to run upon any one U بکسی برخورد یا تصادف کردن
spume U کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
sideswipes U برخورد کردن به پهلوی چیزی
breasts U برخورد سینه قهرمان دو به نوار
swishing U گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
swishes U گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
swished U گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
sideswipe U برخورد کردن به پهلوی چیزی
effective collision cross section U سطح مقطع برخورد موثر
swish U گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
impact loss U افت انرژی در اثر برخورد
anthropogenic U مربوط به برخورد وتماس بشر با طبیعت
personal remarks U اشارات وسخنانی که به شخصیت کسی برخورد
streetwise U ماهر در برخورد با مشکلات و خشونتهای شهری
to approach U به طرف کسی رفتن برای برخورد
to come to meet U به طرف کسی رفتن برای برخورد
nodes U محل برخورد بردارهادر نمونه برداری
to come towards U به طرف کسی رفتن برای برخورد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com