English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
proteranthous U دارای گلهاییکه قبل از برگ فاهر گردد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
verisimilar U دارای فاهر حقیقی
scarious U دارای فاهر خشک وپلاسیده
hued U دارای فاهر ونمای مخصوص
specious U دارای فاهر زیبا وفریبنده
He is looking for trouble. U دنبال شر می گردد
unsettling U آنچهباعثعصبانیتوخشمشما گردد
covenants U که بین طرفین مبادله می گردد
covenant U که بین طرفین مبادله می گردد
Spint not against heaven,it will fall back in thy . <proverb> U بر آسمان تف مکن,که به صورتت بر مى گردد .
The earth moves round the sun . U زمین بدور خورشید می گردد
He wont be back for another six months. U رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
reductase U دیاستازی که موجب تقلیل و حل گردد
dedication U قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
dedications U قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
Everything goes back to its origin . <proverb> U باز گردد به اصل خود هر چیز .
riffles U کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
Unless otherwise stated . U مگر اینکه خلاف ( عکس ) آن اظهار گردد
registering U ثبات انتقال که خروجی آن به ورودی اش برمی گردد.
register U ثبات انتقال که خروجی آن به ورودی اش برمی گردد.
riffle U کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
delays U دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد
It was inappropriate to make such a remark . U مناسبت نداشت چنین مطلبی اظهار گردد
riffled U کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
registers U ثبات انتقال که خروجی آن به ورودی اش برمی گردد.
riffling U کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
bargain hunter U کسی که دنبال قیمت خیلی ارزان می گردد.
delay U دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد
save all U چیزی که مانع زیان گردد پایه شمعدان
delaying U دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد
When one door shuts another opens. <proverb> U وقتى درى بسته مى شود در دیگرى باز مى گردد .
polder U زمین پست ساحلی که بوسیله سد بندی مزروع گردد
force U ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
forcing U ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
forces U ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
out and in U گویی که با پیچش بطرف شیارمی رود و برمی گردد
isobars U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
curved weft U [انتهای نخ پودی که به زیر تارهای انتهایی خم شده و محکم می گردد.]
asset U جمع دارایی شخص که بایستی بابت دیون او پرداخت گردد
circulating U ثبات حرکتی که خروجی آن از طریق یک حلقه بسته به ورودی آن بر می گردد
annulus U دایرهای که بوسیلهء گردش یک دایره وراء محیط خودتشکیل گردد
in irons U نقص در تعیین سمت حرکت که در نتیجه قایق بعقب بر می گردد
progressive rebate U تخفیفی که با بالا رفتن حجم خرید به درصد ان افزوده می گردد
eds U وسیلهای که بطور الکترویکی میتواندپاک شده و برنامه ریزی گردد
soft shelled U دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious U دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
typematic U هر کاراکتر صفحه کلید که تاوقتی بر ان فشار وارد میشود تکرار می گردد
hitching U نوعی پاس که دریافت کننده به جلو می دود و به طرف بیرون بر می گردد
hitches U نوعی پاس که دریافت کننده به جلو می دود و به طرف بیرون بر می گردد
observation pipe U لوله ایکه جهت تعیین سطح اب زیرزمینی درزمین حفر گردد
documenting U فرآیندی که طی آن متنی که تصادفاگ پاک شده است دوباره برمی گردد
documented U فرآیندی که طی آن متنی که تصادفاگ پاک شده است دوباره برمی گردد
hitch U نوعی پاس که دریافت کننده به جلو می دود و به طرف بیرون بر می گردد
perfect participle U وجه وصفی معلوم که برای ساختن ماضی نقلی اغاز گردد
hitched U نوعی پاس که دریافت کننده به جلو می دود و به طرف بیرون بر می گردد
alumetize U الومینیوم روی فولاد باپیستوله تزریق شده و سپس گداخته می گردد
eerom U دستگاهی که به طور الکتریکی پاک شده و مجددا" برنامه ریزی می گردد
document U فرآیندی که طی آن متنی که تصادفاگ پاک شده است دوباره برمی گردد
debt limit U حداکثر مبلغی که یک واحددولتی میتواند مدیون گردد وبیش از ان مجاز نیست
ringent U دارای دهن باز دارای لبان برگشته
hard hyphen U خط کجی که به هنگام هجی کردن مورد نیاز بوده وهمیشه چاپ می گردد
