English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
domain knowledge U دانش محیط کاربرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
water power utilization U کاربرد انرژی هیدرولیک کاربرد نیروی ابی
straight "A " student U دانش آموزی [دانش جویی] که همیشه همه درسها را ۲۰ می گیرد
rezone U محیط چیزی را اصلاح کردن محیط را تغییر دادن
bioecology U رشتهای از محیط شناسی که روابط گیاهان و حیوانات رابا محیط اطراف خود موردبحث قرار میدهد
to tip something [British E] U ته نشین شدن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E] U رسوب کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E] U ذخیره کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
environmental test U ازمایش محیط زیست ازمایش محیط فیزیکی
implementation U کاربرد
usage U کاربرد
using U کاربرد
employment U کاربرد
usages U کاربرد
applications U کاربرد
application U کاربرد
implementation U کاربرد
applicability U کاربرد
uses U کاربرد
end use U کاربرد
use U کاربرد
applicable U کاربرد پذیر
application U کاربرد استفاده
field of application U میدان کاربرد
application of load U کاربرد بار
application of a force U کاربرد نیرو
applicability U کاربرد پذیری
standby application U کاربرد جانشین
conditions of use U شرایط کاربرد
applications U کاربرد استفاده
type of use U نمونه کاربرد
application oriented U کاربرد گرا
This does not apply to . . . U در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
lock option U اختیار کاربرد قفل
use inheritance U وراثت ناشی از کاربرد
utilization U کاربرد روزانه استفاده
to come into operation U کاربرد پذیر شدن
instrumentation U کاربرد وسائل سنجش
to go into effect U کاربرد پذیر شدن
to inure U کاربرد پذیر شدن
to take effect U کاربرد پذیر شدن
server based application U برنامه کاربرد شبکه
commitment U تسلیم کاربرد نیرو یا قوا
application of load U فرود بار کاربرد نیرو
commitments U تسلیم کاربرد نیرو یا قوا
utilitarianism U کاربرد گرایی اعتقاد باینکه نیکی
rework U برای کاربرد مجدد آماده کردن
reworked U برای کاربرد مجدد آماده کردن
reworking U برای کاربرد مجدد آماده کردن
reworks U برای کاربرد مجدد آماده کردن
employment U کاربرد نیروها یا جنگ افزارها استفاده از
application study U بررسی امکان کاربرد اقلام جدید اماد
keypad U مجموعهای از کلیدهای خاص برای کاربرد مشخص
other than [usually used in negative sentences] <adv.> U به غیر از [در جمله های منفی کاربرد دارد]
interface human machine interface U امکانات بهبود رابط ه بین کاربرد و سیستم کامپیوتری
This dictionary has many examples of how idioms are used . U این فرهنگ مثالهای زیادی از کاربرد اصطلاحات دارد
HMI U امکاناتی برای بهبود ارتباط بین کاربرد سیستم کامپیوتری
HMI's U امکاناتی برای بهبود ارتباط بین کاربرد سیستم کامپیوتری
realising [British] U دانش
gramary U دانش
realizing U دانش
understanding U دانش
gramarye U دانش
cognisance [British] U دانش
gramarey U دانش
knowledge U دانش
sciences U دانش
cognition U دانش
science U دانش
kenning U دانش
know how U دانش
knowledge U دانش
scholarship U دانش
scholarships U دانش
wisdom U دانش
know-how U دانش
Phone Dialer U امکانی در ویندوز که به کاربرد مکان شماره گیری از کامپیوتر خود میدهد
freeing U حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
free U حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
freed U حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
frees U حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
schoolboy U دانش اموز
witting U معلومات دانش
life science U دانش زیستی
polymathy U دانش زیاد
pupils U دانش اموز
pupil U دانش اموز
treatise U دانش نویسه
