Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
holding
U
دراختیار داشتن دارایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hab
U
داشتن دارایی
economizing
U
صرفه جویی در دارایی حداکثر استفاده را از دارایی موجود کردن
foreign attachment
U
توقیف دارایی شخص بیگانه یاغائب ازمحل دارایی
disposal
U
دراختیار
to heel
U
تابع دراختیار
I am at your disposal.
U
من دراختیار تان هستم
he inherited a large fortune
U
دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
finances
U
رسته دارایی دارایی
financing
U
رسته دارایی دارایی
financed
U
رسته دارایی دارایی
finance
U
رسته دارایی دارایی
personal service utility
U
کسی که مستقیما" کار خود را دراختیار کارفرما می گذارد
cartels
U
اتحادیه شرکتهایی که سعی دارند بازار کالایی را دراختیار خود داشته باشند
cartel
U
اتحادیه شرکتهایی که سعی دارند بازار کالایی را دراختیار خود داشته باشند
exchange control
U
جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
cycle stealing
U
ناتوان سازد و پس ازان حافظه داخلی کامپیوتر دراختیار دستگاه قرار گیرد چرخه دزدی
freeware
U
نرم افزار که بدون هزینه دراختیار مصرف کننده قرار داده میشود برنامه رایگان رایگان ابزار
dictatorship of proletariat
U
اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
estates
U
دارایی
pursing
U
دارایی
purses
U
دارایی
purse
U
دارایی
pursed
U
دارایی
fortunes
U
دارایی
wealth
U
دارایی
means
U
دارایی
finances
U
دارایی
financed
U
دارایی
finance
U
دارایی
estate
U
دارایی
asset
U
دارایی
portfolios
U
دارایی
holding
U
دارایی
possession
U
دارایی
property
U
دارایی
financing
U
دارایی
portfolio
U
دارایی
fortune
U
دارایی
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
property tax
U
مالیات دارایی
possession
U
دارایی متصرفات
personal state
U
دارایی منقول
intendant
U
پیشکار دارایی
thing
U
اسباب دارایی
weal
U
ثروت دارایی
weals
U
ثروت دارایی
finance office
U
اداره دارایی
financial agency
U
اداره دارایی
installation property
U
دارایی قسمت
hereditament
U
دارایی غیرمنقول
personal chattels
U
دارایی منقول
finance officer
U
افسر دارایی
Chancellors of the Exchequer
U
وزیر دارایی
capital goods
U
دارایی ثابت
equity
U
دارایی شرکاء
fortune
U
دارایی ثروت
assets
U
مایملک دارایی
liabilities and assets
U
بدهی و دارایی
the furniture of ones pocket
U
دارایی جیب
personalty
U
دارایی شخصی
temporality
U
دارایی دینوی
inventory
U
دفتر دارایی
assets and equities
U
دارایی ودیون
fortunes
U
دارایی ثروت
equities
U
دارایی شرکاء
money bag
U
دارایی دولت
current asset
U
دارایی جاری
current assets
U
دارایی جاری
Chancellor of the Exchequer
U
وزیر دارایی
private property
U
دارایی شخصی
finance ministry
U
وزارت دارایی
circulating asset
U
دارایی جاری
circulating asset
U
دارایی در گردش
to take an inventory of
U
صورت دارایی
ministry of f.
U
وزارت دارایی
cham cell or of the e.
