Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
aglow
U
درحال اشتعال
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
degressive burning
U
اشتعال طولانی اشتعال تدریجی خرج
pouncing
U
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounce
U
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounces
U
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounced
U
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
in plant
U
درحال رویش درحال رشد
ignition
U
اشتعال
burning
U
اشتعال
deflagration
U
اشتعال
combustion
U
اشتعال
firing
U
اشتعال
flamboyancy
U
اشتعال بالرزش
combustion
U
اشتعال احتراق
ignitable
U
قابل اشتعال
combustible
U
قابل اشتعال
flamboyance
U
اشتعال بالرزش
light firing
U
اشتعال نورانی
flamboyance
U
اشتعال لرزشی
inflamable
U
قابل اشتعال
inflamable
U
اشتعال پذیر
inflammability
U
قابلیت اشتعال
inflammability
U
اشتعال پذیری
flamboyancy
U
اشتعال لرزشی
ignition point
U
نقطه اشتعال
ignition charge
U
خرج اشتعال
flash point
U
نقطه اشتعال
dead burned
U
انتهای اشتعال
dead center ignition
U
نقطه اشتعال
flare up
U
اشتعال ناگهانی
fire point
U
نقطه اشتعال
fire proofing compound
U
اشتعال کاه
fire retardant
U
اشتعال کاه
firing voltage
U
ولتاژ اشتعال
flammability
U
قابلیت اشتعال
combustibility
U
قابلیت اشتعال
coal dust firing
U
اشتعال گردی
burning train
U
مسیر اشتعال
igniting point
U
نقطه اشتعال
flammability
U
اشتعال پذیری
ignitability
U
قابلیت اشتعال
burning point
U
نقطه اشتعال
firing point
U
نقطه اشتعال
flaming of arc
U
اشتعال جرقه
light firing
U
اشتعال منور
uninflammable
U
اشتعال ناپذیر
flammable
U
قابل اشتعال
inflammable
U
اشتعال پذیر
inflammable
U
قابل اشتعال
piceous
U
قابل اشتعال
lighting
U
اشتعال نورافکنی
ignition
U
اشتعال احتراق
flammable
U
اشتعال پذیر
limit of inflammability
U
حد قابل اشتعال
upper flammability limit
U
حد بالایی اشتعال پذیری
hypergol
U
مایع قابل اشتعال
flammable liquid
U
مایع اشتعال پذیر
ignition
U
اتش گیری اشتعال
wildfire
U
ماده قابل اشتعال
lower flammability limit
U
حد پایینی اشتعال پذیری
lead in
U
مدار هادی اشتعال
inflammable substances
U
مواد قابل اشتعال
pyrogen
U
عنصر قابل اشتعال
inflammables
U
مواد قابل اشتعال
flash point tester
U
ازمایش کننده نقطه اشتعال
hypergolic fuel
U
سوخت خیلی حساس به اشتعال
ignitor
U
محفظه حامل باروت اشتعال
fuels
U
سوخت ماده قابل اشتعال
fuelling
U
سوخت ماده قابل اشتعال
fuelled
U
سوخت ماده قابل اشتعال
fueled
U
سوخت ماده قابل اشتعال
fuel
U
سوخت ماده قابل اشتعال
benzine
U
انواع مواد نفتی قابل اشتعال
flareback
U
اشتعال برخلاف مسیر عادی شعله
xylene
U
خا نوادهای ازهیدروکربنهای سمی و قابل اشتعال و معطر
xylol
U
خا نوادهای ازهیدروکربنهای سمی و قابل اشتعال و معطر
feverous
U
درحال تب
kissing kind
U
درحال اشتی
struck
U
درحال اعتصاب
at the present moment
U
درحال حاضر
For the time being. At peresent. presently.
