English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
crymotherapy U درمان بوسیله سرما سرما درمانی
cryotherapy U درمان بوسیله سرما سرما درمانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
it is proof against cold U سرما در ان کارگر نسیت دافع سرما است
coldest U سرما
colds U سرما
cold U سرما
colder U سرما
coldigor U سازش با سرما
cold frames U سرما دورکن
refrigerating technique U فن سرما سازی
to freeze U از سرما یخ زدن
to feel cold U از سرما یخ زدن
catch a cold <idiom> U سرما خوردن
i wonder he did not catch cold U که سرما نخورد
chills U سرما دادن
cold frame U سرما دورکن
chills U سرما خنکی
catch cold U سرما خوردن
cold short U شکنندگی در سرما
chill U سرما دادن
chill U سرما خنکی
psychrophilic U سرما دوست
we were perished with cold U از سرما مردیم
hoarfrost U سرما ریزه پژه
I have a cold. U من سرما خورده ام. [پزشکی]
he is recovered from his cold U سرما خوردگی او برطرف شد
rime U سرما ریزه پله
cold is merely privative U سرما چیزی جز عدم
to benvmb with cold U از سرما بیحس کردن
exposure to cold U درمعرض سرما بودن
I was frozen to death . U از سرما سیاه شدم
slight cold U سرما خوردگی کم یا جزئی
To be freezing to death . U از سرما خشک شدن
I dont mind the cold . U از سرما ناراحت نمی شوم
I was shivering all over with cold . U از سرما مثل بید می لرزیدم
frostbite U یخ زدگی بافت بدن در اثر سرما
nurse a cold U سرما خوردگی را ماندن درخانه علاج کردن
oxygen tent U چادراکسیژن مخصوص معالجه سرما خوردگی وامثال ان
oxygen tents U چادراکسیژن مخصوص معالجه سرما خوردگی وامثال ان
pea jacket or coat U جامه کلفت پشمی که ملوانان در سرما می پوشند
chilled to the bones <idiom> U نفوذ سوز سرما تا مغز استخوان [احساس یخ زدگی]
to tuck up a child [British E] U پتوی روی بچه را درست کردن [که سرما نخورد]
to tuck in a child U پتوی روی بچه را درست کردن [که سرما نخورد]
gooseflesh U دانه دانه شدن یا ترکیدگی پوست در اثر سرما یا ترس
occupational therapy U درمان بوسیله اشتغال بکار کاردرمانی
osteopathy U درمان بوسیله مالش استخوان و مفاصل
radiotherapy U رادیو تراپی درمان بوسیله نیروی تشعشعی
shiver U لرزیدن از سرما لرزیدن
shivered U لرزیدن از سرما لرزیدن
shivering U لرزیدن از سرما لرزیدن
shaggy ugs U فرش های با پرز بلند [این گونه فرش علاوه بر داشتن پرز بلند در سطح فرش، دارای مقداری پرز در پشت فرش نیز می باشد و در مناطق سردسیر بافته می شود تا گرم بوده و عایق سرما در کف اتاق باشد.]
therapist U متخصص درمان شناسی درمان شناس
therapists U متخصص درمان شناسی درمان شناس
heparinize U باهپارین درمان کردن تحت درمان باهپارین قراردادن
client centered therapy U درمان متمرکز بر درمان جو
therapeutic U درمانی
remedial U درمانی
physiotherapy U تن درمانی
hydropathic U اب درمانی
physical therapy U تن درمانی
hydrotherapy U اب درمانی
relaxation therapy U ارمش درمانی
music therapy U موسیقی درمانی
religious therapy U دین درمانی
reality therapy U واقعیت درمانی
behavior therapy U رفتار درمانی
play therapy U بازی درمانی
recreation therapy U سرگرمی درمانی
physical therapy U ورزش درمانی
narcotherapy U تخدیر درمانی
logopedics U گفتار درمانی
speech therapy U گفتار درمانی
psychotherapy U روان درمانی
chemotherapy U شیمی درمانی
group therapy U گروه درمانی
electrotherapy U برق درمانی
convulsive therapy U تشنج درمانی
radiotherapy U پرتو درمانی
gestalt therapy U گشتالت درمانی
hydropath establishment U بنگاه اب درمانی
therapeutic millieu U محیط درمانی
milieu therapy U محیط درمانی
kinesiotherapy U جنبش درمانی
family therapy U خانواده درمانی
insight therapy U بینش درمانی
immunotherapy U ایمن درمانی
hypnotherapy U هیپنوتیسم درمانی