U
وزیر دارایی
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
disinvestment
U
خرج دارایی بی چیزی
draw up inventory
U
تنظیم صورت دارایی
finances
U
قسمت مالی یا دارایی
paraphernal
U
وابسته به دارایی شخصی زن
dedicated assets
U
دارایی وقف شده
immovable
U
دارایی غیر منقول
church warden
U
متصدی دارایی کلیسا
property book
U
دفتر دارایی یکان
real property
U
دارایی غیر منقول
capital account
U
حساب دارایی وسرمایه
inventory
U
صورت دارایی موجودی
real account
U
حساب دارایی غیرمنقول
jointure
U
دارایی مشترک زن و شوهر
private property
U
دارایی شخصی بلامعارض
financed
U
قسمت مالی یا دارایی
hereditaments
U
دارایی غیر منقول
hotch
U
سرجمع کردن دارایی
finance
U
قسمت مالی یا دارایی
personal chattels
U
دارایی شخصی منقول
belonging
U
متعلقات واموال دارایی
personal property
U
دارایی شخصی منقول
to come into a property
U
دارایی را بدست اوردن
financing
U
قسمت مالی یا دارایی
contents of a vessel
U
دارایی یامحتویات فرف مظروف
realty
U
دارایی غیر منقول ملک
realty
U
دارایی غیرمنقول و نمائات و منضمات ان
inventorial
U
مربوط به دفتر دارایی فهرستی
impropriator
U
تفریط کننده دارایی کلیسا
to sell up a debtor
U
دارایی بدهکاری راگروکشیدن وفروختن
installation property book
U
دفتر دارایی قسمت یا یکان
inventory reconciliation
U
تطابق موجودی با دارایی یکان
appreciation
U
افزایش ارزش دارایی و موجودی
appreciations
U
افزایش ارزش دارایی و موجودی
assets
U
ابزار تجهیزات مایملک و دارایی
state of in her itance
U
ملک یا دارایی قابل توارث
heir in tail
U
وارث دارایی حبس شده
chattel
U
مال منقول دارایی شخصی
benefical owner of an estate
U
مالک بهره برداریک دارایی
The ministry of economic affairs and finance
U
وزارت امور اقتصاد و دارایی
heirlooms
U
دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
heirloom
U
دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
capitalization unit
U
هزینهای که صرف دارایی ثابت میشود
i parted from
U
تمام ان دارایی یا مال را ازدست دادم
finance
U
علم دارایی تهیه پول کردن
jus mariti
U
حق مرد نسبت به دارایی منقول زنش
sell up a debtor
U
دارایی بدهکاری را گرو کشیدن و فروختن
financed
U
علم دارایی تهیه پول کردن
finances
U
علم دارایی تهیه پول کردن
financing
U
علم دارایی تهیه پول کردن
adventitious property
U
دارایی که بطورغیر مستقیم به ارث برسد
all that property
U
تمام ان دارایی یامال داازدست دادم
insured
U
کسی که زندگی و دارایی اش بیمه شده باشد
to make a f.
U
دارایی یاثروت بهم زدن متمول شدن
capital assets
U
دارایی طویل المده اعم ازمالی واعتباری
hotchpot
U
سرجمع کردن دارایی رویهم ریختن اموال
chancery
U
مقام وزارت دارایی دفتر مهردار سلطنتی
impropriation
U
دادنی دارایی کلیسا و مانند ان بغیر روحانیون
capitalized expense
U
در ضمن اصل دارایی نیز منظور میشود
an insolvent estate
U
دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
parapherna
U
بخشی از دارایی زن که جزوجهیزیه نبود بلکه در اختیارخود زن بود
dowagers
U
بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
onerous property
U
دارایی یا ملکی که مستلزم انجام تعهد یا التزامی است
dowager
U
بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
levy a sum on a person's property
U
به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
proffer
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
hopes
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
proffered
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
differ
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hoping
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
differs
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hoped
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
resided
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
to have by heart
U
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
hope
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
proffering
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
mean
U
مقصود داشتن هدف داشتن
meaner
U
مقصود داشتن هدف داشتن
meanest
U
مقصود داشتن هدف داشتن
abhorred
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
resides
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
reside
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorring
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
cost
U
قیمت داشتن ارزش داشتن
abhors
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
current liability
U
اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
asset
U
جمع دارایی شخص که بایستی بابت دیون او پرداخت گردد
assessed value
U
ارزشی که به منظور خاص برای یکی از اقلام دارایی معین میشود
paraphernalia
U
دارایی شخصی زن که بعد ازمرگ شوهر علاوه بر جهیزیه و منضمات ان به وی می رسد
upkeep
U
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
dower
U
درCL این مقدار معادل ثلث کل دارایی مرد اعم از اعیان وعرصه است که به طریق عمری به زوجه اش واگذار میشود
accelerated depreciation
U
استهلاک زودرس
[روش استهلاک دارایی در مدتی کمتر از زمان مقرر]
current maturity
U
قیمت دفتری دارایی در موقع فروش یا تبدیل مظنه روز نرخ روز
long for
U
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve
U
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
lead a dog's life
<idiom>
U
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
escheat
U
حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
current ratio
U
نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
inventory control
U
کنترل ذخایرموجودی انبار کنترل دارایی
capital gain
U
منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
he was proud of his wealth
U
بدارایی خود مغرور بود مست دارایی خود بود
relieve
U
داشتن
monogyny
U
داشتن یک زن
owned
U
داشتن
relieves
U
داشتن
relieving
U
داشتن
own
U
داشتن
owning
U
داشتن
possessing
U
داشتن
to be feverish
U
تب داشتن
to have f.
U
تب داشتن
owns
U
داشتن
lacks
U
کم داشتن
lacked
U
کم داشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com