English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
She has had many privations in her youth . U درجوانی از بسیاری چیزها محروم مانده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
accumulating U جمع آوری بسیاری چیزها در یک دوره زمان مشخص
accumulate U جمع آوری بسیاری چیزها در یک دوره زمان مشخص
accumulates U جمع آوری بسیاری چیزها در یک دوره زمان مشخص
idle balance U مانده راکد مانده غیرفعال
hards U پس مانده کتان یاشاهدانه پس مانده
How very odd. Well I never. U چه چیزها ( بعلامت تعجب )
rinsing U پس مانده ابکشی پس مانده
retort residue U ته مانده یا پس مانده قرع
Enantiodroma U گرایش به تغییر چیزها به متضادشان
lot U گروه [توده] از مردم یا چیزها
I am not expected to tell you every thing , am I ? U مگرتمام چیزها رابایدبه تو گفت
visibility was poor U چیزها درست دیده نمیشد
residue check U بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
exuberance U بسیاری
multeity U بسیاری
multitudes U بسیاری
multiplicity U بسیاری
deepness U بسیاری ته
muchness U بسیاری
not a few U بسیاری
profuseness U بسیاری
plentifulness U بسیاری
many U بسیاری
multitude U بسیاری
standardised U مط ابق استاندارد کردن مجموعهای از چیزها
standardises U مط ابق استاندارد کردن مجموعهای از چیزها
standardising U مط ابق استاندارد کردن مجموعهای از چیزها
hookup U تجمع بعضی چیزها برای منظورخاصی
pure U پاکیزه یا ترکیب نشده با سایر چیزها
purest U پاکیزه یا ترکیب نشده با سایر چیزها
purer U پاکیزه یا ترکیب نشده با سایر چیزها
standardize U مط ابق استاندارد کردن مجموعهای از چیزها
standardizing U مط ابق استاندارد کردن مجموعهای از چیزها
standardizes U مط ابق استاندارد کردن مجموعهای از چیزها
widely U در بسیاری موارد
many of them U بسیاری از انها
there are numbers who U بسیاری هستند که
many people U بسیاری از مردم
manifoldness U چندتایی بسیاری
plenty U فراوانی بسیاری
multiplicity of creeds U بسیاری کیش ها
paranomia U اشفتگی دماغی که نشانه ان عوضی نامیدن چیزها است
pack U قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
packs U قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
Many explanations were proffered. U توضیحات بسیاری پیشنهاد شد.
many d. of hunger U بسیاری از گرسنگی می میرند
add U قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
adds U قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
adding U قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
stiffening U اهار یا چیز دیگری که برای سفت کردن چیزها بکارمیبرند
exception U چیزی باسایر چیزها در همان دسته بندی متفاوت باشد
exceptions U چیزی باسایر چیزها در همان دسته بندی متفاوت باشد
we had a heavy p to day U امروز نامههای بسیاری ازپست داشتیم
to smoke oneself sick U از بسیاری استعمال دخانیات ناخوش شدن
to poreone's eyes out U چشم را از بسیاری مطالعه خسته کردن
spillages U وضعیتی که داده بسیاری پردازش شوند و در بافر جا نشوند
To experience great hardships. U سختیها ومشقات بسیاری را تجربه کردن (متحمل شدن )
spillage U وضعیتی که داده بسیاری پردازش شوند و در بافر جا نشوند
common U سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
commoners U سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
commonest U سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
Most home helps prefer to live out. U بسیاری از کارگران خانگی ترجیح می دهند بیرون از خانه زندگی کنند .
finder U عنصر مرکزی یک محیط عملیاتی و برنامهای که میان سایر چیزها فایلهای ذخیره شده روی دیسک ها رانشان میدهد
Ouroboros U نمادی باستانی که در بسیاری از فرهنگها موجود میباشد و بصورت اژدها یا ماریست که دم خود را می جود.