treatises U دانش نویسه
polyhistor U دانش بسیار
learning U دانش یادگیری
life sciences U دانش زیستی
alumnus U دانش اموخته
schoolboys U دانش اموز
an encourouges of science U دانش پرور
academy U انجمن دانش
academies U انجمن دانش
technical know how U دانش فنی
schoolfellow U کسب دانش
strikers U دانش اموز
knowledge representation U نمایش دانش
students U دانش اموز
student U دانش اموز
to a knowledge U دانش اندوختن
to reach for knowledge U دانش کوشیدن
striker U دانش اموز
letters U معرفت دانش
letter U معرفت دانش
erudition U فضل و دانش
grader U دانش اموز
in ken U د رحدود دانش
educate U دانش اموختن
educates U دانش اموختن
educating U دانش اموختن
normal school U دانش سرا
teacher's college U دانش سرا
ominscience U دانش بی پایان
knowledge engineer U مهندسی دانش
knowlege representation U نمایش دانش
schooling U کسب دانش
architectonic U دانش معماری
scholar U دانش پژوه
scholars U دانش پژوه
physical science U دانش مادی
maieutic U دانش مامایی
omniscience U دانش بی پایان
knowledge domain U قلمرو دانش
onomastics U دانش نام
computer literacy U دانش کامپیوتر
philomath U دانش پرست
smattering U دانش سطحی
computer awarness U دانش کامپیوتر
aeronautics U دانش هوانوردی
organum U وسیله دانش
photology U دانش روشنایی
knowledge representation U بازنمود دانش
postgraduate U دانش اموخته
patrons of learning U دانش پروران
thermodynamics U دانش دماپویایی
knowledge base U پایگاه دانش
knowing faculty U قوه دانش
pansophism U دانش مطلق
kith U دانش و معرفت
postgraduates U دانش اموخته
privilege U وضعیت کاربرد در رابط ه با نوع برنامه که اجرا میکند ومنابعی که میتواند استفاده کند
summa U اثار دانش بشری
old boy U دانش آموز پیشین
he is a prodigy of learning U اعجوبه ایست در دانش
liturgiology U دانش ایین نمازliturgist
aeronautic U مربوط به دانش هوانوردی
statics U دانش پایداری نیروها
cardiology U دانش قلب شناسی
psychologt U دانش قواوکارهای ذهنی
equivalent knowledge credit U تصدیق دانش علمی
paleology U دانش چیزهای کهنه
relativity of knowledge U نسبی بودن دانش
reservoir of knowledge U مخزن یا گنج دانش
rudimentary knowledge U دانش مقدماتی یا نخستین
savoir vivre U دانش اداب ومعاشرت
nonrated man U دانش اموز دریایی
metaphsics U نسبت بهشتی و دانش
metaphsics U دانش ماورای طبیعت
geogeny U دانش زمین پیدایی
geogony U دانش زمین پیدایی
gynecology U دانش امراض زنانه
phonics U دانش صدا وپژواک
old boys U دانش آموز پیشین
technologies U دانش فنی تکنولوژی
To acquire knowledge. U دانش فرا گرفتن
superficiality U دانش سطحی بیمایگی
technology U دانش فنی تکنولوژی
geology U دانش زمین شناسی
logic U دانش تفکرات و دلایل
aeronautical U مربوط به دانش هوانوردی
academician U عضو انجمن دانش
knowledge U نرم افزاری که دانش
cybernation U کاربرد کامپیوترهای تزویج شده با ماشین الات خودکاربه منظور کنترل و انجام عملیات پیچیده
encyclopedia U دایره العلوم دانش جنگ
encyclopaedias U دایره العلوم دانش جنگ
acadmist U عضو انجمن دانش یافرهنگستان
macrobiotics U دانش طولانی کردن عمر
seaman recruit U دانش اموز ملوانی دریایی
phonology U دانش دگرگونی صدا در زبان
sophy U پسوندی بمعنی " دانش "و " شناسی "
psychics U دانش قوا وکارهای ذهنی
His knowledge has no limits. U دانش اوحد واندازه ای ندارد
gnosis U دانش رازهای روحانی عرفان
encyclopedias U دایره العلوم دانش جنگ
podiatry U دانش ناخوشیهای پاودرمان انها
entourages U محیط
outsides U محیط
girth U محیط
outline U محیط
entourage U محیط
millieu U محیط
environment U محیط
girths U محیط
outlines U محیط
peripheries U محیط
environments U محیط
outlined U محیط
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com