Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
overparted
U
دارای سهم زیاد یا دشوار سنگین بار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
succussatory
U
دارای حرکت دشوار
tongue-twister
U
کلمه یا عبارت دارای تلفظ دشوار
tongue twister
U
کلمه یا عبارت دارای تلفظ دشوار
tongue-twisters
U
کلمه یا عبارت دارای تلفظ دشوار
overburdensome
U
زیاد سنگین
overlade
U
بار زیاد سنگین
overtask
U
زیاد سنگین بودن برای
dull of hearing
U
دارای گوش سنگین
overmasted
U
دارای دکلهای زیادبلند یا سنگین
gleby
U
دارای کلوخه زیاد
newsy
U
دارای اخبار زیاد
precieux
U
دارای فرافت زیاد
iffy
U
دارای احتمالات زیاد
precieuse
U
دارای فرافت زیاد
overcharged with electricity
U
دارای برق زیاد
long distance
U
دارای مسافت زیاد
long-distance
U
دارای مسافت زیاد
elmy
U
دارای نارون زیاد
long dated
U
دارای مهلت زیاد
surfy
U
دارای خیزاب زیاد
of great importance
U
دارای نفوذ زیاد
iffy
U
دارای لیت و لعل زیاد
imaginative
U
دارای قوه تصور زیاد
siliciferous
U
دارای سیلیس یا سیلیکون زیاد
loaded
U
پولدار دارای پول زیاد
superincumbent
U
دارای فشار زیاد فشاری
garish
U
دارای زرق و برق زیاد شعله ور
oversexed
U
دارای تمایلات جنسی زیاد شهوتران
overmasted
U
دارای دیرکهای زیاد بلند یاسنگین
high pressure
U
دارای وزن وفشار زیاد پرفشار
high octane
U
دارای اکتان زیاد مانند بنزین سوپر
high test
U
امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
polysomic
U
دارای کروموسومهای بیش از بقیه زیاد کروموسوم پرکروموسوم
to piss off the wrong people
<idiom>
U
آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
eurytopic
U
دارای قدرت تحمل زیاد نسبت به تغییرات عوامل محیط
blockbuster
U
بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
blockbusters
U
بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
multimult
U
پیشوند بمعنی " بسیار وزیاد "و " دارای تعداد زیاد " و "متعدد " و " بیشتر " و" چند "
jet stream
U
جریان باد جت استریم درطبقه استراتوسفر که دارای فشار و سرعت زیاد میباشد
club propeller
U
ملخی دارای تیغههای کلفت باگام زیاد برای تست قدرت یاترک موتور
dumptor
U
کامیونی با چرخهای لاستیکی که دارای سرعتی زیاد میباشد و بار خود را درجلو تخلیه میکند
high frequency
U
دارای فرکانس با تکرار زیاد امواج پر فرکانس
load call
U
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition
U
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
inexplicit
U
دشوار
operose
U
دشوار
spiny
U
دشوار
metaphisical
U
دشوار
nerve racking
U
دشوار
trickly
U
دشوار
nerve wrack
U
دشوار
inexplicable
U
دشوار
spinose
U
دشوار
intolerable
U
دشوار
operous
U
دشوار
arduous
U
دشوار
hardest
U
دشوار
strait
U
دشوار
difficult
U
دشوار
deep
<adj.>
U
دشوار
rough
U
دشوار
toughest
U
دشوار
tougher
U
دشوار
tough
U
دشوار
straits
U
دشوار
roughest
U
دشوار
nerve-racking
U
دشوار
rock bound
U
دشوار
mind-blowing
U
دشوار
mind-boggling
U
دشوار
hard
U
دشوار
harder
U
دشوار
Nomatic rugs
U
قالی های عشایری و قشقایی
[این فرش ها بعلت جا به جایی زیاد عشایر عموما کوچک بافته می شوند و اکثرا بصورت پشم بوده و در آن از ذهنی بافی و یا نقوش محلی استفاده می شود. فرش ها دارای استحکام ضعیف هستند.]
I didnt get much sleep.
