English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 159 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
referee U داور مسابقات
refereed U داور مسابقات
refereeing U داور مسابقات
referees U داور مسابقات
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
umpire U سرداور داور مسابقات
umpired U سرداور داور مسابقات
umpires U سرداور داور مسابقات
umpiring U سرداور داور مسابقات
referee U داور مسابقات شدن
refereed U داور مسابقات شدن
refereeing U داور مسابقات شدن
referees U داور مسابقات شدن
officiate U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiated U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiates U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiating U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
Other Matches
goal judge U داور پشت دروازه لاکراس داور دروازه واترپولو
tournaments U تشکیل مسابقات
tournament U تشکیل مسابقات
arena U میدان مسابقات
arenas U میدان مسابقات
commissioner U مدیر مسابقات
double elimination tournament U مسابقات دو حذفی
tournament U مسابقات قهرمانی
commissioners U مدیر مسابقات
Track and field events . U مسابقات دو میدانی
tournaments U مسابقات قهرمانی
oarsman U پارو زن مسابقات قایقرانی
World Series U مسابقات نهایی بیسبال
semi-final U مسابقات نیم پایانی
cup U گلدان جایزه مسابقات
cupped U گلدان جایزه مسابقات
oarsmen U پارو زن مسابقات قایقرانی
stand U سکوب تماشاچیان مسابقات
Olympic U مربوط به مسابقات المپیک
cups U گلدان جایزه مسابقات
To win on points. U با امتیاز برنده شدن ( در مسابقات )
agonistic U وابسته به مسابقات باستانی یونان
track and field U وابسته به مسابقات دوصحرایی یا میدانی
nordic combined U مجموع مسابقات اسکی نوردیک
Test matches U مسابقات قهرمانی کریکت انگلیس واسترالیا
showdown U مرحله نهایی مسابقات ازمایش نیرو
showdowns U مرحله نهایی مسابقات ازمایش نیرو
field events U ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
field event U ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
Test match U مسابقات قهرمانی کریکت انگلیس واسترالیا
egg position U حالت تخم مرغی در مسابقات سرعت اسکی
semifinalist U کسیکه بمرحله مسابقات نیمه نهایی رسیده
past performances U سوابق چاپی نتایج مسابقات اسب یا گرگ
hunt meeting U برنامه مسابقات دو یا دو بامانع برای سوارکاران اماتور
olympiad U جشن ها ومسابقات قدیم یونان مسابقات المپیک
swiss system U نوعی روش تعیین حریف در مسابقات شطرنج
roadwork U تمرین عملی برای مسابقات مشت زنی و غیره
To bet on something . U روی چیزی شرط بستن (مانند مسابقات وغیره )
The striker's injury puts a question mark over his being fit in time for the tournament. U آسیب مهاجم آمادگی سر موقع او [مرد] را برای مسابقات نامشخص می کند.
judge U داور
arbitrators U داور
arbitrator U داور
judged U داور
markers U داور
juror U داور
jurors U داور
refereed U داور
judging U داور
marker U داور
judges U داور
arbitator U داور
umpires U داور
referee U داور
umpired U داور
umpiring U داور
referees U داور
arbiters U داور
arbiter U داور
umpire U داور
refereeing U داور
netcord umpire U داور تور
referee throw U پرتاب داور
referee's whistle U سوت داور
placing judge U داور خط پایان
line official U داور خط تجمع
ump U کمک داور
judicial arbitrator U داور قانونی
sole arbitrator U داور منفرد
referee stops contest U استوپ داور
net cord judge U داور تور
head linesman U داور خط کناری
judicial arbitrator U داور قضائی
field judge U داور میدان
foot fault judge کمک داور
umpired U داور مانور
umpire U کمک داور
umpire U داور مانور
arbiter U قاضی داور
umpires U داور مانور
umpires U کمک داور
award U رای داور
umpired U کمک داور
umpiring U داور مانور
umpiring U کمک داور
arbiters U قاضی داور
awards U رای داور
awarding U رای داور
awarded U رای داور
justiciary U داور عالی رتبه
aftereffect U اثر بعدی داور
shushin U داور وسط کاراته
sole arbitrator U حکم یا داور انحصاری
the judgewas corrupted U داور به رشوه تطییع شد
stops U استوپ داور بوکس
stopping U استوپ داور بوکس
stopped U استوپ داور بوکس
stop U استوپ داور بوکس
jooshim U داور کنار تکواندو
referee U داور بالای والیبال
fukushin U کمک داور کاراته
referees U داور بالای والیبال
dissented U مشاجره بر سر رای داور
dissents U مشاجره بر سر رای داور
dissent U مشاجره بر سر رای داور
back judge U داور در محوطه دفاعی
refereed U داور بالای والیبال
refereeing U داور بالای والیبال
ground judge U داور زمین شمشیربازی
deashim U داور وسط تکواندو
The referee blew for full-time. U داور سوت پایان بازی را زد.
protests U اعتراض به رای داور کشتی
protesting U اعتراض به رای داور کشتی
backfield U جای بازیگر پشت داور
protest U اعتراض به رای داور کشتی
flagman U داور مخصوص تشخیص امتیاز
protested U اعتراض به رای داور کشتی
twos U دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
slow whistle U تاخیر داور در سوت زدن پس از خطا
rhadamanthus U داور سخت گیر ورشوه خوار
two U دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
The referee put a boycott on him . U داور اورا از بازی محروم کرد
order of service U سوت داور بمعنای دستورسرویس دادن
patrol judge U داور برج طول مسیر اسبدوانی
referee's position U اعلام کشتی در خاک از سوی داور
play off U درمسابقه حذفی شرکت کردن وابسته به مسابقات حذفی مسابقه حدفی
bleacher U کارگر پارچه سفیدکنی شستشو وسفیدکنی پارچه بلیط یا صندلی کم ارزش مسابقات ورزشی
inspectors U داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
jump ball U توپی که داور بین دوبازیگر به هوا می اندازد
paddock judge U داور سرپرست اماده شدن اسبهای مسابقه
inspector U داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
technical foul U خطای شروع بازی واترپولو پیش ازاعلام داور
chest protector U لایی کلفت محافظ سینه توپگیریا داور بیس بال
appeal play U تقاضای بازیگر برای اعلام رای داور نسبت به خطای حریف
adjudicate U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
observer U گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
adjudicating U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
observers U گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
adjudicated U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicates U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
referee U در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
refereeing U در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
refereed U در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
referees U در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com