English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to bargain a way U درازای چیزی واگذار کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
transfers U واگذار کردن
assigns U واگذار کردن
assigned U واگذار کردن
remise U واگذار کردن
gives U واگذار کردن
to turn over U واگذار کردن
transferring U واگذار کردن
released U واگذار کردن
infeoff U واگذار کردن
transfer U واگذار کردن
relegated U واگذار کردن
entrust U واگذار کردن
relegating U واگذار کردن
relegates U واگذار کردن
relegate U واگذار کردن
to make over U واگذار کردن
ceding U واگذار کردن
surrenders U واگذار کردن
cedes U واگذار کردن
cede U واگذار کردن
surrender U واگذار کردن
allocation U واگذار کردن
allocations U واگذار کردن
assign U واگذار کردن
releases U واگذار کردن
assigning U واگذار کردن
surrendered U واگذار کردن
entrusting U واگذار کردن
abdicating U واگذار کردن
conceding U واگذار کردن
abdicate U واگذار کردن
assignments U واگذار کردن
abdicated U واگذار کردن
concede U واگذار کردن
demise U واگذار کردن
assignment U واگذار کردن
release U واگذار کردن
entrusts U واگذار کردن
conceded U واگذار کردن
authorization U واگذار کردن
giving U واگذار کردن
authorisations U واگذار کردن
give U واگذار کردن
to deliver over U واگذار کردن
concedes U واگذار کردن
abdicates U واگذار کردن
augmentation U تکمیل کردن واگذار کردن وسایل یا نفرات اضافی یا تقویتی
award a contract U قراردادی را واگذار کردن
assignment of tasks U واگذار کردن وفایف
jus disponendi U حق واگذار کردن اموال
bequeaths U بکسی واگذار کردن
bequeathing U بکسی واگذار کردن
bequeathed U بکسی واگذار کردن
reallocation U مجددا واگذار کردن
bequeath U بکسی واگذار کردن
retrocede U دوباره واگذار کردن
grant U واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
grants U واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
granted U واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
to sell out U بدیگری واگذار کردن ورفتن
vest a property in someone U ملکی را به کسی واگذار کردن
deed U سند باقباله واگذار کردن
quitclaim U چشم پوشیدن از واگذار کردن
deeds U سند باقباله واگذار کردن
cession of territory U واگذار کردن اراضی مملکت
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
submitted U واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submits U واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submit U واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submitting U واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
appropriation U اختصاص دادن اعتبار واگذار کردن
transfer U واگذار کردن نقل کردن انتقال
transferring U واگذار کردن نقل کردن انتقال
transfers U واگذار کردن نقل کردن انتقال
to give place to U جای خودرابه شخص یا چیزدیگر واگذار کردن
disposal U انهدام اسناد و مدارک یا وسایل مصرف واگذار کردن
pick up U واگذار کردن مسئولیت مهاریک بازیگر ازاد به کسی
in payment of U درازای
entrusting U واگذار کردن تفویض کردن
entrust U واگذار کردن تفویض کردن
entrusts U واگذار کردن تفویض کردن
give over U ترک کردن واگذار کردن
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
it is roughly meters long U درازای ان تخمینا
it is of variable length U درازای ان متغیر
word length U درازای کلمه
length of buttress U درازای پشتبند
block length U درازای کنده
variable length U با درازای متغییر
pulse length U درازای تپش
field length U درازای میدان
file length U درازای پرونده
fixed length U با درازای ثابت
record length U درازای مدرک
register length U درازای ثبات
inextenso U دارای درازای مناسب
fixed length record U رکورد با درازای ثابت
fixed length record U مدرک با درازای ثابت
edge length U درازای لبه [ریاضی]
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
duty assignment U واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
limiter U وسیلهای که خروجی ان درازای همه ورودیهای بالاتر از حد معین ثابت است
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
legion ofholour U نشان افتخارکه دولت فرانسه درازای خدمات برجسته لشکری یاکشوری میدهد
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
tasking U سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
rectifies U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it <idiom> U به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
assignor U واگذار کننده
vested U واگذار شده
grantor U واگذار کننده
alienor U واگذار کننده
transferred U واگذار شده
ceder U واگذار کننده
ceded U واگذار شده
renunciant U واگذار کننده
to mind somebody [something] U اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
assignor U واگذار کننده انتقال دهنده
ceded portfolio U اوراق بهادار واگذار شده
assigner U واگذار کننده انتقال دهنده
fix U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fixes U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
block length U درازای بلوک طول بلوک
delegatee U کسیکه پرداخت بدهی شخص دیگر به او واگذار شده است
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
flavouring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
lyophilization U خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
flavourings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
prejudges U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudge U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudging U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to prescribe something [legal provision] U چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق]
prejudged U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to tarnish something [image, status, reputation, ...] U چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
fraise U نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
set loose <idiom> U رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
refer U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
to pull off something [contract, job etc.] U چیزی را تهیه کردن [تامین کردن] [شغلی یا قراردادی]
refers U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
referred U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
to pirate something U چیزی را غیر قانونی چاپ کردن [دو نسخه ای کردن]
premeditate U قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
quantified U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifies U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
cession U صرفنظر کردن از چیزی وواگذار کردن ان واگذاری
quantifying U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
valuate U ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
to throw light upon U روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
quantify U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
to instigate something U چیزی را برانگیختن [اغوا کردن ] [وادار کردن ]
denounce U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounces U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denouncing U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounced U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
beck U باسرتصدیق کردن یاحالی کردن چیزی
reference U توجه کردن یا کار کردن با چیزی
to beg for a thing U چیزی راخواهش کردن یاگدایی کردن
mind U فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
minding U فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
brief U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
references U توجه کردن یا کار کردن با چیزی
briefed U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefer U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
minds U فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
briefest U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
dower U درCL این مقدار معادل ثلث کل دارایی مرد اعم از اعیان وعرصه است که به طریق عمری به زوجه اش واگذار میشود
defrosting U یخ چیزی را اب کردن
fills U پر کردن چیزی
defrost U یخ چیزی را اب کردن
to cut something U چیزی را کم کردن
fill U پر کردن چیزی
to smell at something U چیزی را بو کردن
to throw something overboard U چیزی را ول کردن
to reason out something U چیزی را حل کردن
to cut down [on] something U چیزی را کم کردن
to work out something U چیزی را حل کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com