Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
actinomorphic
U
دارای تقارن شعاعی
actinomorphous
U
دارای تقارن شعاعی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
zygomorphic
U
دارای تقارن
rolleron
U
کنترل پروازی که به عنوان کنترل اولیه و اصلی درموشکهای دارای بال شعاعی بکار رود
actinoid
U
شعاعی
stellular
U
شعاعی
radials
U
شعاعی
radial
U
شعاعی
radiant
U
شعاعی
cartwheel antenna
U
انتن شعاعی
radial bearing
U
یاطاقان شعاعی
radial flow
U
جریان شعاعی
radial motor
U
موتور شعاعی
radial play
U
بازی شعاعی
radial potential
U
پتانسیل شعاعی
radial ball bearing
U
بلبرینگ شعاعی
radial cut
U
برش شعاعی
radial section
U
برش شعاعی
shifts
U
جابجایی شعاعی
shifts
U
تغییرمحل شعاعی
shift
U
جابجایی شعاعی
shifted
U
جابجایی شعاعی
shift
U
تغییرمحل شعاعی
shifted
U
تغییرمحل شعاعی
radius block
U
بلوک شعاعی
radius vector
U
بردار شعاعی
radium block
U
بلوک شعاعی
radius milling
U
فرزکاری شعاعی
actinomorphic
U
بشکل شعاعی
actinomorphous
U
بشکل شعاعی
triradiate
U
سه شاخه سه شعاعی
radial velocity
U
سرعت شعاعی
radial road
U
راه شعاعی
radial velocity
U
تندی شعاعی
radial stress
U
تنش شعاعی
radial deformation
U
تغییر شکل شعاعی
radial probability density
U
چگالی شعاعی احتمالی
radial probability distribution
U
توزیع احتمال شعاعی
one port radial pump
U
تلمبه شعاعی یک پرهای
radial quantum number
U
عدد کوانتومی شعاعی
radial flow turbine
U
توربین با جریان شعاعی
radial flow pump
U
تلمبه با جریان شعاعی
bench type radial
U
میز نوع شعاعی
simultaneeity
U
تقارن
parallelism
U
تقارن
symmetrization
U
تقارن
synchronization
U
تقارن
synmetry
U
تقارن
isochronism
U
تقارن
symmetry
U
تقارن
polarities
U
تقارن
polarity
U
تقارن
blade station
U
موقعیت شعاعی هر مقطع ازتیغه
hypotrophy
U
رشد غیرمتناسب اعضای شعاعی
asymmetric molecule
U
مولکول بی تقارن
asymmetric substance
U
جسم بی تقارن
asymmetric system
U
دستگاه بی تقارن
asymmetric top
U
فرفرهای بی تقارن
asymmetrical conductivity
U
برقرسانایی بی تقارن
axis of symmery
U
محور تقارن
symmetry axis
U
محور تقارن
Symmetry
U
تقارن
[ریاضی]
axis of symmetry
U
محور تقارن
asymmetric carbon
U
کربن بی تقارن
symmetry plane
U
صفحه تقارن
skewness
U
عدم تقارن
symmetry element
U
عنصر تقارن
rotational symmetry
U
تقارن چرخشی
symmetry group
U
گروه تقارن
transational symmerty
U
تقارن انتقالی
symmetry number
U
عدد تقارن
symmetry operation
U
عمل تقارن
asymmetry
U
عدم تقارن
synchrony
U
انطباق تقارن
point of symmetry
U
نقطه تقارن
isodimorphism
U
تقارن دو شکلی
symmetry point
U
نقطه تقارن
plane of symmetry
U
صفحه تقارن
plane of symmetry
U
سطح تقارن
pseudosymmetry
U
شبه تقارن
geometrical
<adj.>
U
تقارن در طرح
impedance balancing
U
تقارن امپدانس
symmetry lines
U
خطوط تقارن
mirror symmerty
U
تقارن ایینهای
symmerty center
U
مرکز تقارن
center of symmerty
U
مرکز تقارن
simple axis of symmetry
U
محور ساده تقارن
mirror plane of symmetry
U
صفحه تقارن اینهای
positive skewness
U
عدم تقارن مثبت
blemish
[mistake]
U
عدم تقارن در بافت
alternating axis of symmerty
U
محور تقارن متناوب
conservation of orbital symmerty
U
بقای تقارن اوربیتال
eurhythmy
U
هم اهنگی و تقارن ساختمان
axial rotation symmerty
U
تقارن چرخشی محوری
eurythmy
U
هم اهنگی و تقارن ساختمان
time average symmetry
U
تقارن میانگین زمانی
isochronism
U
ایجاد تقارن همزمانی
plane of mirror symmetry
U
صفحه تقارن اینهای
radial
U
شعاعی سمت مغناطیسی ایستگاه ناوبری هوایی
radials
U
شعاعی سمت مغناطیسی ایستگاه ناوبری هوایی
incommensurability
U
عدم تقارن سنجش ناپذیری
anomal design
U
طرح شلوغ و بدون تقارن
symmetry allowed reaction
U
واکنش مجاز از لحاظ تقارن
axis
U
محور تقارن مهره اسه
asymmetric local deformation
U
تغییر شکل موضعی بی تقارن
parametron
U
عنصر با عدم تقارن مغناطیسی
anomalous weave
U
