English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
zoomorphic U دارای خدایان مجسم بشکل جانور
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
zoomorphism U تجسم خدا یا خدایان بشکل حیوانات پست
images U مجسم کردن خوب شرح دادن مجسم ساختن
endozoic U دارای زندگی دردرون جانور
unicorns U جانور افسانهای دارای یک شاخ
unicorn U جانور افسانهای دارای یک شاخ
webfoot U جانور دارای پای پرده دار
radialized U دارای میله هایی که پرتووارمنشعب شده باشند مرتب بشکل پرتو
tusk tenon U زبانه یا گیرهای که دارای زبانههای کوچکتری باشدبطوری که رویهم بشکل پله یاتضاریس پلهای درایند
zincy U بشکل روی دارای فاهری شبیه فلز روی
zincky U بشکل روی دارای فاهری شبیه فلز روی
zinky U بشکل روی دارای فاهری شبیه فلز روی
epizoic U زندگی کننده روی بدن جانور انگل جانور
zoo ecology U قسمتی از علم جانور شناسی که در باره روابط جانور بامحیط خود بحث میکند بوم شناسی حیوانی
o merciful powers U ای خدایان بخشنده
heroic age U عصرنیم خدایان
penates U خدایان خانواده
theomachy U جنگ خدایان
odin U خدای خدایان
thearchy U حکومت خدایان
polytheism U پرستش خدایان متعدد
theogony U نسب نامه خدایان
thearchy U سلسله مراتب خدایان
noumenal U وابسته به معنویات و خدایان
ichor U خون خدایان اب جراحت
zeus U زاوش رئیس خدایان یونانی
libation U تقدیم شراب به حضور خدایان
libations U تقدیم شراب به حضور خدایان
mercury U یکی از خدایان یونان قدیم
idol U وابسته به خدایان دروغی وبت ها
pantheon U معبد تمام خدایان و ادیان مختلف
jagannath U یکی از خدایان هندوهاکه اوراkrishnaمینامندومظهرهشتمین vishnuاست
mnemonics U دارگونه حافظ ومادر خدایان شعروادب
theogony U مطالعه وشناسایی اجداد واعقاب خدایان
nectar U شراب لذیذ خدایان یونان شهد
hebe U الهه جونی که ساقی خدایان بود
heroify U درگروه گردان ونیم خدایان دراوردن
pantheons U معبد تمام خدایان و ادیان مختلف
theogonic U وابسته به مطالعه وشناسایی اجداد واعقاب خدایان
chthonian U درون زمین وابسته به خدایان وارواح عالم اسفل
chthonic U درون زمین وابسته به خدایان وارواح عالم اسفل
ambrosia U خوراک خدایان که زندگی جاوید بانها میداده مائدهء بهشتی
cube U هرچیزی بشکل مکعب بشکل مکعب دراوردن
cubes U هرچیزی بشکل مکعب بشکل مکعب دراوردن
incarnate U مجسم
personofied U مجسم
parsonified U مجسم
pictured U مجسم کردن
portrayal U مجسم سازی
embodied labor U کار مجسم
the picture of joy U خوشی مجسم
pictures U مجسم کردن
picturing U مجسم کردن
portrayals U مجسم سازی
picture U مجسم کردن
depicts U مجسم کردن
depicting U مجسم کردن
depicted U مجسم کردن
depict U مجسم کردن
to picture to oneself U مجسم کردن
image مجسم کردن
visualizer U مجسم کننده
scenic U مجسم کننده
figuring U مجسم کردن
figure U مجسم کردن
presentive U مجسم سازنده
figures U مجسم کردن
relive U در نظر مجسم کردن
embody U مجسم کردن دربرداشتن
embodying U مجسم کردن دربرداشتن
embodied U مجسم کردن دربرداشتن
reliving U در نظر مجسم کردن
embodies U مجسم کردن دربرداشتن
character U مجسم کردن شخصیت
hypotyposis U تشریح مجسم کننده
presence U درنظر مجسم کننده
relives U در نظر مجسم کردن
relived U در نظر مجسم کردن
characters U مجسم کردن شخصیت
pictorial U تصویر نما مجسم سازنده
incarnate U برنگ گوشتی مجسم کردن
picture to oneself U پیش خود مجسم کردن
personifier U مجسم کننده شخصیت دیگری
theanthropic U مجسم کننده ذات خدادرهیکل انسان
envisages U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaged U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisage U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaging U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
personalize U شخصیت را مجسم کردن ونشان دادن
incarnationist U کسی که مسیح را خدای مجسم می داند
The painting portrays the death of Nelson. U این نقاشی مرگ نلسون را مجسم می کند .
