English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to misbehave oneself U درست رفتار نکردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
malfunction U [ اندام یا ماشین و غیره ] درست کار نکردن
fair shake <idiom> U رفتار درست
keep up appearances <idiom> U حفظ رفتار درست
failed U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
dud probability U درصد احتمال عمل نکردن گلوله یا اصابت نکردن ان
Act your age [and not your shoe size] ! U به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
and U تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
intersection U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersections U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meet U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
join U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
meets U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joins U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joined U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
coincidence function U تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
OR function U تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
assertion U 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
union U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
unions U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
alternation U تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
false U 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
conjunction U تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
conjunctions U تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
disjunction U تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
either or operation U تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
tempers U درست ساختن درست خمیر کردن
temper U درست ساختن درست خمیر کردن
tempered U درست ساختن درست خمیر کردن
judiciousness U قضاوت درست تشخیص درست
be the spitting image of someone <idiom> U درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . U این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
infest U ول نکردن
infested U ول نکردن
infesting U ول نکردن
infests U ول نکردن
to keep it up U ول نکردن
disclaiming U قبول نکردن
disapproves U تصویب نکردن
disclaims U قبول نکردن
disapprove U تصویب نکردن
disassociate U همکاری نکردن
disassociates U همکاری نکردن
indulges U مخالفت نکردن
indulged U مخالفت نکردن
indulge U مخالفت نکردن
indulging U مخالفت نکردن
disassociated U همکاری نکردن
disclaimed U قبول نکردن
disclaim U قبول نکردن
disbelieving U باور نکردن
disbelieved U باور نکردن
disbelieve U باور نکردن
withdraws U قبول نکردن
withdraw U قبول نکردن
disobeys U اطاعت نکردن
disobeying U اطاعت نکردن
disobeyed U اطاعت نکردن
disobey U اطاعت نکردن
square deals U تقلب نکردن
square deal U تقلب نکردن
to be d. to U توجه نکردن به
to keep one's distance U اشنایی نکردن
to keep at arms length U اشنائی نکردن با
to make no mention of U ذکر نکردن
disbelieves U باور نکردن
to pass by any thing U رعایت نکردن
no go <idiom> U موافقت نکردن
disassociating U همکاری نکردن
disaffiliate U همکاری نکردن
omittance is no quit tance U مطالبه نکردن
abort ریشه نکردن
discommend U توصیه نکردن
discountenance U تصویب نکردن
rejection U قبول نکردن
disoblige U ممنون نکردن
missfire U عمل نکردن
to miss the goal U گل نکردن [ورزش]
mistrusted U اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusting U اطمینان نکردن به فن داشتن
not my cup of tea <idiom> U با چیزی حال نکردن
missfire U عمل نکردن گلوله
standpat U ورق عوض نکردن
to be in disagreement [with somebody] U موافقت نکردن [با کسی]
let it all hang out <idiom> U پنهان نکردن چیزی
fall out of use <idiom> U از چیزی استفاده نکردن
to turn to account U بهرمندشدن از ضایع نکردن
to lose interest U جلب توجه نکردن
mistrusts U اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrust U اطمینان نکردن به فن داشتن
disapprove U رد کردن تصویب نکردن
plead not guilty U اقرار به جرم نکردن
understated U حقیقت را افهار نکردن
to play not guilty U اقرار بگناه نکردن
understates U حقیقت را افهار نکردن
understating U حقیقت را افهار نکردن
understate U حقیقت را افهار نکردن
put (something or someone) out of one's head (mind) <idiom> U به موضوعی فکر نکردن
to keep an oath inviolate U نقض نکردن سوگند
disapproves U قبول نکردن رد کردن
disapprove U قبول نکردن رد کردن
non-add subtotal اضافه نکردن به زیرکل
disapproves U رد کردن تصویب نکردن
differences U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
alternative U تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
exjunction U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
EXOR U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
alternatives U تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
difference U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
exclusive U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
underplayed U دست خودرا ادا نکردن
disbelieved U اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieve U اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
goof off <idiom> U کار نکردن یاجدی نبودن
except U : مستثنی کردن مشمول نکردن
disregarded U اعتنا نکردن عدم رعایت
boycotted U ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycotting U ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycotts U ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
(can't) stand <idiom> U تحمل نکردن،دوست نداشتن
depersonalization U توجه نکردن به هویت فردی
disregard U اعتنا نکردن عدم رعایت
beyond grasp U درک نکردن بیرون ازحدادراک
shoot the works <idiom> U از هیچ تلاشی مضایقه نکردن
off one's high horse <idiom> U تحقیرآمیز و مغرورانه عمل نکردن
failures U عمل نکردن گیر سلاح
disregards U اعتنا نکردن عدم رعایت
failure U عمل نکردن گیر سلاح
boycott U ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
disbelieves U اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
married failure U عمل نکردن اتصالی مین
underplays U دست خودرا ادا نکردن
underplaying U دست خودرا ادا نکردن
to turn a d. ear to U توجه نکردن به بی اعتنایی کردن به
underplay U دست خودرا ادا نکردن
aborts U ریشه نکردن عقیم ماندن
to be at strife [with somebody] [over something] U موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
to be split [over something] [with somebody] U موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
to be at odds [with somebody] [on / over something] ) U موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
aborting U ریشه نکردن عقیم ماندن
aborted U ریشه نکردن عقیم ماندن
disbelieving U اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disregarding U اعتنا نکردن عدم رعایت
to not lift a finger <idiom> U اصلا هیچ کاری نکردن
misfire U عمل نکردن گلوله مانع اتش
an incredulous smile U لبخندی که نشانه باور نکردن باشد
Keep oneself to oneself. U پیش کسی نرفتن (معاشرت نکردن )
married failure U عمل نکردن خوشه اتصال مین
misfired U عمل نکردن گلوله مانع اتش
turn one's back on <idiom> U کمک نکردن به کسی که احتیاج دارد
misfires U عمل نکردن گلوله مانع اتش
to fall over [computer, programme, ...] U [موقتا] کار نکردن [دستگاهی یا برنامه ای و غیره]
to crap out U کار نکردن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
to conk out U کار نکردن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
to have packed up [British E] U کار نکردن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
not to lose sight of U ملاحظه کردن [به کسی یا چیزی] را فراموش نکردن
Welsh U زیر قول زدن بتعهدخود عمل نکردن
off balance <idiom> U فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
refuse U قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
welch U زیر قول زدن بتعهدخود عمل نکردن
refused U قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refuses U قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refusing U قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
lay off <idiom> U بیش از این استفاده نکردن (دارو،سیگار)
fail U عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fails U عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
failed U عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
denials U تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
symmetric difference U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
NAND function U تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
denial U تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
dispersion U تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد
treament U رفتار
ethic U رفتار
haviour U رفتار
comportment U رفتار
havings U رفتار
comporting U رفتار
gest U رفتار
gesturing U رفتار
demarche U رفتار
gesture U رفتار
gestured U رفتار
behavior U رفتار
comport U رفتار
demarch U رفتار
deportment U رفتار
conducting U رفتار
actions U رفتار
action U رفتار
behavio U رفتار
bad conduct U سو رفتار
conducts U رفتار
behaviuor U رفتار
thews U رفتار
comported U رفتار
conduct U رفتار
ergasia U رفتار
conducted U رفتار
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com