Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
hyperinsulinism
U
درخون که موجب کم شدن قند خون میگردد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
gastrin
U
هورمونی که موجب ترشح شیره معده میگردد
yellow bile
U
مادهء زردی که در قدیم میگفتند از کبد ترشح میشود و موجب ایجادحالت سودایی میگردد
to bathe in blood
U
درخون غلتیدن
To welter in ones blood .
U
درخون خود غلتیدن
haematic
U
دارویی که درخون موثراست
to bathe in blood
U
درخون غوطه خوردن یا اغشتن
red-handed
U
دست درخون هنگام ارتکاب جنایت
recrement
U
ابگونهای که از خون دفع ودوباره درخون جذب میشود
job lots
U
مجموعه کالاهایی که در یک مرحله تولید میگردد
job lot
U
مجموعه کالاهایی که در یک مرحله تولید میگردد
roll reversal
U
حالتی که سبب معکوس شدن کنترل میگردد
grace note
U
نتی که به اهنگ برای زیبایی اصلی اضافه میگردد
linocut
U
چاپی که بوسیله کلیشه روی مشمع ایجاد میگردد
accommodation bill
U
براتی که جهت کمک یا ضمانت فردی تهیه میگردد
royalty
U
پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
treasury stock
U
سهم منتشره شرکت که بعنوان سرمایه منظور میگردد
ashless dispersant oil
U
نوعی روغن معدنی که مانع تجمع ناخالصیها میگردد
backsliding
U
کسی که پس از ترکیکعادت بد به عادت سابق خود باز میگردد
royalties
U
پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
fox fire
U
نور وتشعشعی که گاهی ازچوبهای پوسیده ساطع میگردد
bay
U
حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
grout curtain
U
لایه سیمانی تزریق شدهای که در زیر پی سد مانع تراوشات میگردد
bays
U
حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
bayed
U
حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
baying
U
حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
paraboloid
U
سطحی که در اثر گردش جسم شلجمی بدور خود تشکیل میگردد
earthquake factor
U
مقدار درصد شتاب ثقلی که درطرح محاسبات ساختمانی منظور میگردد
polyester
U
نمک الی مرکبی که تغلیظ شده ودر پلاستیک سازی مصرف میگردد
lumen
U
واحد تشعشع برابر مقدارنوری که از یک شمع معمولی بین المللی ساطع میگردد
girt
U
تیری که بین دو ستون بطورافقی قرارگرفته و روی ان دیوار تیغهای بنا میگردد
pyxidium
U
کپسول گیاهی که نیمی از ان در اثر شکفتن بازواز نیم پایینش جدا میگردد مجری
whitcomb body
U
جسم ایرودینامیکی که به هواپیما اضافه میشود و سبب بهبود توزیع حجم اریارول میگردد
lymphoblast
U
سلولی که تبدیل بذره سفید یابیرنگ بلغم یاخلط میگردد سلول نرسیده لنفی
covering letter
U
نامه یایادداشتی که همراه اسنادفرستاده میشود و در ان دلیل ارسال اسناد و مطالب دیگر درج میگردد
ogive
U
شکل حاصل از منحنی مدارسیارهای که شعاع ان به تدریج زیاد شده تا سرانجام به خط راست تبدیل میگردد
mandrel
U
جسم مرکزی معمولا با مقطع دایرهای که قطعه لولهای یاقسمت مادگی دور ان شکل میگردد
covering letters
U
نامه یایادداشتی که همراه اسنادفرستاده میشود و در ان دلیل ارسال اسناد و مطالب دیگر درج میگردد
occasioned
U
موجب
contributory
U
موجب
offeror
U
موجب
cause
U
موجب
causes
U
موجب
causing
U
موجب
inducements
U
موجب
in conformity with
U
بر موجب
inducement
U
موجب
origins
U
موجب
origin
U
موجب
whereby
U
که به موجب ان
incurs
U
موجب
incur
U
موجب
incurring
U
موجب
incurred
U
موجب
occasion
U
موجب
contributive
U
موجب
occasioning
U
موجب
occasions
U
موجب
abc analysis
U
طبقه بندی مخصوص کالاهای موجود درانبار که معمولابراساس قیمت موجودی هریک از اقلام تنظیم میگردد
replenishing phase
U
بخشی از سیکل عملکردموتورهای پالس جت که دران افت فشار داخل مجرا سبب ورود سوخت میگردد
dead weights
U
کالاهای سنگین که کرایه حمل انها براساس وزن تعیین میگردد مانند ذغال سنگ واهن
plenum chamber
U
محفظه اب بندی شده درتوربینهای گاز که سبب ملایم کردن و گرفتن نوسانات جریان هوا میگردد
dead weight
U
کالاهای سنگین که کرایه حمل انها براساس وزن تعیین میگردد مانند ذغال سنگ واهن
effectuate
U
موجب شدن
give rise to
U
موجب شدن
cuse of a
U
موجب وحشت
federal reserve system