hydropathist U متخصص اب درمانی
hydrotherapeutic U بنگاه اب درمانی
art therapy U هنر درمانی
therapeutic impasse U بن بست درمانی
will therapy U اراده درمانی
therapeutic community U اجتماع درمانی
thermotherapy U حرارت درمانی
homeopathy U همسان درمانی
role therapy U نقش درمانی
homoeopathy [British] U همسان درمانی
semantic therapy U معنا درمانی
curative U دارای خاصیت درمانی
psychagogy U روان درمانی رهنمودی
ambulatory psychotherapy U روان درمانی سر پایی
directive psychotherapy U روان درمانی رهنمودی
nondirective psychotherapy U روان درمانی بی رهنمود
direct psychotherapy U روان درمانی رهنمودی
balneology U علم استحمام درمانی
reconstructive psychotherapy U روان درمانی بازساختی
cerebral electrotherapy U برق درمانی مغزی
hospitalization U پذیرایی خدمات بیمارستانی و درمانی
brief psychotherapy U روان درمانی کوتاه مدت
triage U سیستم ارزیابی خدمات پزشکی و نیازهای درمانی پرسنل
client U درمان جو
remedying U درمان
irremediable U بی درمان
immedicable U بی درمان
treatments U درمان
natural philosophy U درمان
treatment U درمان
water cure U اب درمان
medicative U درمان کن
cure U درمان
therapy U درمان
cured U درمان
clients U درمان جو
medicament U درمان
medicaments U درمان
cures U درمان
remedied U درمان
remedy U درمان
remediless U بی درمان
remedies U درمان
psychotherapy U درمان روانی
curative U درمان بخش
healable U درمان پذیر
It'll be OK. <idiom> U درمان میشود!
treats U درمان کردن
dual sex therapy U درمان دو جنسیتی
cure all U درمان هر درد
aversion therapy U درمان اجتنابی
chemotherapy U درمان دارویی
existential therapy U درمان وجودی
adjunctive therapy U درمان جنبی
adjuvent therapy U درمان تکمیلی
aceology U درمان شناسی
depth therapy U درمان عمقی
corrective therapy U درمان اصلاحی
multiple therapy U درمان تعاونی
an active remedy U درمان کاری
cooperative therapy U درمان تعاونی
direct therapy U درمان رهنمودی
electrotherapeutics U درمان برقی
analytic therapy U درمان تحلیلی
conjoint therapy U درمان زوجی
active therapy U درمان فعال
remediable U درمان پذیر
remedied U درمان کردن
remedies U درمان میزان
remedies U درمان کردن
remedy U درمان میزان
remedy U درمان کردن
remediless U درمان ناپذیر
remedying U درمان میزان
remedying U درمان کردن
operable U قابل درمان
treatable U قابل درمان
faith cure U درمان اعتقادی
faith healing U درمان اعتقادی
remedied U درمان میزان
social therapy U درمان اجتماعی
supportive therapy U درمان حمایتی
relationship therapy U درمان ارتباطی
cures U درمان بخشیدن
cured U درمان بخشیدن
cure U درمان بخشیدن
quadrangular therapy U درمان دو زوجی
therapeusis U درمان شناسی
post treatment follow up U پیگیری پس از درمان
placebo therapy U درمان با دارونما
pithiatism U درمان تلقینی
therapeutics U درمان شناسی
therapeutist U درمان شناس
iamatology U درمان شناسی
inpatient U تحت درمان
interpretive therapy U درمان تفسیری
treats U درمان شدن
incurable U بی درمان بیچاره
psychotherapy ortherapeutics U روح درمان
marriage therapy U درمان زناشویی
treated U درمان شدن
treated U درمان کردن
hydropathist U اب درمان دان
incurable U درمان ناپذیر
treat U درمان شدن
treat U درمان کردن
physiotherapy U درمان فیزیکی
kinesalgia U جنبش درمان
Patience is a plaster for all sores . <proverb> U صبر,درمان هر دردیست .
therapeutically U از لحاظ درمان شناسی
indoklon therapy U درمان با استنشاق اندوکلون
sex therapy U درمان اختلالات جنسی
electric convulsive therapy U درمان با تشنج برقی
carbon dioxide therapy U درمان با انیدرید کربنیک
insulin coma therapy U درمان با اغماء انسولینی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com