English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
hued U دارای فاهر ونمای مخصوص
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
verisimilar U دارای فاهر حقیقی
scarious U دارای فاهر خشک وپلاسیده
specious U دارای فاهر زیبا وفریبنده
proteranthous U دارای گلهاییکه قبل از برگ فاهر گردد
idiomorphic U دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
weightless U دارای وزن مخصوص کم
roughshod U دارای میخ مخصوص
jukebox U جعبه گرامافون خودکار دارای سوراخی برای ریختن پول ودکمه مخصوص انتخاب صفحه
jukeboxes U جعبه گرامافون خودکار دارای سوراخی برای ریختن پول ودکمه مخصوص انتخاب صفحه
at U قالب استاندارد برای صفحه کلید IBM. صفحه کلید دارای کلیدهایی در بالا است که عملیات مخصوص انجام میدهد
lutes U گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
lute U گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
writes U وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
write U وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
fog oil U روغن مخصوص یا سوخت مخصوص دستگاههای تولیددود مصنوعی
typefaces U مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
typeface U مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
graphics U کارت مخصوص درون کامپیوتر که از یک پردازنده مخصوص برای افزایش سرعت رسم خط ها و تصاویر روی صفحه استفاده میکند
registering U که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
registers U که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
register U که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
deleting U کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
delete U کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleted U کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deletes U کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
embedded code U کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
isobare U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled U دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious U دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
ringent U دارای دهن باز دارای لبان برگشته
dispersal airfield U فرودگاههای مخصوص تفرقه هوایی فرودگاه مخصوص تفرقه در اماده باش هوایی
face U فاهر
faces U فاهر
exteriority U فاهر
externals U فاهر
external U فاهر
appearance U فاهر
manifested U فاهر
manifesting U فاهر
manifests U فاهر
squalid U بد فاهر
guise U فاهر
guises U فاهر
apparent U فاهر
rinds U فاهر
semblable U فاهر
rind U فاهر
superficial U فاهر
mien U فاهر
appearances U فاهر
manifest U فاهر
ostensible U فاهر
outside U فاهر
outsides U فاهر
sensation U فاهر
sensations U فاهر
groomed U فاهر
the outward state U فاهر
guize U فاهر
on the surface U در فاهر
surfaces U فاهر
surface U فاهر
externally U فاهر
surfaced U فاهر
superficies U فاهر
galleried U دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
low tension U دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
acinaseous U دارای تخم و بذر دارای تخمدان
gravel blind U دارای چشم تار دارای دید کم
virile U دارای نیروی مردی دارای رجولیت
turned out U فاهر لباسیکهفردیبرتندارد
merged U دشمن فاهر شد
formalist U فاهر پرست
exposed U فاهر شده
similitude U بیرون فاهر
affecter U فاهر ساز
personal appearance U وضع فاهر
hermaphrodite U خنثی فاهر
looks U فاهر شدن
garb U کسوت فاهر
spring U فاهر شدن
outwardly U برحسب فاهر
appearance U فاهر نمایش
hermaphrodites U خنثی فاهر
appearances U فاهر نمایش
nominally U بصورت فاهر
habits U مشرب فاهر
habit U مشرب فاهر
gloss U جلوه فاهر
outside appearance U صورت فاهر
semblance U صورت فاهر
outward show U نمایش فاهر
outward show U صورت فاهر
outsight U فاهر بینی
pro forma U از لحاظ فاهر
springs U فاهر شدن
looked U فاهر شدن