U
سیستمی که به موجب ان
thorns
U
موجب ناراحتی
entail
U
موجب شدن
sperm
U
موجب ایجادچیزی
sperms
U
موجب ایجادچیزی
like a red rag to the bull
U
موجب خشم
gratifying
U
موجب خوشنودی
conducive
U
موجب شونده
brings
U
موجب شدن
stumbling block
U
موجب لغزش
stumbling blocks
U
موجب لغزش
pleasing
U
موجب مسرت
bringing
U
موجب شدن
bring
U
موجب شدن
promibitive
U
موجب منع
to bring forth
U
موجب شدن
thorn
U
موجب ناراحتی
scourger
U
موجب بلا
entails
U
موجب شدن
ill fated
U
موجب بدبختی
entailing
U
موجب شدن
entailed
U
موجب شدن
affords
U
موجب شدن
affording
U
موجب شدن
afforded
U
موجب شدن
afford
U
موجب شدن
hyperventilation
U
تنفس زیاد بطوریکه مقدار دی اکسید کربن در خون از مقدارعادی ان کمتر میشود و سبب تشنج سرگیجه و غش میگردد
vortex tube
U
وسیلهای فاقد هرگونه قطعه متحرک که دران اختلاف فشارسبب ورود جریان سیال ازطریق شکافهای مماسی میگردد
anti collision light
U
چراغ یا لامپ چشمک زنی که در بالای سکان عمودی یا زیرهواپیما به منظور افزایش قابلیت دیده شدن نصب میگردد
y plates
U
صفحات افقی موازی که اختلاف پتانسیل انها سبب انحراف قائم پرتو الکترونی در لوله اشعه کاتدی میگردد
resolutive
U
محلل موجب فسخ
smoke screen
U
موجب تاریکی وابهام
drawing card
U
موجب جلب توجه
hysterogenic
U
موجب اختناق رحمی
lactogenic
U
موجب ترشح شیر
inotropic
U
موجب انقباض ماهیچه
peristrephic
U
گرداننده موجب گردش
sidesplitting
U
موجب تشنج پهلوها
hysteroid
U
موجب اختناق رحمی
ulcerative
U
موجب تولید زخم
suspensor
U
موجب تعلیق نگاهدارنده
evincing
U
موجب شدن برانگیختن
sufferance
U
سکوت موجب رضا
incentives
U
اتش افروز موجب
incentive
U
اتش افروز موجب
evinces
U
موجب شدن برانگیختن
evinced
U
موجب شدن برانگیختن
evince
U
موجب شدن برانگیختن
cherry rivet
U
پرچ لولهای شکل که بصورت کور در محل نصب شده وتوسط ساقه داخلی که بعداشکسته و جدا میگردد بسته میشود
inuring
U
معتاد کردن موجب شدن
motivating
U
انگیختن موجب و سبب شدن
flunks
U
چیدن موجب شکست شدن
inures
U
معتاد کردن موجب شدن
lutenize
U
موجب ایجاد جسم زرد
motivates
U
انگیختن موجب و سبب شدن
motivated
U
انگیختن موجب و سبب شدن
belly laugh
U
هر چیزی که موجب خنده شود
flunking
U
چیدن موجب شکست شدن
inbreed
U
موجب شدن بوجود اوردن
flunked
U
چیدن موجب شکست شدن
flunk
U
چیدن موجب شکست شدن
belly laughs
U
هر چیزی که موجب خنده شود
inure
U
معتاد کردن موجب شدن
inured
U
معتاد کردن موجب شدن
motivate]
U
تحریک کردن موجب شدن
suspensory
U
موجب تعویق بیضه بند
detractive
U
سبک کننده موجب کسرشان
silert gives consent
U
خاموشی موجب رضا است
scarecrow
U
ادمک سرخرمن موجب ترس
effecturate
U
موجب شدن انجام دادن
reductase
U
دیاستازی که موجب تقلیل و حل گردد
occasion
U
موجب شدن فراهم کردن
occasioned
U
موجب شدن فراهم کردن
occasioning
U
موجب شدن فراهم کردن
troubler
U
موجب تصدیع خاطر مزاحمت
ignominious
U
موجب رسوایی ننگ اور
occasions
U
موجب شدن فراهم کردن
scarecrows
U
ادمک سرخرمن موجب ترس
haste makes waste
U
تعجیل موجب تعطیل است
motivate
U
انگیختن موجب و سبب شدن
curiosity killed the cat
<idiom>
U
فضولی هم موجب دردسرمی شود
jus sanguinis
U
قانونی که بموجب ان تابعیت فرزند از روی تابعیت والدینش معین میگردد
differential cost analysis
U
تحلیل هزینههای تفاضلی سیستمی که در ان هزینههای روشهای مختلف برسی میگردد
frost heave
U
برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
holocene
U
وابسته به دوره زمین شناسی حاضر که ازپایان دوره پلیستوسن شروع میگردد
post script
U
مطلبی که در هنگام تهیه نامه فراموش شده و بعدا درذیل نامه ذکر میگردد
escalation
U
مادهای در قرارداد که براساس ان قیمتهای قرارداد تعدیل میگردد
transubstantiation
U
اعتقادباینکه نان وشراب مصرفی درایین عشای ربانی مسیحیان هنگام ورود ببدن شخص تبدیل بجسم وخون عیسی میگردد
ptomaine
U
مواد الی قلیایی سمی که دراثر پوسیدگی باکتریها برروی مواد ازتی تشکیل میگردد
neuritis
U
التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
To break a habit makes one ill.