eyestrings U ضمائم چشمی که سابقا معتقد بودند هنگام کوری ومرگ از هم گسیخته می گردد
postal match U مسابقهای که در محل انجام میشود و نتیجه ان با پست نزد داوران ارسال می گردد
apparent U فاهر
guises U فاهر
surface U فاهر
sensations U فاهر
superficies U فاهر
groomed U فاهر
semblable U فاهر
rind U فاهر
surfaced U فاهر
rinds U فاهر
ostensible U فاهر
surfaces U فاهر
outside U فاهر
squalid U بد فاهر
appearance U فاهر
externals U فاهر
manifested U فاهر
outsides U فاهر
mien U فاهر
superficial U فاهر
exteriority U فاهر
the outward state U فاهر
external U فاهر
sensation U فاهر
guise U فاهر
manifesting U فاهر
externally U فاهر
on the surface U در فاهر
manifests U فاهر
face U فاهر
guize U فاهر
manifest U فاهر
faces U فاهر
appearances U فاهر
bombs U شوت دور محکم زدن گوی لاکراس پاس بلند که منجر به لمس گردد
finds U برنامه کمکی در ویندوز که در همه دیسکها دنبال یک فایل یا پوشه یا کامپیوتر مشخص می گردد
bombed out U شوت دور محکم زدن گوی لاکراس پاس بلند که منجر به لمس گردد
bomb U شوت دور محکم زدن گوی لاکراس پاس بلند که منجر به لمس گردد
find U برنامه کمکی در ویندوز که در همه دیسکها دنبال یک فایل یا پوشه یا کامپیوتر مشخص می گردد
bombed U شوت دور محکم زدن گوی لاکراس پاس بلند که منجر به لمس گردد
acinaseous U دارای تخم و بذر دارای تخمدان
low tension U دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
virile U دارای نیروی مردی دارای رجولیت
galleried U دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
gravel blind U دارای چشم تار دارای دید کم
nominally U بصورت فاهر
aspects U صورت فاهر
aspect U صورت فاهر
pro forma U از لحاظ فاهر
semblance U صورت فاهر
to out ward seeming U برحسب فاهر
affecter U فاهر ساز
in outward show U بصورت فاهر
faces U فاهر منظر
turn-ups U فاهر شدن
garb U کسوت فاهر
turn up U فاهر شدن
settings U وضع فاهر
surface U رویه فاهر
surfaces U رویه فاهر
trumpery U خوش فاهر
surfaced U رویه فاهر
hues U تصویر فاهر
seemed U فاهر شدن
face U فاهر منظر
merged U دشمن فاهر شد
appearances U فاهر نمایش
setting U وضع فاهر
appearance U فاهر نمایش
outwardly U برحسب فاهر
turned out U فاهر لباسیکهفردیبرتندارد
seems U فاهر شدن
seem U فاهر شدن
gloss U جلوه فاهر
looked U فاهر شدن
springs U فاهر شدن
looks U فاهر شدن
spring U فاهر شدن
personal appearance U وضع فاهر
hue U تصویر فاهر
habit U مشرب فاهر
habits U مشرب فاهر
simulations U فاهر سازی
hermaphrodite U خنثی فاهر
hermaphrodites U خنثی فاهر
exposed U فاهر شده
simulation U فاهر سازی
similitude U بیرون فاهر
look U فاهر شدن
to make ones a U فاهر شدن
outside appearance U صورت فاهر
outsight U فاهر بینی
formalist U فاهر پرست
outward show U نمایش فاهر
outward show U صورت فاهر
the out ward eye U چشم فاهر
the outward man U انسان فاهر
horizontal U مدت زمانی که اشعه تصویر در صفحه نمایش به اول خط بعد برمی گردد از آخر خط قبل
affectedly U از روی فاهر سازی
phantoms U منظر فاهر فریبنده
resurface U دوباره فاهر شدن
resurfaces U دوباره فاهر شدن
phantom U منظر فاهر فریبنده
on the surface U درصورت فاهر از بیرون
of the surface U در صورت فاهر از بیرون
outward things U جهان برونی یا فاهر
out U رفتن فاهر شدن
out- U رفتن فاهر شدن
judge by appearances U حکم به فاهر کردن
seeming U فاهر نما زیبایی
show up <idiom> U فاهر شدن ،رسیدن
prima facie evidence U مدرک به فاهر قاطع
pro forma U برای صورت فاهر
the outer man U وضع فاهر شخص
exposures U فاهر شدن عکس
pro forma U منباب فاهر فاهری
phantasm U فاهر فریبنده سایه
for a sake U برای حفظ فاهر
outed U رفتن فاهر شدن
to keep up appearances U حفظ فاهر کردن
develops U فاهر کردن عکس
exposure U فاهر شدن عکس
develop U فاهر کردن عکس
resurfaced U دوباره فاهر شدن
acceleration principle U براساس این اصل سرمایه گذاری متناسب است با تغییرات تولید که بارابطه زیر بیان می گردد : Y * A = I
reasonable and probable cause U علت معقول و به فاهر درست
sterling U فاهر وباطن یکی واقعی
to evolve a fact U چگونگی امری را فاهر کردن
rounding U ایجاد یک حرف با فاهر بهتر
paradoxical U در فاهر مهمل و درواقع درست
look U فاهر بنظرامدن مراقب بودن
looked U فاهر بنظرامدن مراقب بودن
looks U فاهر بنظرامدن مراقب بودن
acronichal U فاهر شونده در غروب افولی
cycled U بصورت متناوب فاهر شدن
projects U فاهر کردن نشان دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com