بی نظمی و عدم تقارن در بافت
counter vailing power
U
تقارن دو نیروی اقتصادی نیروهای متقارن
isodimorphism
U
تقارن و هم شکلی بین دو چیز دوشکل
angle og sideship
U
زاویه بین صفحات تقارن وجهت حرکت
move of pattern
U
[وجود تقارن و هماهنگی نگاره ها پس از اتمام بافت در مقایسه با نقشه]
commutator
U
سری هادیهایی که بصورت شعاعی از یکدیگر جدا شده وبصورت حلقهای دور تا دورشفت گردنده ژنراتور قرارگرفته اند
isobar
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled
U
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious
U
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
ringent
U
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
virile
U
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
galleried
U
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
acinaseous
U
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
low tension
U
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
gravel blind
U
دارای چشم تار دارای دید کم
outrigged
U
دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
idiomorphic
U
دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
end stopped
U
دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
isotropic solutions
U
دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
Indo-persian rug
U
قالی هندی با طرح ایرانی
[اغلب دارای زمینه قرمز یا سبز بوده و از گل های کوچک، پیچک ها، پرندگان، حیوانات و طرح ابر بهره گرفته و دارای تارهای ابریشمی و پود پنبه ای است. به آن هندی-هراتی نیز می گویند.]
monadelphous
U
دارای میلههای یک پارچه دارای نافه یک پارچه
off colored
U
دارای رنگ ناجور دارای رنگ مغایر
polyisotopic
U
دارای چند هم پایه دارای چند ایزوتوپ
winy
U
شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
winey
U
شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
pentadactyl
U
دارای پنج پنجه دارای پنج زائده شبیه پنجه
odoriferous
U
دارای بو
trilinear
U
دارای سه خط
iodic
U
دارای ید
glochidiate
U
دارای مو
fraught with
U
دارای
footy
U
دارای پا
bilabiate
U
دارای دو لب
three legged
U
دارای سه پا
three-legged
U
دارای سه پا
bumpiness
U
دارای برامدگی
bisulcate
U
دارای دوشکاف
bizonal
U
دارای دومنطقه
buckish
U
دارای خوی بز
inable
<adj.>
U
دارای ضعف
bodied
U
دارای بدن
capitated
U
دارای سرمجزا
calcic
U
دارای اهک
calcareous
U
دارای کلسیم
binucleated
U
دارای دو هسته
biramous
U
دارای دو شاخه
biradial
U
دارای دوشعاع
bipartite
U
دارای دوقسمت
incompetent
<adj.>
U
دارای ضعف
azotic
U
دارای ازت
basined
U
دارای ابگیر
incapacitated
<adj.>
U
دارای ضعف
bicentric
U
دارای دومرکز
febile
U
دارای حالت تب
bimolecular
U
دارای دوملکول
bimorphemic
U
دارای دوشکل
bimotored
U
دارای دوموتور
binaural
U
دارای دو گوش
binocular
U
دارای دو چشم
binuclear
U
دارای دو هسته
bichrome
U
دارای دو رنگ
binucleate
U
دارای دو هسته
impotent
<adj.>
U
دارای ضعف
unfit
<adj.>
U
دارای ضعف
dimorphic
U
دارای دو شکل
dimply
U
دارای فرورفتگی
dipetalous
U
دارای دوگلبرگ
diplopodous
U
دارای هزار پا
dipolar
U
دارای دو قطب
dipteran
U
دارای دو بال
dolose
U
دارای قصدجرم
double tongued
U
دارای دوقول
dyslogistic
U
دارای خاطرات بد
entitative
U
دارای وجودخارجی
to be fraught
[with]
U
دارای ... بودن
far reaching
U
دارای اثرزیاد
feldspathic
U
دارای فلدسپار
fibrinous
U
دارای مودلیفی
floaty
U
دارای اب نشین کم
foliolate
U
دارای برگچه
dichotomous
U
دارای دو بخش
diandrous
U
دارای دوپرچم
incapable
<adj.>
U
دارای ضعف
cephalous
U
دارای کله
chinned
U
دارای چانه
chymiferous
U
دارای کیموس
cingulate
U
دارای کمربند
cirrous
U
دارای اویز
cloven foot
U
دارای پا یا سم شکافته
copperbottomed
U
دارای ته مسی
crepitant
U
دارای صدای خش خش
cretaceous
U
دارای گچ فراوان
cuspidal
U
دارای برامدگی
dartrous
U
دارای تبخال
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com