English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
To pass (fail,flunk) an exam. U درامتحان قبول ( رد )شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To pass an examination . U درامتحان قبول شدن
To cheat in an examination. U درامتحان تقلب کردن
To sit for an examination. U درامتحان شرکت کردن
I got good marks in the exams . U نمرات خوبی درامتحان آوردم
Lets play that again . قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
caveatemptor U اصطلاحی است که متضمن بیان حق مشتری درامتحان کردن و بررسی مبیع میباشد
adopted types U انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
acceptances U قبول
reception U قبول
receptions U قبول
admission U قبول
admissions U قبول
acknowledgment U قبول
adoption U قبول
acceptance U قبول
compliance U قبول
imprimatur U قبول
intromission U قبول
admitting U قبول کردن
acceptance by conduct U قبول فعلی
admits U قبول کردن
acceptance by words U قبول قولی
admit U قبول کردن
agreed <adj.> <past-p.> U قبول شده
allowed <adj.> <past-p.> U قبول شده
acceptance limit U حد قابل قبول
approved <adj.> <past-p.> U قبول شده
reply paid /RP/ [reply prepaid] U جواب قبول
receivable U قابل قبول
reasonable U قابل قبول
agreements U قرار قبول
agreement U قرار قبول
I agree. U قبول دارم.
intolerance U عدم قبول
rejection U عدم قبول
rejection U قبول نکردن
entertains U قبول کردن
entertain U قبول کردن
entertained U قبول کردن
allowable U قابل قبول
acceptably U بطورقابل قبول
acceptancy U اماده قبول
express acceptance U قبول صریح
embracement U قبول اتخاذ
disallowance U عدم قبول
received U مورد قبول
taken U مورد قبول
compliantly U با قبول و رضایت
compliancy U قبول اجابت
implied acceptance U قبول ضمنی
offer and acceptance U ایجاب و قبول
incompliance U عدم قبول
non acceptance U عدم قبول
ready acceptance U حسن قبول
naturalization U قبول تابعیت
reply paid U جواب قبول
the g. or refusal of anything U قبول یا ردچیزی
the optio to accept or reject U اختیار قبول یا رد
intolerancy U عدم قبول
to take in U قبول کردن
Agreed . that is a deal . U قبول ( قبوله )
allowable load U بارقابل قبول
adopter U قبول کننده
acceptor U قبول کننده
acceptation tacite U قبول ضمنی
accepter U قبول کننده
aceptive U قابل قبول
acknowladgement of debt U قبول بدهی
admittable U قابل قبول
admission of liability U قبول بدهی
adhibit U قبول کردن
acceptant U قبول کننده
disclaims U قبول نکردن
admissible U قابل قبول
tolerable U قابل قبول
passes U قبول کردن
acceptable <adj.> U قابل قبول
passed U قبول کردن
adequate <adj.> U قابل قبول
good [sufficient] <adj.> U قابل قبول
valid U قابل قبول
acceptability U قبول شدگی
acceptability U قابلیت قبول
unacceptable U غیرقابل قبول
ineligible U غیرقابل قبول
acceptable U قابل قبول
passable U قابل قبول
believable U قابل قبول
ratification U قبول قبولی
compliant U قبول کننده
satisfactory <adj.> U قابل قبول
concedes U قبول شکست
conceded U قبول شکست
honouring U قبول کردن
concede U قبول شکست
accepts U قبول کردن
accepts U قبول شدن
accepting U قبول کردن
accepting U قبول شدن
accept U قبول کردن
conceding U قبول شکست
impossible [colloquial] <adj.> U غیرقابل قبول
sufficient <adj.> U قابل قبول
sufficing <adj.> U قابل قبول
accords U قبول کردن
accorded U قبول کردن
accord U قبول کردن
adequately [sufficiently] <adv.> U قابل قبول
sufficiently <adv.> U قابل قبول
accept U قبول شدن
adopt U قبول کردن
honors U قبول کردن
disclaim U قبول نکردن
disclaimed U قبول نکردن
honour U قبول کردن
honoring U قبول کردن
disclaiming U قبول نکردن
honoured U قبول کردن
authorised [British] <adj.> <past-p.> U قبول شده
adopting U قبول کردن
passed <adj.> <past-p.> U قبول شده
honours U قبول کردن
authorized <adj.> <past-p.> U قبول شده
adopts U قبول کردن
honored U قبول کردن
acceptances U قبول قرارداد
withdraws U قبول نکردن
pass U قبول کردن
acceptance U قبول قرارداد
withdraw U قبول نکردن
unacceptably U غیرقابل قبول
adoption U قبول به فرزندی
permissible stress U خستگی قابل قبول
to take up the gauntlet U قبول مبارزه کردن
to incur a risk U ریسکی را قبول کردن
persona grata U شخص مورد قبول
to hold water U قابل قبول بودن
sign a waiver U قبول اغماض نمودن
to be valid U قابل قبول بودن
take to <idiom> U سریعا قبول کردن
sit right (negative) <idiom> U غیر قابل قبول
To accept an invitation . دعوتی را قبول کردن
He wouldnt dare refuse. U سگ کیست که قبول نکند
To assume responsibility . U قبول مسئولیت کردن
recognized refugee U پناهنده قبول شده
brinkmanship U سیاست قبول مخاطره
zone of acceptability U منطقه قابل قبول
valid assumptions U فروض قابل قبول
to take up the glove U قبول مبارزه کردن
disapproves U قبول نکردن رد کردن
accepting bank U بانک قبول کننده
honors U یاحوالهای را قبول کردن
honoring U یاحوالهای را قبول کردن
availabe time U زمان مورد قبول
honored U یاحوالهای را قبول کردن
takers U قبول کننده شرط
complier U قبول کننده همدست
honour U یاحوالهای را قبول کردن
d. of a request U عدم قبول خواهش
taker U قبول کننده شرط
acceptances U حوالهء قبول شده
honoured U یاحوالهای را قبول کردن
matriculating U قبول کردن پذیرفتن
matriculates U قبول کردن پذیرفتن
conventional U مورد قبول عامه
admissibleness U بطور قابل قبول
disapprove U قبول نکردن رد کردن
honours U یاحوالهای را قبول کردن
admissible stress U تلاش قابل قبول
honouring U یاحوالهای را قبول کردن
admissible load U بار قابل قبول
admissibility U مقبولیت قابلت قبول
matriculate U قبول کردن پذیرفتن
aknowledge character U کاراکتر مورد قبول
matriculated U قبول کردن پذیرفتن
acceptance U حوالهء قبول شده
legal tender U پول قابل قبول
incredible U غیرقابل قبول افسانهای
credibility U قابل قبول بودن
matriculant U قبول شده در دانشگاه
naturalization U اعطا یا قبول تابعیت
suffrage U کمک همراهی قبول
acceptance tolerance U حد مجاز قابل قبول
acceptance of goods U قبول کردن کالا
accepts U پسندیدن قبول کردن
acceptance number U عدد ملاک قبول
accepting U پسندیدن قبول کردن
non compliance U عدم قبول یا انجام
loss appraisal U ضایعات قابل قبول
loss appraisal U قبول تلفات در جنگ
adhesion U انضمام قبول عضویت
eligibly U بطور قابل قبول
hard currencies U ارز قابل قبول
popularity U قابل قبول عامه
incredibility U عدم قابلیت قبول
acceptable quality level U سطح کیفیت قابل قبول
to get a pass in physics U در امتحان فیزیک قبول شدن
acceptable product U فراورده جانشین قابل قبول
keep an appointment U قبول کردن قرار ملاقات
vicarious U به نیابت قبول کردن جانشین
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com