U
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
escapades
U
فراراززندگی دشوار
clutching
U
وضع دشوار
sore
U
سخت دشوار
clutches
U
وضع دشوار
clutched
U
وضع دشوار
clutch
U
وضع دشوار
laborious
U
دشوار پرزحمت
insuperability
U
دشوار گیری
formidable
U
دشوار نیرومند
slippery
U
دشوار لغزان
crux
U
مسئله دشوار
sticky
U
دشوار سخت
tour de force
U
کار دشوار
knotted
U
سفت دشوار
poseur
U
پرسش دشوار
sores
U
سخت دشوار
poseurs
U
پرسش دشوار
poser
U
پرسش دشوار
posers
U
پرسش دشوار
dilemma
U
وضع دشوار
hard game
U
بازی دشوار
herculean
U
بسیار دشوار
escapade
U
فراراززندگی دشوار
dilemmas
U
وضع دشوار
hot potatoes
U
کار دشوار و ناخوشایند
onerous
U
دشوار طاقت فرسا
pickle
U
خیارترشی وضعیت دشوار
glossaries
U
فرهنگ لغات دشوار
glossary
U
فرهنگ لغات دشوار
uphill
U
جاده سربالا دشوار
impasse
U
وضع بغرنج و دشوار
pickles
U
خیارترشی وضعیت دشوار
to be in a pickle
<idiom>
U
در وضعیتی دشوار بودن
hot potato
U
کار دشوار و ناخوشایند
jaw breaking
U
دشوار برای تلفظ
However difficult the circumstances
[are]
, ...
U
هر قدر هم که شرایط دشوار هستند، ...
insupportable
U
دشوار غیر قابل مقاومت
hydra
U
چیزی که برانداختن ان دشوار است
overbuild
U
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
money player
U
ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
to hold somebody in great respect
U
کسی را زیاد محترم داشتن
[احترام زیاد گذاشتن به کسی]
glossarist
U
کسی که در پایان کتابی فهرست یا فرهنگی برای لغات دشوار ان تهیه میکند مفسر
isobare
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled
U
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious
U
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
ringent
U
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
low tension
U
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
galleried
U
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
gravel blind
U
دارای چشم تار دارای دید کم
virile
U
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
acinaseous
U
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
heavy lift
U
حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
outrigged
U
دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
carking
U
سنگین
weightiest
U
سنگین
weighty
U
سنگین
loggy
U
سنگین
pressure
U
سنگین
pressured
U
سنگین
largo a
U
سنگین
weight ton
U
تن سنگین
pressures
U
سنگین
pressuring
U
سنگین
weightier
U
سنگین
unwieldy
U
سنگین
heftiest
U
سنگین
hefty
U
سنگین
lumpy
U
سنگین
lumpiest
U
سنگین
lumpier
U
سنگین
burdensome
U
سنگین
hulky
U
سنگین
heftier
U
سنگین
cloggy
U
سنگین
laden
U
سنگین پر
staid
U
سنگین
massively
U
سنگین
stodgy
U
سنگین
high proof
U
سنگین
massive
U
سنگین
extensive
U
سنگین
waterlogged
U
سنگین
heavies
U
سنگین
onerous
U
سنگین
heavier
U
سنگین
heft
U
سنگین
heavy footed
U
دل سنگین
lumberingly
U
سنگین
lumpish
U
سنگین
hard water
U
اب سنگین
ponderous
U
سنگین
weighted
U
سنگین
cumbersome
U
سنگین
heavy water
U
اب سنگین
exacting
U
سنگین
mim
U
سنگین
overweight
U
سنگین تر از حد
heaviest
U
دل سنگین
saturnine
U
سنگین
heaviest
U
سنگین
heavies
U
دل سنگین
heavy
U
سنگین
navol
U
اب سنگین
heavy
U
دل سنگین
heavier
U
دل سنگین
logy
U
سنگین
surcharges
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
dense traffic
U
ترافیک سنگین
slamming
U
ضربت سنگین
to weigh heavy
U
سنگین بودن
grand opera
U
اپرای سنگین
tie-up
U
راهبندان سنگین
heavy oil
U
روغن سنگین
traffic congestion
U
راهبندان سنگین
slams
U
ضربت سنگین
heavy concrete
U
بتن سنگین
hard colors
U
رنگهای سنگین
to pound a long
U
سنگین رفتن
heavy drop
U
بارریزی سنگین
to sit heavy on the stomach
U
سنگین بودن
heavy armed
U
سنگین اسلحه
heavy goods
U
کالاهای سنگین
heavy arm
U
سلاح سنگین
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com