Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
hyperactive
U
دارای فعالیت بیش ازاندازه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
gastrovascular
U
دارای فعالیت درمعده ورگها
excessive
U
بیش ازاندازه
undersized
U
کوچکتر ازاندازه معمولی
it is unusually large
U
ازاندازه معمول بزرگتراست
run into the ground
<idiom>
U
بیش ازاندازه کارکشیدن
long haired
U
علاقمندی وافر وبیش ازاندازه
slather
U
مقدار فراوان بیش ازاندازه
longhair
U
علاقمندی وافر وبیش ازاندازه
overcapitalize
U
بیش ازاندازه واقعی براورد کردن
over estimate
U
بیش ازاندازه واقعی بها گذاشتن بر
to overcapitalize a company
U
سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه واقعی ان براورد کردن
over capitalised
U
براورد اضافی سرمایه سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه اعلام کردن
exercised
U
فعالیت
exercise
U
فعالیت
stirs
U
فعالیت
activities
U
فعالیت
exercises
U
فعالیت
activity
U
فعالیت
stirrings
U
فعالیت
acting
U
فعالیت
activation
U
فعالیت
activeness
U
فعالیت
functions
U
فعالیت
actuality
U
فعالیت
function
U
فعالیت
stirred
U
فعالیت
functioned
U
فعالیت
stir
U
فعالیت
isobare
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled
U
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious
U
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
activity rate
U
نرخ فعالیت
inactivity
U
عدم فعالیت
low activity
U
فعالیت پایین
activity time
U
زمان هر فعالیت
off year
U
سال کم فعالیت
event
U
عمل یا فعالیت
activity cycle
U
چرخه فعالیت
events
U
عمل یا فعالیت
activity wheel
U
گردونه فعالیت
activity ratio
U
نسبت فعالیت
advertising campaign
U
فعالیت تبلیغاتی
activity quotient
U
بهر فعالیت
activity of soil
U
فعالیت خاک
turn over
U
عایدی فعالیت
publicity drive
U
فعالیت تبلیغاتی
on stream
U
درحال فعالیت
operant
U
فعالیت کننده
hey day
U
روز پر فعالیت
auxiliary activity
U
فعالیت فرعی
activity light
U
چراغ فعالیت
operating level
U
سطح فعالیت
operational environment
U
محیط فعالیت
activated
U
به فعالیت پرداختن
business activity
U
فعالیت بازرگانی
politicking
U
فعالیت سیاسی
cerebration
U
فعالیت مغزی
activate
U
به فعالیت پرداختن
inaction
U
بدون فعالیت
random activity
U
فعالیت تصادفی
reactivation
U
فعالیت مجدد
critical activity
U
فعالیت بحرانی
activation
U
به فعالیت دراوردن
somatotonic
U
فعالیت گرا
somatotonia
U
فعالیت گرایی
activating
U
به فعالیت پرداختن
activates
U
به فعالیت پرداختن
venture
U
فعالیت اقتصادی
ventured
U
فعالیت اقتصادی
activity analysis
U
تحلیل فعالیت
activity drive
U
سائق فعالیت
venturing
U
فعالیت اقتصادی
activity chart
U
نمودار فعالیت
activity coefficient
U
ضریب فعالیت
optical activity
U
فعالیت نوری
ventures
U
فعالیت اقتصادی
ringent
U
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
byways
U
کار یا فعالیت جنبی
gross motor activity
U
فعالیت حرکت عمده
byway
U
کار یا فعالیت جنبی
forms
U
سابقه فعالیت اسب
orbits
U
دور حدود فعالیت
orbited
U
دور حدود فعالیت
self activity
U
فعالیت خود بخود
deactivating group
U
گروه کم کننده فعالیت
orbit
U
دور حدود فعالیت
formed
U
سابقه فعالیت اسب
seismism
U
فعالیت لزرشی وارتعاشی
keep the ball rolling
<idiom>
U
اجازه فعالیت دادن
in the swim
<idiom>
U
درکاری فعالیت داشتن
electioneer
U
فعالیت انتخاباتی کردن
class ii activity
U
فعالیت امادی طبقه 2
activity group therapy
U
درمان با فعالیت گروهی
form
U
سابقه فعالیت اسب
file activity ratio
U
نسبت فعالیت پرونده
activity sampling
U
نمونه گیری از فعالیت
efficiency
U
فعالیت مفید بازده
muzzle
U
مانع فعالیت شدن
slumps
U
کاهش فعالیت رکود
slumping
U
کاهش فعالیت رکود
slumped
U
کاهش فعالیت رکود
pickup
U
تجدید فعالیت چیدن
muzzled
U
مانع فعالیت شدن
backgrounds
U
فعالیت ارتباط دادهای
class i activity
U
فعالیت امادی طبقه 1
sphere
U
مرتبه حدود فعالیت
spheres
U
مرتبه حدود فعالیت
business cycle
U
دور فعالیت بازرگانی
muzzling
U
مانع فعالیت شدن
muzzles
U
مانع فعالیت شدن
trade cycle
U
دوره فعالیت تجاری
background
U
فعالیت ارتباط دادهای
slump
U
کاهش فعالیت رکود
work in
U
با فعالیت و کوشش راه بازکردن
activity designator
U
شاخص فعالیت یکان یا قسمت
extra-curricular
U
فعالیت جنسی خارج از ازدواج
activation
U
کنش ور سازی ایجاد فعالیت
activating effect of functional group
U
گروه زیاد کننده فعالیت
hyperthyroid
U
ازدیاد فعالیت غذه درقی
latest finish time
U
دیرترین زمان ختم یک فعالیت
early start
U
زودترین زمان شروع یک فعالیت
abuzz
<adj.>
U
پر از سرو صدا، فعالیت و هیجان
biogenic
U
محصول فعالیت موجودات زنده
precipitance
U
شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
biological half time
U
زمان فعالیت یک عامل میکروبی
early finish
U
زودترین زمان ختم یک فعالیت
force activity designator
U
شماره ترتیب فعالیت یکان
to work at a high pressure
U
با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