synchronous U سیستم پنهان ثانویه سریع در بسیاری از کامپیوترها که از نقط ه پردازنده pentium استفاده میکند
vital necessity U پدیدهای که دولتها با توسل به ان بسیاری از اعمال غیر منطقی یا نامشروع یا تجاوزکارانه خود را توجیه می کنند
distributing U سیستم پردازش یک سازمان بزرگ با بسیاری کامپیوترهای کوچک در ایستگاههای کاری مختلف به جای یک کامپیوتر مرکزی
distributes U سیستم پردازش یک سازمان بزرگ با بسیاری کامپیوترهای کوچک در ایستگاههای کاری مختلف به جای یک کامپیوتر مرکزی
distribute U سیستم پردازش یک سازمان بزرگ با بسیاری کامپیوترهای کوچک در ایستگاههای کاری مختلف به جای یک کامپیوتر مرکزی
disadvantaged U محروم
deprived U محروم
sans U محروم از
cold turkey U محروم
bereaved U محروم
blighted U محروم
choiceless U محروم از حق انتخاب
bereave U محروم کردن
disinherited U محروم ازارث
underclass U طبقه محروم
subclass U طبقه محروم
lower class U طبقه محروم
have not nations U ملل محروم
abdicate U محروم کردن
to cut off U محروم کردن
strip U محروم کردن از
excludes U محروم کردن
abdicated U محروم کردن
to be defected U محروم شدن
deprivable U محروم کردنی
depriving U محروم کردن
devest U محروم کردن
disadvantaged children U کودکان محروم
deprives U محروم کردن
excludable U محروم کردنی
exclusion U محروم سازی
abdicating U محروم کردن
exclude U محروم کردن
deprive U محروم کردن
abdicates U محروم کردن
underclass U طبقهی محروم
dis- U محروم کردن
cut off U محروم کردن
disinherits U از ارث محروم کردن
dispossessor U ازتصرف محروم کننده
dispossessing U محروم کردن دورکردن
cut off with a shilling از ارث محروم کردن
dispossesses U از تصرف محروم کردن
dispossessed U از تصرف محروم کردن
dispossessed U محروم کردن دورکردن
dispossess U از تصرف محروم کردن
dispossess U محروم کردن دورکردن
estopel U امرخاصی محروم شود
dispossessing U از تصرف محروم کردن
disseisin U محروم شدگی ازتصرف
disinheriting U از ارث محروم کردن
disinherit U از ارث محروم کردن
unhouseled U محروم از عشاء ربانی
unvoice U محروم از صدا کردن
unsight U از دیدن محروم کردن
inalienable U محروم نشدنی لایتجزا
dispossesses U محروم کردن دورکردن
Roman law U مجموعهی قوانین رومی که پایهی قوانین امروزی در بسیاری از کشورها به ویژه در اروپا است
ostracized U از حقوق اجتماعی محروم کردن
deprive the heirs of inheritance U وراث را از ارث محروم کردن
underprivileged U محروم از مزایای اجتماعی واقتصادی
To cut somebody out of a wI'll. U کسی را از ارث محروم کردن
disbar U از شغل وکالت محروم کردن
ostracises U از حقوق اجتماعی محروم کردن
disfranchise U از حق رای یا انتخاب محروم کردن
dehumanizes U از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanizing U از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanized U از خصائص انسانی محروم شدن
ostracised U از حقوق اجتماعی محروم کردن
dehumanised U از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanises U از خصائص انسانی محروم شدن
ostracizes U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracize U از حقوق اجتماعی محروم کردن
infamous U محروم از حقوق مدنی ترذیلی
ostracising U از حقوق اجتماعی محروم کردن
dehumanize U از خصائص انسانی محروم شدن
ostracizing U از حقوق اجتماعی محروم کردن
dehumanising U از خصائص انسانی محروم شدن
unsex U از خواص جنسی محروم کردن
ostracism U محروم کردن از حقوق اجتماعی
unseats U محروم کردن نماینده از کرسی
disestablishing U کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablishes U کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablished U کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablish U کلیسا را از ازادی محروم کردن
mayhen U ازوسیله دفاع محروم کردن
unseating U محروم کردن نماینده از کرسی
unseated U محروم کردن نماینده از کرسی
privation U محروم سازی تعلیق مقام
unseat U محروم کردن نماینده از کرسی
attaint U مقصر دانستن محروم کردن
To be deprived of something . U از چیزی محروم شدن ( ماندن )
disendow U از عطیه محروم کردن نبخشیدن
privations U محروم سازی تعلیق مقام
The referee put a boycott on him . U داور اورا از بازی محروم کرد
ostracizing U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracising U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracized U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizes U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracised U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
declass U کسی راازطبقه اجتماعی محروم کردن
disfranchisement U محروم سازی یا محرومیت ازحق انتخابات
ostracises U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracize U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
disclaimer U عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
disclaimers U عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
These trees deprive the house of light . U این درختها منز ؟ را نور محروم می کنند
disincorporate U ازامتیازات اصنافی یاشخصیت حقوقی محروم کردن
lumpen U محروم شده از حقوق اجتماعی وسیاسی وغیره
numeric U که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
disqualifications U اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
disqualification U اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
tantalize U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalises U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalized U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalised U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalizes U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
exclusion U اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از دوبازی اینده
loose end U ته مانده
orts U پس مانده
residve U پس مانده
forwearied U مانده
offscourings U پس مانده
forworn U مانده
heels U پس مانده
fag end U ته مانده
heel U پس مانده
picking U پس مانده
fag ends U ته مانده
knub U پس مانده
leavings U پس مانده
leavings U ته مانده
draff U پس مانده
dreg U پس مانده
tailling U پس مانده
remanent U پس مانده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com