Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
congruous
U
درخور درست تلافی کننده یاجفت شونده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
meet
U
تصادم کردن با دشمن درخور بودن درخور
meets
U
تصادم کردن با دشمن درخور بودن درخور
vindictive
U
تلافی کننده
retaliative
U
تلافی کننده
compensator
U
تلافی کننده
retractive
U
منقبض شونده جمع کننده
disincentives
U
مانع شونده منع کننده
disincentive
U
مانع شونده منع کننده
fondu
U
درهم داخل شونده ونفوذ کننده
armstrong
U
سیستم عمل کننده فرامین موشک هدایت شونده
haemapoietic
U
خون درست کننده
orthoscopic
U
درست نمودار کننده
orthoptic
U
درست کننده نقص بینایی
precipitate
U
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitated
U
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitates
U
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitating
U
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
self reacting
U
بطور خودکار متعادل شونده خود بخود تطبیق شونده
combination vehicle
U
خودروی بکسل کننده و بکسل شونده
army landing forces
U
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
augmentative
U
متراکم شونده متراکم کننده
issuant
U
منتشر کننده منتشر شونده
congurous
U
درخور
idoneous
U
درخور
deserved
U
درخور
eligible
U
درخور
likly
U
درخور
apposite
U
درخور
apt
U
درخور
proportionate
U
درخور
assorted
U
درخور
by fits and starts
U
درخور
meets
U
درخور
meet
U
درخور
felicitous
U
درخور
fittest
U
درخور مناسب
fits
U
درخور مناسب
becoming
U
شایسته درخور
appropriates
U
درخور مناسب
fit
U
درخور مناسب
marriageable
U
درخور عروسی
appropriating
U
درخور مناسب
queenly
U
درخور ملکه
appropriate
U
درخور مناسب
appropriated
U
درخور مناسب
wifely
U
درخور زنان
pasturable
U
درخور چرا
thievish
U
درخور دزدان
e. to the occasion
U
درخور موقع
opportune
U
درخور مناسب
befitting
U
درخور شایسته
monkish
U
درخور رهبان
stagy
U
درخور نمایشگاه
befits
U
درخور بودن
befitted
U
درخور بودن
befit
U
درخور بودن
self correcting
U
خود بخود اصلاح شونده اصلاح کننده نفس خود
meet
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
coincidence function
U
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
join
U
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
intersection
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersections
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joined
U
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
OR function
U
تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
meets
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joins
U
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
and
U
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
alternation
U
تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
union
U
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
unions
U
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
conjunction
U
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
assertion
U
1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
conjunctions
U
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
false
U
1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
disjunction
U
تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
either or operation
U
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
gradatory
U
درخور راه دفتن
gradient
U
درخور راه رفتن
gradients
U
درخور راه رفتن
measuring
U
درخور اندازه گیری
little
U
درخور بچگی پست
tempered
U
درست ساختن درست خمیر کردن
tempers
U
درست ساختن درست خمیر کردن
temper
U
درست ساختن درست خمیر کردن
judiciousness
U
قضاوت درست تشخیص درست
be the spitting image of someone
<idiom>
U
درست مثل کسی بودن
[درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
vindictive
U
تلافی
wanion
U
تلافی
amends
U
تلافی
retribution
U
تلافی
reprisal
U
تلافی
reprisals
U
تلافی
greets
U
تلافی
greeted
U
تلافی
greet
U
تلافی
retaliation
U
تلافی
incidence
U
تلافی
compensation
U
تلافی
compensations
U
تلافی
marque
U
تلافی
tits
U
تلافی
tit
U
تلافی
by way of reciprocation
U
در تلافی
[کاری]
paying
U
تلافی کردن
reprisal
U
تلافی کردن
repays
U
تلافی پس دادن به
reciprocate
U
تلافی کردن
reciprocated
U
تلافی کردن
wrathful
U
تلافی کردن
reprisals
U
تلافی کردن
to make r.
U
تلافی کردن
to make reprisal
U
تلافی کردن
to make reprisal
U
تلافی در اوردن
reward
U
مزد تلافی
restitution
U
جبران تلافی
retaliator
U
متضمن تلافی
rewarded
U
مزد تلافی
repaying
U
تلافی پس دادن به
wrathful
U
تلافی دراوردن
reciprocates
U
تلافی کردن
avenges
U
تلافی کردن
avenging
U
تلافی کردن
retaliate
U
تلافی کردن
retaliated
U
تلافی کردن
in return
U
در تلافی
[کاری]
retaliates
U
تلافی کردن
retaliating
U
تلافی کردن
pays
U
تلافی کردن
pay
U
تلافی کردن
rewardable
U
مزد تلافی
retortion
U
تلافی عینی
repay
U
تلافی پس دادن به
recoup
U
تلافی کردن
recouped
U
تلافی کردن
recouping
U
تلافی کردن
recoups
U
تلافی کردن
avenge
U
تلافی کردن
avenged
U
تلافی کردن
recompensing
U
جبران تلافی
recompenses
U
جبران تلافی
recompensed
U
جبران تلافی
recompense
U
جبران تلافی
retortion
U
تلافی بعین
rewards
U
مزد تلافی
retort
U
جواب متقابل تلافی
reprise
U
خرج تلافی کردن
to take vengeance on a person
U
تلافی برکسی دراوردن
retorts
U
جواب متقابل تلافی
rewards
U
سزا تلافی کردن
rewardable
U
سزا تلافی کردن
rewarded
U
سزا تلافی کردن
to pay home
U
تلافی کامل کردن
reward
U
سزا تلافی کردن
to serve one out
U
تلافی بسر کسی دراوردن
i will return his kindness
U
مهربانی او را تلافی خواهم کرد
to pay out
U
تنبیه کردن تلافی دراوردن
i paid him out well
U
خوب تلافی بسرش دراوردم
i repaid his kindress in kind
U
مهربانی او را عینا` تلافی کردم
unrequited
U
بدون تلافی یا عمل متقابل
Touché!
U
خوب تلافی کردی!
[در بحثی]
serve one out
U
تلافی بسر کسی دراوردن
The convict cannot distinguish between right and wrong
[distinguish right from wrong]
.
U
این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص
[تشخیص درست را از نادرست]
بدهد.
to take vengeance on any one
U
تلافی بر سر کس در اوردن از کسی انتقام گرفتن
to give one his revenge
U
فرصت جبران یا تلافی بحریف دادن
to get one's own back
U
تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
corrector
U
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
difference
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
alternative
U
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
differences
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
exjunction
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
EXOR
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
alternatives
U
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
She's done so much for us, we need to repay her somehow.
U
او
[زن]
این همه به ما کمک کرد. یکجوری باید تلافی بکنیم.
exclusive
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
sacerdotal
U
وابسته به کشیشان درخور کشیشان
denials
U
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
dispersion
U
تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد
symmetric difference
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
denial
U
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
NAND function
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
except
U
تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
equality
U
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
folding
U
تا شونده
step down
U
کم شونده
squashy
U
له شونده
vimineous
U
خم شونده
diminishing
U
کم شونده
deliquescent
U
اب شونده
accretive
U
زیاد شونده
deviator
U
منحرف شونده
simultaneous with each other
U
با هم واقع شونده
deterrents
U
مانع شونده
foldaway
U
کوچک شونده
fly table
U
میز تا شونده
clastic
U
جدا شونده
accumulatively
U
بطورجمع شونده
revulsive
U
جابجا شونده
clastic
U
تقسیم شونده
erubescent
U
سرخ شونده
migratory
U
جابجا شونده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com