Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
get wise to something/somebody
<idiom>
U
درمورد موضوع محرمانه فهمیدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
get the goods on someone
<idiom>
U
فهمیدن اطلاعات بد درمورد کسی
We must inquire into this matter.
U
درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
perverse verdict
U
درمورد نکات قضایی موضوع صادر شود
privity
U
موضوع محرمانه
misapprehending
U
بد فهمیدن نادرست فهمیدن
misapprehends
U
بد فهمیدن نادرست فهمیدن
misapprehended
U
بد فهمیدن نادرست فهمیدن
misapprehend
U
بد فهمیدن نادرست فهمیدن
queues
U
فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queue
U
فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queueing
U
فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queued
U
فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
sequential access
U
فایل ترتیبی اندیس دار که موضوع به موضوع در بافر خوانده میشود
It is formed by alternatively lifting and lowering one warp thread across one weft thread
U
این است که توسط روش دیگر بلند کردن و پایین آوردن موضوع یکی پیچ و تاب در سراسر یک موضوع پود تشکیل
red herrings
U
شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
red herring
U
شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
that is not the proposition
U
موضوع چیز دیگر است موضوع این نیست
reverses
U
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reversing
U
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverse
U
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reversed
U
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
talk up
<idiom>
U
صحبت درمورد
hold forth
<idiom>
U
صحبت کردن درمورد
what about
<idiom>
U
چطور(درمورد چیزی)
in on
<idiom>
U
اطلاعاتی داشتن درمورد
To be biased (prejudiced).
U
درمورد چیزی تعصب داشتن
smoke out
<idiom>
U
درمورد چیزی به حقیقت رسیدن
use one's head/bean/noodle/noggin
<idiom>
U
عمیقا فکر کردن درمورد
search one's soul
<idiom>
U
کنکاش کردن درمورد بی گناهی کسی
bark up the wrong tree
<idiom>
[درمورد چیزی گمان اشتباه کردن]
cross a bridge before one comes to it
<idiom>
U
درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
food for thought
<idiom>
U
درمورد چیز باارزش فکر کردن
monomaia
U
جنون درمورد بخصوصی وسواس در چیزی
give someone the benefit of the doubt
<idiom>
U
همیشه بهترین را درمورد کسی فرض کن
freeboard
U
حق ادعای مالکیت درمورد زمینهای خالصه
To be patient with someone .
U
درمورد کسی صبر وشکیبائی نشان دادن
tie up
<idiom>
U
تمام مدت درمورد کسی حرف زدن
circulars
U
فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circular
U
فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
achloropsia
U
نوعی نابینایی درمورد رنگها مخصوصا رنگ سبز
I have been deceived in you .
U
درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
context sensitive help key
U
کلید فهور مطالب کمکی درمورد مسئله معین
aerostatics
U
علمی که درمورد گازها درحالت سکون و تعادل بحث میکند
target dossiers
U
پرونده اطلاعات جمع اوری شده درمورد هدفهای منطقه
demarche
U
عمل سیاسی اقدامی است که دولتی درمورد مسئله خاصی
let go
<idiom>
U
به حال خود گذاشتن ،هیچ کاری درمورد چیزی انجام ندادن
jackes
U
محرمانه
secret
U
محرمانه
classified
U
محرمانه
subrosa
U
محرمانه
tete a tete
U
محرمانه
cheek by jowl
U
محرمانه
confidental
U
محرمانه
privily
U
محرمانه
arcane
U
محرمانه
private code
U
کد محرمانه
esoteric
U
محرمانه
necessary house
U
محرمانه
in private
U
محرمانه
in secret
U
محرمانه
privately
U
محرمانه
restricted
U
محرمانه
hush hush
U
محرمانه
hush-hush
U
محرمانه
backside
U
محرمانه
privates
U
محرمانه
backsides
U
محرمانه
secrets
U
محرمانه
private
U
محرمانه
confidential
U
محرمانه
confidentially
U
محرمانه
referenda
U
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendums
U
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendum
U
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
confide
U
محرمانه گفتن
surreptitiously
U
محرمانه جانشین
closed
U
محرمانه بسته
surreptitious
U
پنهان محرمانه
confidential
U
خیلی محرمانه