an impersonal deity U خدایی که هرگز مجسم بصورت شخص نمیشود
cupids U خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
Cupid U خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
objectify U بنظر اوردن بصورت مادی و خارجی مجسم کردن
Floret [rosette] U [طرح گل رزی با حالتی منظم و هندسی که جلوه ای از یک شکوفه را مجسم می سازد.]
isobare U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cementitious U دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled U دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
ringent U دارای دهن باز دارای لبان برگشته
low tension U دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
acinaseous U دارای تخم و بذر دارای تخمدان
virile U دارای نیروی مردی دارای رجولیت
galleried U دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
gravel blind U دارای چشم تار دارای دید کم
beasts U جانور
animal U جانور
beast U جانور
creatures U جانور
it pron U ان جانور
creature U جانور
apod U جانور بی پا
johnny U جانور نر
ruffianly U جانور خو
nightwalker U جانور شب پر
it U ان جانور
structure of an animal U جانور
malacostracan U جانور
animalize U جانور
animals U جانور
he U جانور نر
strays U جانور بی صاحب
animalculum U جانور ریزه
perissodactyl U جانور فرد سم
straying U جانور بی صاحب
fauna U جانور نامه
stray U جانور بی صاحب
polypod U جانور بسیارپا
shell fish U جانور صدف
zootomy U جانور شکافی
saprozoon U جانور پوده زی
saxicoline U جانور سنگ زی
rodents U جانور جونده
strayed U جانور ولگرد
zoophilic U علاقمند به جانور
zoophilous U علاقمند به جانور
saxicolous U جانور سنگ زی
pudge U جانور چاق
hybrid U جانور دورگه
polystome U جانور بسیار
zoophagous U جانور خوار
zootheism U جانور پرستی
scrag U جانور نحیف
polystomatous U جانور بسیار
animalist U نقاش جانور
scavenger U جانور لاشخور
milker U جانور شیرده
stinkard U جانور بدبو
amoebas U جانور تک سلولی
mammiferous U جانور پستاندار
mammifer U جانور پستاندار
scavengers U جانور لاشخور
monocule U جانور یک چشم
craw U معده جانور
tardigrade U جانور کندرو
brutalization U جانور خویی
nekton U جانور شناور
brutal U جانور خوی
brutes U جانور حیوان
brute U جانور حیوان
rodent U جانور جونده
beastliness U جانور خویی
pelagian U جانور دریایی
pollard U جانور بی شاخ
amoebae U جانور تک سلولی
amebas U جانور تک سلولی
edentate U جانور بی دندان
zoologist U جانور شناس
zoology U جانور شناسی
ungulate U جانور سم دار
game U جانور شکاری
plantigrade U جانور دوپا
poikilotherm U جانور خونسرد
poikilothermism U خونسردی جانور
proud <adj.> U جانور حشری
amoeba U جانور تک سلولی
amebae U جانور تک سلولی
brutalities U جانور خویی
brutality U جانور خویی
zoomorphic <adj.> U جانور گونه
in heat [American E] <adj.> U حشری [جانور زن]
on heat [British E] <adj.> U حشری [جانور زن]
characterization U مجسم کردن افراد ذکر خصوصیات افراد
floriform U بشکل گل
in the shape of U بشکل
pinnately U بشکل پر
hoof U بشکل سم
in the light of U بشکل
ungulate U بشکل سم
hoofs U بشکل سم
arundinaceous U بشکل نی
caprine U بشکل بز
tentacle U موی حساس جانور
rutting <adj.> U حشری [جانور مرد]
animalculum U جانور ذره بینی
in rut <adj.> U حشری [جانور شناسی]
dentition U وضع تعداددندانهای جانور
tropicopolitan U گیاه یا جانور گرمسیری
quadruped U چهارپا [جانور شناسی]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com