English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
inflame U دارای اماس کردن ملتهب کردن
inflames U دارای اماس کردن ملتهب کردن
inflaming U دارای اماس کردن ملتهب کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
huff U اماس کردن
swelled U اماس کردن
swell U اماس کردن
intumesce U اماس کردن
swells U اماس کردن
bunchout U اماس کردن
tumify U اماس کردن متورم ساختن
antineuritic U برضد اماس عصب مخاف اماس عصبی
personate U خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
curbs U محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
grate U باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
curb U محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
grated U باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
curbed U محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
grates U باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
curbing U محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
threads U دارای خطوط برجسته کردن حدیده وقلاویز کردن
militarize U جنگ طلب کردن دارای روح نظامی کردن
thread U دارای خطوط برجسته کردن حدیده وقلاویز کردن
incorporate U جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporates U جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporating U جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
reman U دارای نفرات تازه کردن مردانگی کردن
edge U : دارای لبه تیز کردن تحریک کردن
edges U : دارای لبه تیز کردن تحریک کردن
appendicitis U اماس ضمیمه روده اماس اپاندیس
fortify U دارای استحکامات کردن تقویت کردن
fortifying U دارای استحکامات کردن تقویت کردن
furnishes U دارای اثاثه کردن مجهز کردن
furnish U دارای اثاثه کردن مجهز کردن
fortifies U دارای استحکامات کردن تقویت کردن
catalyze U دارای اثرمجاورتی کردن تسریع کردن
furnishing U دارای اثاثه کردن مجهز کردن
fervent U ملتهب
incandescent U ملتهب
lighting filament U رشته ملتهب
incandescent body U جسم ملتهب
incandescent cathode U کاتد ملتهب
to kindle up U ملتهب ساختن
reheating furnace U کوره ملتهب
incandescent filament U رشته ملتهب
incandescent source U منبع ملتهب
hot cathode U کاتد ملتهب
bright anneal U ملتهب شدن
innervate U دارای پی کردن
incandescent cathode lamp U لامپ کاتد ملتهب
incandescent cathode discharge U تخلیه کاتد ملتهب
continous anealing furnace U کوره ملتهب دائمی
personifies U دارای شخصیت کردن
personify U دارای شخصیت کردن
nationalizes U دارای ملیت کردن
varnish U دارای فاهرخوب کردن
nationalize U دارای ملیت کردن
hydroxylate U دارای هیدروکسیل کردن
nitrogenize U دارای نیتروژن کردن
insoul U دارای روح کردن
potentialize U دارای استعداد کردن
castellate U دارای استحکامات کردن
nationalising U دارای ملیت کردن
nationalises U دارای ملیت کردن
nationalised U دارای ملیت کردن
hydrogenate U دارای هیدروژن کردن
freckle U خال دارای کک مک کردن
tinkling U دارای طنین کردن
personified U دارای شخصیت کردن
ensoul U دارای روح کردن
tinkles U دارای طنین کردن
personalize U دارای شخصیت کردن
varnishing U دارای فاهرخوب کردن
fluoridate U دارای فلورید کردن
tinkled U دارای طنین کردن
gifts U دارای استعداد کردن
tinkle U دارای طنین کردن
tooth U دارای دندان کردن
varnishes U دارای فاهرخوب کردن
gift U دارای استعداد کردن
substantivize U دارای ماهیت کردن
varnished U دارای فاهرخوب کردن
nationalizing U دارای ملیت کردن
transistorize U دارای ترانسیتور کردن
personifying U دارای شخصیت کردن
vitaminize U دارای ویتامین کردن
zigzagging U دارای پیچ و خم کردن
zigzagged U دارای پیچ و خم کردن
indexed U :دارای فهرست کردن
zigzag U دارای پیچ و خم کردن
populating U دارای جمعیت کردن
vallum U دارای استحکامات کردن
populates U دارای جمعیت کردن
rampart U دارای استحکامات کردن
bodies U دارای جسم کردن
body U دارای جسم کردن
zigzags U دارای پیچ و خم کردن
whipstitch U دارای مرز کردن
populate U دارای جمعیت کردن
systemize U دارای همست کردن
indexes U :دارای فهرست کردن
crenellate U دارای کنگره کردن
index U :دارای فهرست کردن