take the bull by the horns
<idiom>
U
چند نوع فعالیت داشتن
scope for one's energies
U
میدان برای ابراز فعالیت
precipitancy
U
شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
low tension
U
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
gravel blind
U
دارای چشم تار دارای دید کم
virile
U
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
galleried
U
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
acinaseous
U
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
pyrochemical
U
وابسته به فعالیت شیمیایی درگرمای زیاد
pyroclastic
U
تشکیل شده در اثر فعالیت اتشفشانی
home range
U
جای محدود برای فعالیت حیوانات
thermodynamics
U
مبحث فعالیت مکانیکی ورابطه ان باحرارت
clip someone's wings
<idiom>
U
محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
hardball
U
فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
biological half time
U
زمان امکان فعالیت عامل میکربی
dies non
U
روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
cerebrate
U
فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
dog days
U
چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
euthenics
U
مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
to phase out their activities
U
فعالیت های خود را به تدریج قطع کردن
canvasses
U
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvass
U
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
academia
U
حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
canvassing
U
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvassed
U
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
duration
U
براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
depressant
U
دژم ساز عامل کاهش دهنده فعالیت بدنی
outrigged
U
دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
downtime
U
پریودی که تجهیزات موردنظردراثر نقص فنی از فعالیت بازمانده است
parabiosis
U
برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
Appetite comes with eating.
<proverb>
U
با پیش رفت فعالیت تمایل افزایش می یابد.
[ضرب المثل]
front de liberation national
U
فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
hands on
U
تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
hands-on
U
تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
academe
U
فعالیت هایی که اساتید دانشگاهی انجام می دهند نظیر نوشتن مقاله، تدریس و غیره
resource leveling
U
زمان بندی فعالیت ها بازمان شناور به منطور بهینه سازی بهره گیری از منابع
free float
U
مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
idiomorphic
U
دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
end stopped
U
دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
isotropic solutions
U
دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
half life period
U
مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
suppression
U
خنثی کردن یک یکان از نظر اتش یا فعالیت سرکوبی اتش
pilot method
U
عمل ازمایش سیستم کامپیوتری در یک ناحیه بجای ازمایش ان در محدوده گستردهای از فعالیت ها
Indo-persian rug
U
قالی هندی با طرح ایرانی
[اغلب دارای زمینه قرمز یا سبز بوده و از گل های کوچک، پیچک ها، پرندگان، حیوانات و طرح ابر بهره گرفته و دارای تارهای ابریشمی و پود پنبه ای است. به آن هندی-هراتی نیز می گویند.]
counter air
U
عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
off colored
U
دارای رنگ ناجور دارای رنگ مغایر
polyisotopic
U
دارای چند هم پایه دارای چند ایزوتوپ
monadelphous
U
دارای میلههای یک پارچه دارای نافه یک پارچه
league of nations
U
تاسیس جهانی مشهور که بین دو جنگ جهانی فعالیت داشت و درواقع مقدمهای بود برای تشکیل سازمان ملل متحد
hub
U
(وسط چرخ که اغلب بلبرینگ دارد و روی محور یا آسه می چرخد) توپی، چرخمیان، ناف، (مرکز فعالیت یا اهمیت یا توجه و غیره) کانون، قلبگاه، میانگاه، توپی چر، قطب
dynamically
U
نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
dynamic
U
نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
winy
U
شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
winey
U
شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
Conservative Party
U
یکی از دوحزب مهم سیاسی انگلستان که جانشین حزب " توری "است که حزب اخیر در قرن 81 و 91 در انگلستان فعالیت داشته
major activity
U
قسمت عمده فعالیت عمده
pentadactyl
U
دارای پنج پنجه دارای پنج زائده شبیه پنجه
business cycle
U
دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
operating level
U
سطح امادگی برای فعالیت سطح قابلیت برای کار
odoriferous
U
دارای بو
trilinear
U
دارای سه خط
iodic
U
دارای ید
footy
U
دارای پا
bilabiate
U
دارای دو لب
glochidiate
U
دارای مو
fraught with
U
دارای
three legged
U
دارای سه پا
three-legged
U
دارای سه پا
palmy
U
دارای نخل
feldspathic
U
دارای فلدسپار
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com