English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
short notice U درحداقل مدت درکمترین زمان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
make time <idiom> U بیشترین مسافت را درکمترین وقت رفتن
line haul U زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime U زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuits U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time U یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
access time U کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM U فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
presented U زمان حاضر زمان حال
presenting U زمان حاضر زمان حال
presents U زمان حاضر زمان حال
present U زمان حاضر زمان حال
arrivals U زمان حضور زمان رسیدن
arrival U زمان حضور زمان رسیدن
response time U زمان جواب زمان پاسخگویی
seek time U زمان جستجو زمان طلب
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty U زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule U جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
times U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible U وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation U پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time U خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time U مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle U زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period U زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequency U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits U زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
short cycle annealing U سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
early time U زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
cryptoperiod U زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
tenses U زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing U زمان فعل تصریف زمان فعل
tense U زمان فعل تصریف زمان فعل
angular velocity sight U زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
station time U زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
contemporaneous U هم زمان
stroking U زمان
stroked U زمان
time of blowing U زمان دم
date U زمان
dates U زمان
time consuming U زمان بر
time-consuming U زمان بر
stroke U زمان
timed U زمان
synchrone U هم زمان
simultaneously U در یک زمان
times U زمان
thence U از ان زمان
tempos U زمان
strokes U زمان
yet U تا ان زمان
ticker [colloquial] [watch] U زمان
time-piece U زمان
zeitgeist U زمان
clocks U زمان ها
term U زمان
termed U زمان
terming U زمان
period U زمان
timepiece U زمان
clock U زمان
cotemporaneous U هم زمان
time U زمان
coinstantaneous U هم زمان
cycle time U زمان
whene'er U هر زمان
periods U زمان
thitherto U تا ان زمان
tempo U زمان
away U از ان زمان
synchronous U هم زمان
whoopee U زمان خوشی
multiplication time U زمان ضرب
lead time U زمان پیشگیری
lost time U زمان مفقوده
microcycle U واحد زمان
mean time U زمان متوسط
leisure time U زمان اسودگی
maximum duration U زمان حداکثر
latency U زمان بیکاری
maintenance period U زمان تعمیرات
lost time U زمان گمگشته
loading time U زمان بارگیری
non productive time U زمان مرده
linkage time U زمان پیوند
man and boy U از زمان بچگی
lapses U گذشت زمان
length of time U طول زمان
lapsing U گذشت زمان
lapse time U زمان کاهش
lapse U گذشت زمان
light load period U زمان بار کم
lapse of time U مرور زمان
makeup time U زمان جبران
response time U زمان واگنش
relief time U زمان استراحت
relaxation time U زمان اسایش
regression time U زمان برگشت
reflex time U زمان بازتاب
reference time U زمان مرجع
return perion U زمان برگشت
recurrence interval U زمان برگشت
miscellaneous time U زمان متفرقه
recovery time U زمان بهبود
response time U زمان پاسخ
scheduler U زمان بند
execute U زمان اجرا
executed U زمان اجرا
executes U زمان اجرا
executing U زمان اجرا
running time U زمان رانش
rise time U زمان خیز
retention time U زمان بازداری
response time U زمان واکنش
reasonable time U زمان معقول
present tense U زمان حال
physiological time U زمان فیزیولوژیکی
period of concentration U زمان تمرکز
peace time U در زمان صلح
peace time U زمان صلح
passtime U زمان گذارستون
orthogenesis U جبر زمان
prescription U مرور زمان
prescriptions U مرور زمان
preparation time U زمان تهیه
preterit U زمان ماضی
reaction time U زمان واکنش
production time U زمان ساخت
timing U زمان گیری
timing U زمان بندی
timing U زمان احتراق
production time U زمان تولید
timing U زمان سنجی
run time U زمان اجرا
nonsynchronous U ناهم زمان
down time U زمان توقف
acceleration time U زمان شتاب
access time U زمان دستیابی
cycle time U زمان تناوب
activity time U زمان هر فعالیت
cutting time U زمان برش
adaptation time U زمان انطباق
cutting time U زمان اصلی
add time U زمان افزایش
add time U زمان جمع
cycle time U زمان دوره
cycle time U زمان سیکل
dead time U زمان مرده
down time U زمان بیکاری
distribution time U زمان توزیع
dilation of time U اتساع زمان
dilation of time U انبساط زمان
development time U زمان توسعه
delay time U زمان تاخیر
delay allowance U زمان تقسیم
decay time U زمان اضمحلال
decay time U زمان تباهی
dead time U زمان گمگشته
adverb of time U فرف زمان
all crash U زمان فوریت
allocated time U زمان نامی
blue moon U زمان دراز
civil time U زمان عرفی
budget period U زمان بودجه
chronoscope U زمان نما
chronoscope U زمان سنج
chronophobia U زمان هراسی
chromometer U زمان سنج
chronograph U زمان نگار
clk U زمان سنج
base period U زمان مبنا
clocked U با سنجش زمان
correlation time U زمان همبستگی
cooling period U زمان انتظار
contemporize U هم زمان کردن
connect time U زمان اتصال
association time U زمان تداعی
compile time U زمان کامپایل
attack timing U زمان بندی تک
compilation time U زمان کامپایل
coking time U زمان کک سازی
coking period U زمان کک سازی
chronometer U زمان سنج
down time U زمان تلف
kill time U زمان کشندگی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com