in confidence
U
بطور محرمانه
secrecy
U
محرمانه بودن
confides
U
محرمانه گفتن
confided
U
محرمانه گفتن
conclave
U
انجمن محرمانه
conclaves
U
انجمن محرمانه
privy
U
خصوصی محرمانه
off the record
U
محرمانه و خصوصی
off-the-record
U
محرمانه و خصوصی
backstage
U
محرمانه خصوصی
privileged communication
U
مدارک محرمانه
private
U
محرمانه سرجوخه
private talk
U
گفتگوی محرمانه
private code
U
رمز محرمانه
closed meeting
U
گردهمایی محرمانه
privates
U
محرمانه سرجوخه
closed conference
U
گردهمایی محرمانه
cw system
U
سیستمی که از سیگنالهی امواج پیوسته برای کسب اطلاعات درمورد مسیر پروازبهره میگیرد
tip
U
محرمانه رساندن نوک
confidential
U
دارای ماموریت محرمانه
behind the stage
<adj.>
<adv.>
U
محرمانه
[اصطلاح مجازی]
secret services
U
دستگاه محرمانه دولت
secret service
U
دستگاه محرمانه دولت
hugger mugger
U
تنهایی مطلب محرمانه
data privacy
U
محرمانه بودن داده ها
underground
U
تشکیلات محرمانه وزیرزمینی
tipping
U
محرمانه رساندن نوک
telling-off
U
فهمیدن
tells
U
فهمیدن
tell
U
فهمیدن
comprehend
U
فهمیدن
comprehended
U
فهمیدن
comprehending
U
فهمیدن
comprehends
U
فهمیدن
twigs
U
: فهمیدن
twig
U
: فهمیدن
inducted
U
فهمیدن
inducting
U
فهمیدن
inducts
U
فهمیدن
grasps
U
فهمیدن
grasped
U
فهمیدن
grasp
U
فهمیدن
understand
U
فهمیدن
understands
U
فهمیدن
sees
U
فهمیدن
see
U
فهمیدن
induct
U
فهمیدن
make out
<idiom>
U
فهمیدن
twing
U
فهمیدن
to make out
U
فهمیدن
catch
U
فهمیدن
to have a gust of
U
فهمیدن
to get on to
U
فهمیدن
misconceive
U
بد فهمیدن
gripe
U
فهمیدن
catch on
<idiom>
U
فهمیدن
have in mind
<idiom>
U
فهمیدن
skill
U
فهمیدن
to catch on
U
فهمیدن
snoopy
U
بعمل اورنده تحقیقات محرمانه
to give one the straight tip
U
محرمانه چیزیرا بکسی خبردادن
administrative crypto account
U
نگهداری اسناد و مدارک محرمانه
underplot
U
دسیسه محرمانه دوز و کلک
tipsters
U
فروشنده اسرار واطلاعات محرمانه
tipster
U
فروشنده اسرار واطلاعات محرمانه
coroners
U
مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
full power
U
اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
coroner
U
مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
find out
<idiom>
U
فهمیدن ،یادگرفتن
savvier
U
فهم فهمیدن
savvey
U
فهم فهمیدن
put across
<idiom>
کاملا فهمیدن
malentendu
U
اشتباه فهمیدن
savviest
U
فهم فهمیدن
misconstruing
U
در فهمیدن مقصود
get it through one's head
<idiom>
U
فهمیدن ،باورداشتن
savvy
U
فهم فهمیدن
misconstrues
U
در فهمیدن مقصود
misconstrued
U
در فهمیدن مقصود
misconstrue
U
در فهمیدن مقصود
top secret
U
مخصوص افسران وخواص خیلی محرمانه
under the rose
U
نهانی زیر جلی محرمانه در خفا
to have a closed meeting
U
نشست محرمانه داشتن
[بخصوص سیاست]
top-secret
U
مخصوص افسران وخواص خیلی محرمانه
collogue
U
توط ئه چیدن محرمانه گفتگو کردن
putsches
U
توط ئه محرمانه برای برانداختن حکومت
putsch
U
توط ئه محرمانه برای برانداختن حکومت
pan
U
در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pans
U
در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pan-
U
در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
follows
U
تعقیب کردن فهمیدن
compass
U
محدود کردن فهمیدن
followed
U
تعقیب کردن فهمیدن
learn
U
خبر گرفتن فهمیدن
follow
U
تعقیب کردن فهمیدن
get
U
تهیه کردن فهمیدن
realising
U
درک کردن فهمیدن
gets
U
تهیه کردن فهمیدن
realized
U
درک کردن فهمیدن
realizes
U
درک کردن فهمیدن
intends
U
خیال داشتن فهمیدن
learns
U
خبر گرفتن فهمیدن
realizing
U
درک کردن فهمیدن
savour
U
فهمیدن دوست داشتن
realises
U
درک کردن فهمیدن
savoured
U
فهمیدن دوست داشتن
savouring
U
فهمیدن دوست داشتن
intend
U
خیال داشتن فهمیدن
savor
U
فهمیدن دوست داشتن
getting
U
تهیه کردن فهمیدن
realize
U
درک کردن فهمیدن
get the message
<idiom>
U
به واضحی فهمیدن مفهوم
get to the bottom of
<idiom>
U
دلیل اصلی را فهمیدن
wise up to
<idiom>
U
بالاخره فهمیدن واقعیت
comprehend
U
فهمیدن فرا گرفتن
comprehended
U
فهمیدن فرا گرفتن
comprehending
U
فهمیدن فرا گرفتن
comprehends
U
فهمیدن فرا گرفتن
intending
U
خیال داشتن فهمیدن
to find out
U
ملتفت شدن فهمیدن
to fish out
U
بیرون اوردن فهمیدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com