<proverb>
U
ترک عادت موجب مرض است .
abortionists
U
کسی که موجب سقط جنین میشود
abortionist
کسی که موجب سقط جنین میشود
this act provoked my inquiry
U
این کار موجب پرسش من است
denominative
U
مشتق ازاسم یاصفت موجب تسمیه
gaping stock
U
چیزی که موجب خیره نگریستن گرد د
department stores
U
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
department store
U
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
riffle
U
کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
blighters
U
شخص یا چیزی که موجب مصیبت و بلا شود
riffling
U
کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
riffles
U
کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
blighter
U
شخص یا چیزی که موجب مصیبت و بلا شود
in the clear
<idiom>
U
رها از هرچیزی که موجب حرکت یا دیدمشکل شود
riffled
U
کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
breeding ground
U
محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
new broom sweeps clean
<idiom>
U
شخص تازهای موجب تغییرات زیادی شود
breeding grounds
U
محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
monocoque
U
ساختمان سه بعدی مثل بدنه هواپیما که فاقد سازه داخلی بوده و همه تنش بر پوسته و اجزاء ساختمانی که بلافاصله زیر ان قرار دارندوارد میگردد
expansion bearing
U
تکیه گاهی که موجب حرکت طولی یا دورانی میشود
anticatalyst
U
مادهای که موجب وقفهء واکنشهای حیاتی موجود میشود
red reg
U
چیزی که موجب خشم وبرانگیختگی گرد د یکجورزنگ در گندم
superheterodyne
U
گیرنده رادیویی که در ان سیگنال دریافتی با فرکانس نوسانی موضعی به منظورایجاد فرکانس بینابین که سپس با مزیتهای متعددتقویت میشود ترکیب میگردد
humoral pathology
U
علم ناخوشی شناسی که به موجب ان همه بیماریهارانتیجه فسادخلط هامیدانند
an unclear condition which
U
consideration the ignoranceof causes شرط مجهولی که موجب جهل به عوضین میشود
quantity theory of money
U
نظریهای که به موجب ان قیمت هرکالا با مقدار پول تعیین میشود
laitance
U
حبابی که پس از بتن ریزی درسطح بتن فاهر میشود وباعث متخلخل شدن سطح بتن میگردد
cold working
U
شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
prizing
U
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prizes
U
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prized
U
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
sound effects
U
عوامل صوتی که در رادیو وتلویزیون وفیلم سینمایی وغیره موجب صدامیشود
prize
U
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
bergson criterion
U
ضابطهای که نشان میدهد هر تغییری که موجب کاهش مطلوبیت شود نامطلوب است
protective duty
U
حقوق و عوارض حمایتی حقوق گمرکی حمایت کننده حقوقی که جهت حمایت ازکالاهای داخلی وضع میگردد
compensation trading
U
معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
breach of trust
U
کوتاهی درانجام دادن انچه که به موجب سند تنظیمی در تاسیس حقوقی می بایستی انجام دهد
bond
U
سندی که به موجب ان خود ووارث و اوصیا و مباشرین امورش را به پرداخت مبلغ معینی به دیگری متعهد میکند
asylums
U
حقی است که به موجب ان هردولت میتواند کسانی را که به علل سیاسی به خاک او یاسفارتخانه اش می گریزند راپناه دهد
asylum
U
حقی است که به موجب ان هردولت میتواند کسانی را که به علل سیاسی به خاک او یاسفارتخانه اش می گریزند راپناه دهد
economic determinism
U
یکی ازاصول عقاید مارکس که به موجب ان جمیع تحولات اجتماعی وسیاسی ناشی ازجبر اقتصادی تلقی می گردد
capitulation
U
تسلیم شدن به دشمن قرارداد کاپیتولاسیون قراردادی که به موجب ان امتیازات خاصی به یک دولت خارجی و اتباع ان داده میشود
dogmatism
U
دگماتیسم روش فکری که به موجب ان "دگمها" یا سنن و سوابق مسلمه باید بدون پرسش وکورکورانه مورد تبعیت قرارگیرند
silence gives consent
U
سکوت موجب رضایت است عدم اعتراض کاشف از اذن است
sudatorium
U
حمام گرم که موجب عرق زیاد گردد گرمخانه حمام
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com