English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 165 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
fall up U درجا راحت باش بر هم زدن صف
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
in place U درجا
spots U درجا
spot U درجا
in situ U درجا
To kick ones heels. To mark time. U درجا زدن
cast in situ U بتن درجا
job mix concrete U بتن درجا
in situ terrazzo U موزائیک درجا
set shot U شوت درجا
cast in place U ساختن درجا
bored pile U شمع درجا
band measure U کوباژ درجا
dead wood U میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
cuddly U راحت
home like U راحت
beforehand U راحت
comforts U راحت
homelike U راحت
comforting U راحت
eases U راحت
comforted U راحت
cozy U راحت
placid U راحت
snug U راحت
cosey U راحت
cosiness U راحت
coziest U راحت
comfort U راحت
cosy U راحت
cosiest U راحت
cosies U راحت
cosier U راحت
cozies U راحت
tranquility U راحت
convenient U راحت
comfortable U راحت
tranquillity U راحت
cushier U راحت
cushiest U راحت
cushy U راحت
ease U راحت
cozier U راحت
eased U راحت
easing U راحت
sportswear U لباس راحت
bed of roses U وضع راحت
show up <idiom> U راحت دیدن
accomodating U راحت موافق
indolence U راحت طلبی
Relax! U راحت باش!
lay on your oars U راحت باش
to take one's rest U راحت کردن
light handed U اسان راحت
parade rest U راحت باش
set at ease U راحت کردن
to set at ease U راحت کردن
easy circumstances U زندگی راحت
cozily U بطور راحت
stand easy U در جا راحت باش
couthie U راحت ومطبوع
to be at ease U راحت نبودن
to lie down U راحت کردن
commodiously U بطور راحت
to send to glory U راحت کردن
aforehand U اماده راحت
snug U راحت واسوده
break U راحت باش
relieve U راحت کردن
relieves U راحت کردن
breaks U راحت باش
easy chair U صندلی راحت
relieving U راحت کردن
straightest U راحت مرتب
wells U راحت بسیارخوب
rest U راحت باش
well U راحت بسیارخوب
rests U راحت باش
straighter U راحت مرتب
straight U راحت مرتب
easy chairs U صندلی راحت
humane killer U تپانچه راحت کشی
fall up U در جا راحت باش کردن
well lodged U دارای منزل راحت
You neednt worry . Dont bother your head. U خیالت راحت باشد
Please make yourself comfortable. U لطفا" راحت باشید
leave alone <idiom> U راحت گذاشتن (شخصی)
to take one's ease U راحت شدن یا بودن
halt U راحت باش کردن
halted U راحت باش کردن
snugly U بطور دنج یا راحت
stand easy U در جا راحت باش بایستید
ease U اسودگی راحت کردن
eases U اسودگی راحت کردن
easing U اسودگی راحت کردن
With an easy mind (conscience). U با خیال (وجدان ) راحت
eased U اسودگی راحت کردن
easy-going <adj.> U راحت [آسان گیر]
cuddled U در بستر راحت غنودن
cuddles U در بستر راحت غنودن
cuddling U در بستر راحت غنودن
accommodatingly U بطور موافق راحت
jettisons U از شر چیزی راحت شدن
relaxed <adj.> U راحت [آسان گیر]
jettison U از شر چیزی راحت شدن
halts U راحت باش کردن
easygoing <adj.> U راحت [آسان گیر]
easy <adj.> U راحت [آسان گیر]
jettisoning U از شر چیزی راحت شدن
cuddle U در بستر راحت غنودن
dismass U به راحت باش رفتن
I'm uneasy about it. U من باهاش راحت نیستم.