U
درحال حاضر
on one's knees
U
درحال خضوع
shiveringly
U
درحال لرز
suspensive
U
درحال تعلیق
suspensive
U
درحال توقف
sejant
U
درحال جلوس
perdue
U
درحال کمین
reelingly
U
درحال تلوتلو
on stream
U
درحال فعالیت
in a wrought up state
U
درحال عصبانی
in child birth
U
درحال زایمان
perlexedly
U
درحال اشفتگی
perdu
U
درحال کمین
on the boil
U
درحال جوشیدن
to be on the grin
U
درحال پوزخندبودن
dying
U
درحال نزع
stationed
U
جا درحال سکون
latent
U
درحال کمون
dormant
U
درحال کمون
nascent
U
درحال تولد
functioning
U
درحال کار
ongoing
U
درحال پیشرفت
high water
U
دریا درحال مد
moribund
U
درحال نزع
station
U
جا درحال سکون
amok
U
درحال جنون
amort
U
درحال مرگ
blushingly
U
درحال شرمندگی
stations
U
جا درحال سکون
suspense
U
درحال تعلیق
declining industry
U
صنعت درحال تنزل
sobersided
U
فروتن درحال هوشیاری
overtaking vessel
U
ناو درحال سبقت
rising
U
درحال ترقی یا صعود
hanging
U
اویزان درحال تعلیق
tranquil
U
بی جنبش درحال سکون
sejant
U
درحال چمباتمه زدن
pounce
U
درحال حمله با پنجه
saleintiant
U
درحال جست وخیز
saleint
U
درحال جست وخیز
pounced
U
درحال حمله با پنجه
pounces
U
درحال حمله با پنجه
enrapture
U
درحال جذبه انداختن
about to do something
<idiom>
U
درحال انجام کاری
enravish
U
درحال جذبه انداختن
pouncing
U
درحال حمله با پنجه
fall into abeyance
U
درحال وقفه افتادن
swing up
U
درحال تاب خوردن
jump kick
U
شوت درحال پرش
hovered
U
درحال توقف پر زدن
flagrante delicto
U
درحال ارتکاب جرم
ramblingly
U
درحال گردش یاولگردی
sacking
U
درحال یورش وچپاول
goods receiving
U
کالاهای درحال تحویل
goods inwards
U
کالاهای درحال تحویل
goods intake
U
کالاهای درحال تحویل
flutteringly
U
درحال اشفتگی مضطربانه
hang-ups
U
درحال معلق ماندن
hang-up
U
درحال معلق ماندن
hang up
U
درحال معلق ماندن
the belligernt powers
U
دولتهای درحال جنگ
hovers
U
درحال توقف پر زدن
hover
U
درحال توقف پر زدن
in one's cups
U
درحال میگساری و مستی
flyers
U
درحال پرواز گردونه تیزرو
gaggles
U
هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
to dye in the wool
U
درحال خامی رنگ کردن
to dye in grain
U
درحال خامی رنگ کردن
sliding tackle
U
تکل درحال لیز خوردن
rehabilitant
U
بیمار یا معلول درحال نوتوانی
to grind out an oath
U
درحال دندان قرچه سوگندیادکردن
present arms
U
سلام درحال پیش فنگ
gaggle
U
هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
The ship is loading.
U
کشتی درحال بارگیری است
sniffled
U
درحال عطسه صحبت کردن
sniffles
U
درحال عطسه صحبت کردن
is on the wane
U
درحال کاهش یا نقصان است
intermediate stock
U
موجودی کالاهای درحال ساخت
sniffling
U
درحال عطسه صحبت کردن
fliers
U
درحال پرواز گردونه تیزرو
flyer
U
درحال پرواز گردونه تیزرو
flier
U
درحال پرواز گردونه تیزرو
sniffle
U
درحال عطسه صحبت کردن
streamer
U
نوار یاپرچم درحال اهتزاز
streamers
U
نوار یاپرچم درحال اهتزاز
Irans industry is progressing.
U
صنعت ایران درحال ترقی است
to souse a burning house
U
اب پاشیدن روی خانه درحال سوختن
spot
U
کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
Prices are rising ( falling ) .
U
قیمت ها درحال افزایش (کاهش ) هستند
underway replenishment
U
تجدید سوخت و تدارکات درحال حرکت
spots
U
کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
at this time
<adv.>
U
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
cell phone users while driving
U
کاربران تلفن همراه درحال رانندگی
at this stage
<adv.>
U
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
the dying father said
U
پدر که درحال مردن بود گفت
hibernation
U
بسربردن زمستان درحال خواب یا بیهوشی
pit a pat
U
با ضربات تند و متوالی درحال ضربان
in suspense
U
درحال تعطیل یابی تکلیفی معلق
nitro
U
مایع قابل اشتعال مورداستفاده در اتومبیل بصورت خالص یا مخلوط برای نیروی بیشتر
transients
U
ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
transient
U
ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
die
U
توپی که درحال افتادن برروی زمین است
hang ten
U
سواری تخته موج درحال جلوبودن 01 انگشت پا
neutrino
U
ذره کوچک فراری با جرم درحال سکون صفر واپسین 5/0
heel
U
کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
heels
U
کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
spitting
U
در رهگیری هوایی یعنی درحال رها کردن بویههای صوتی ضد زیردریایی هستم
orbiting
U
در رهگیری هوایی یعنی درحال چرخش یا دور بزنید وهدف را جستجو کنید
controllable twist
U
تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
transients
U
پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
transient
U
پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
unpopulated
U
تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
stranger
U
در رهگیری هوایی یعنی یک هواپیمای ناشناس با گرا ومسافت و ارتفاع داده شده درحال امدن است
lamber
U
کسیکه میش را هنگام زاییدن توجه میکند میشی که درحال زاییدن است
transient target
U
هدف موقت هدف درحال حرکتی که مدت کمی در میدان دید قرار می گیرد
stream takeoff
U
حالت موجی هواپیماها درحال برخاستن پشت سر هم پرواز از روی باند به صورت موج پشت سر هم
interruptor
U
ضامن قطع مدار اشتعال ماسوره ضامن داخلی ماسوره
internal furnace
U
کوره درونی بوته درونی اشتعال درونی
perdu or due
U
درحال کمین کمین کنان
picketings
U
اعضای اتحادیه کارگری که درحال اعتصاب خارج از محل کار خود جمع می شوند تادیگران را نیز به اعتصاب وادارند و نیز خریداران را ازخرید منصرف کنند
choreographs
U
طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com