simulation U فاهر سازی
the out ward eye U چشم فاهر
surface U رویه فاهر
in outward show U بصورت فاهر
simulations U فاهر سازی
aspect U صورت فاهر
aspects U صورت فاهر
seemed U فاهر شدن
settings U وضع فاهر
seems U فاهر شدن
trumpery U خوش فاهر
to out ward seeming U برحسب فاهر
seem U فاهر شدن
faces U فاهر منظر
hue U تصویر فاهر
surfaces U رویه فاهر
hues U تصویر فاهر
turn up U فاهر شدن
turn-ups U فاهر شدن
setting U وضع فاهر
look U فاهر شدن
face U فاهر منظر
surfaced U رویه فاهر
to make ones a U فاهر شدن
the outward man U انسان فاهر
out- U رفتن فاهر شدن
develop U فاهر کردن عکس
pro forma U منباب فاهر فاهری
prima facie evidence U مدرک به فاهر قاطع
affectedly U از روی فاهر سازی
seeming U فاهر نما زیبایی
develops U فاهر کردن عکس
show up <idiom> U فاهر شدن ،رسیدن
resurface U دوباره فاهر شدن
out U رفتن فاهر شدن
exposures U فاهر شدن عکس
resurfaced U دوباره فاهر شدن
resurfaces U دوباره فاهر شدن
pro forma U برای صورت فاهر
judge by appearances U حکم به فاهر کردن
outward things U جهان برونی یا فاهر
for a sake U برای حفظ فاهر
phantom U منظر فاهر فریبنده
phantasm U فاهر فریبنده سایه
on the surface U درصورت فاهر از بیرون
exposure U فاهر شدن عکس
to keep up appearances U حفظ فاهر کردن
the outer man U وضع فاهر شخص
outed U رفتن فاهر شدن
of the surface U در صورت فاهر از بیرون
phantoms U منظر فاهر فریبنده
acronichal U فاهر شونده در غروب افولی
project U فاهر کردن نشان دادن
deponont U در فاهر مجهول و در باطن معلوم
reasonable and probable cause U علت معقول و به فاهر درست
stuffed shirt U ادم خوش فاهر وتوخالی
sterling U فاهر وباطن یکی واقعی
paradoxical U در فاهر مهمل و درواقع درست
look U فاهر بنظرامدن مراقب بودن
looked U فاهر بنظرامدن مراقب بودن
looks U فاهر بنظرامدن مراقب بودن
stuffed shirts U ادم خوش فاهر وتوخالی
to evolve a fact U چگونگی امری را فاهر کردن
acronical U فاهر شونده در غروب افولی
rounding U ایجاد یک حرف با فاهر بهتر
cycle U بصورت متناوب فاهر شدن
projected U فاهر کردن نشان دادن
turn up <idiom> U به طور ناگهانی فاهر شدن
cycles U بصورت متناوب فاهر شدن
cycles U :بصورت دورانی فاهر شدن
cycled U بصورت متناوب فاهر شدن
cycled U :بصورت دورانی فاهر شدن
aspects U روش فاهر سازی چیزی
cycle U :بصورت دورانی فاهر شدن
projects U فاهر کردن نشان دادن
aspect U روش فاهر سازی چیزی
notations U که عملگر پس از عملوند فاهر میشود
notation U که عملگر پس از عملوند فاهر میشود
opportunity target U هدفی که غیرمنتظره فاهر میشود
outrigged U دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
developer U فاهر کننده عکس توسعه دهنده
developers U فاهر کننده عکس توسعه دهنده
pop up <idiom> U غیر منتظره یا ناگهانی فاهر شدن
successive U آنچه یکی پس از دیگری فاهر میشود
i did it for show U برای نمایش یا فاهر ان کاررا کردم
whited U ادم بد باطن و خوش فاهر چیز گرانبها
page U نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
outwardness U کیفیت فاهر دلبستگی بچیزهای خارجی یامادی
disposure U درمعرض دید قرار گرفتن فاهر شدن
paged U نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
pages U نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
deusexmachina U شخص یا چیزی که بطور غیرمترقبه فاهر میشود
expose U در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
clothes horse U کسی که بیش از حد به لباس و فاهر خود توجه دارد
clothes horses U کسی که بیش از حد به لباس و فاهر خود توجه دارد
prints U فاهر نوشتن در برخی چاپگرها یا برای متنهای خاص
exposure U در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
print U فاهر نوشتن در برخی چاپگرها یا برای متنهای خاص
printed U فاهر نوشتن در برخی چاپگرها یا برای متنهای خاص
textualism U اهمیت دادن به لفظ یا معنی فاهر انتقاد لفظی
exposures U در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com