crenelate U دارای کنگره کردن
embrasures U دارای منفذ کردن
embrasure U دارای منفذ کردن
flyspeck U دارای لکه مگس کردن
criss-crossed U دارای نقش چلیپایی کردن
ravine U دارای دره تنگ کردن
rehabilitating U دارای امتیازات اولیه کردن
methodize U دارای روش یاقاعدهای کردن
ravines U دارای دره تنگ کردن
hyphenate U بوسیله خط دارای فاصله کردن
bedevilling U دارای روح شیطانی کردن
granulate U دارای ذرات ریز کردن
sanitate U دارای لوازم بهداشتی کردن
tat U دارای حاشیه توری کردن
reengine U دارای موتور تازه کردن
wigs U دارای گیس مصنوعی کردن
wig U دارای گیس مصنوعی کردن
criss-crossing U دارای نقش چلیپایی کردن
bedevil U دارای روح شیطانی کردن
criss-crosses U دارای نقش چلیپایی کردن
fulcrum U دارای نقطه اتکاء کردن
criss-cross U دارای نقش چلیپایی کردن
to p a thing for a person U کسی را دارای چیزی کردن
to p a thing person with athing U کسی را دارای چیزی کردن
bedevils U دارای روح شیطانی کردن
rehabilitated U دارای امتیازات اولیه کردن
bedevilled U دارای روح شیطانی کردن
tongues U گفتن دارای زبانه کردن
panes U دارای جام شیشه کردن
prongs U دارای چنگک یا چنگال کردن
rehabilitate U دارای امتیازات اولیه کردن
rehabilitates U دارای امتیازات اولیه کردن
pane U دارای جام شیشه کردن
prong U دارای چنگک یا چنگال کردن
motivates U تهییج کردن دارای انگیزه شده
woofs U پارچه کتانی دارای پود کردن
substantialize U دارای وجود خارجی کردن یاشدن
woof U پارچه کتانی دارای پود کردن
shoe U دارای کفش کردن نعل زدن به
shoeing U دارای کفش کردن نعل زدن به
mastermind U دارای نبوغ فکری ابداع کردن
shoes U دارای کفش کردن نعل زدن به
bells U دارای زنگ کردن کم کم پهن شدن
retrench U دارای سنگر موقتی زیرزمینی کردن
bell U دارای زنگ کردن کم کم پهن شدن
motivated U تهییج کردن دارای انگیزه شده
motivate U تهییج کردن دارای انگیزه شده
motivating U تهییج کردن دارای انگیزه شده
masterminds U دارای نبوغ فکری ابداع کردن
russify U دارای عقاید وتمایلات روسی کردن
masterminding U دارای نبوغ فکری ابداع کردن
masterminded U دارای نبوغ فکری ابداع کردن
glowed U گداختن برافروختن ملتهب شدن تخلیه کنتاکتی
glows U گداختن برافروختن ملتهب شدن تخلیه کنتاکتی
glow U گداختن برافروختن ملتهب شدن تخلیه کنتاکتی
air condition U دارای دستگاه تهویه کردن تهویه کردن
systemmatize U دارای روش یاقاعده کردن اسلوب دادن
systematize U دارای روش یا قاعده کردن اسلوب دادن به
to piss off the wrong people <idiom> U آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
tackles U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackled U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackle U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackling U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
opalite U ترکیبی که دارای رنگهای مختلف بوده و برای براق کردن نمای اجری بکار میرود
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
choke bore U روکشی برای سوراخ کردن یاتراش دادن داخل سیلندر که قسمت بالای ان دارای قطری کمتر از قطر اصلی سیلندرمیباشد
dovetails U کام و زبانه دم فاختهای دارای کام وزبانه دم کبوتری جفت کردن
dovetail U کام و زبانه دم فاختهای دارای کام وزبانه دم کبوتری جفت کردن
dovetailing U کام و زبانه دم فاختهای دارای کام وزبانه دم کبوتری جفت کردن
incrust U با قشر و پوست پوشاندن دارای پوشش سخت کردن قشر تشکیل دادن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
tool U دارای ابزار کردن بصورت ابزار دراوردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
frets U دارای نقشههای پیچ در پیچ کردن
fret U دارای نقشههای پیچ در پیچ کردن
lymphdenomia U اماس
intumescence U اماس
lymphangitis U اماس
neuritis U پی اماس
myelitis U اماس
inturgescence U اماس
encephalitis U اماس مخ
phrenitis U اماس مخ
dilation U اماس
frost hoil U اماس
vulvitis U اماس کس
phlegmasia U اماس
pokes U اماس
edema U اماس
poking U اماس
single pneumonia U اماس یک شش
swelling U اماس
poked U اماس
tuberosity U اماس
inflammation U اماس
turgidity U اماس
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com