jettisoned U از شر چیزی راحت شدن
loping U چهارنعل طبیعی و راحت اسب
To set someones mind at ease. U خیال کسی را راحت کردن
alight U راحت کردن تخفیف دادن
loped U چهارنعل طبیعی و راحت اسب
lope U چهارنعل طبیعی و راحت اسب
alighted U راحت کردن تخفیف دادن
alighting U راحت کردن تخفیف دادن
alights U راحت کردن تخفیف دادن
out of one's hair <idiom> U ازشر کسی راحت شدن
to sleep sound U خواب راحت یاسنگین رفتن
lopes U چهارنعل طبیعی و راحت اسب
coil up U تجمع ستون در راحت باش
easement U راحت شدن از درد منزل
homey U راحت واسوده خانه دار
cosily U بطور راحت بطورگرم ونرم
to sleep like a baby <idiom> U مثل نوزاد راحت و بی دغدغه خوابیدن
I feel relieved because of that issue! U خیال من را از این بابت راحت کردی!
end in itself <idiom> U مکان کافی برای راحت بودن
pipe down U راحت باش دادن ساکت شدن
Dont stand on ceremony. U تشریفات را بگذار کنار ( راحت باش )
on easy street <idiom> U پول کافی برای زندگی راحت داشتن
This car can hold 6 persons comefortably. U دراین اتوموبیل راحت 6 نفر راجامی گیرند
lethal chamber U اطاق ویژه برای راحت کشتن جانوران
burke U بطوراهسته وغیر مستقیم از شرکسی راحت شدن
She is comfortably off. U ازنظرمالی راحت است ( تأمین مالی دارد )
give someone enough rope and they will hang themself <idiom> U به کسی طناب بدی تا راحت خودش دار بزند
no joy without a U نوش بانیش است راحت محض میسرنشودنیست به صامی
flagging U قرار دادن یک نشانگر در یک موضوع تا بعداگ راحت پیدا شود
The hotel was home from home . U هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home . U اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
visualization U تبدیل اعداد یا داده به صورت گرافیکی که راحت تر قابل فهم باشد
When we get this project off the ground we can relax. U وقتی این پروژه پا بگیرد و با موفقیت شروع شود، دیگر خیالمان راحت است.
user U زبان برنامه نویسی سطح بالا که بیان راحت برخی مشکلات و توابع را فراهم میکند
Gezellig <adj.> U دنج دلپذیر راحت. اشاره ضمنی به زمانی که با عزیزان بعد از چند وقت دوری میگذرانید.
users U زبان برنامه نویسی سطح بالا که بیان راحت برخی مشکلات و توابع را فراهم میکند
suitcase U نشانهای که حاوی نوشتار صفحه نمایش است و امکان نصب راحت نوشتارها روی سیستم را می دهند
suitcases U نشانهای که حاوی نوشتار صفحه نمایش است و امکان نصب راحت نوشتارها روی سیستم را می دهند
managers U نرم افزار انتهایی مط لوب برای کاربر که امکان دستیابی راحت به دستورات سیستم عامل میدهد
manager U نرم افزار انتهایی مط لوب برای کاربر که امکان دستیابی راحت به دستورات سیستم عامل میدهد
conveniency U راحت- اسایش- راه دست-اسوده- وسیله اسایش یاراحت- مستراح
MMI U سخت افزار و نرم افزار طراحی شده برای اینکه کاربر راحت تر با ماشین ارتباط داشته باشد
relax U تمدد اعصاب کردن راحت کردن
relaxes U تمدد اعصاب کردن راحت کردن
relaxing U تمدد اعصاب کردن راحت کردن
lightening U سبکبار کردن راحت کردن
lightens U سبکبار کردن راحت کردن
lightened U سبکبار کردن راحت کردن
lighten U سبکبار کردن راحت کردن
tracing U تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
tracings U تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
directories U روش لیست کردن کاربران و منابع متصل به شبکه به روش ساده و با دستیابی راحت تا کاربر بتواند کاربر دیگر را با نام و با آدرس پیچیده شبکه آدرس دهی کند
directory U روش لیست کردن کاربران و منابع متصل به شبکه به روش ساده و با دستیابی راحت تا کاربر بتواند کاربر دیگر را با نام و با آدرس پیچیده شبکه آدرس دهی کند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com