Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
principled
U
دارای اصول وعقاید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
toryism
U
اصول وعقاید حزب محافظه کار
methodize
U
در اصول وعقاید دینی سخت گیری کردن
religious sentiments
U
احساسات وعقاید مذهبی
ideologist
U
ایده ئولوگ کسی که در مورد افکار وعقاید مطالعه میکند
sanitize
U
مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
antinomian
U
مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
isobare
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cementitious
U
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled
U
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
ringent
U
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
ism
U
اصول
tenet
U
اصول
nitty-gritty
U
اصول
technic
U
اصول
ism
U
: اصول
doctrines
U
اصول
teachings
U
اصول
roots
U
اصول
root
U
اصول
teaching
U
اصول
principles
U
اصول
doctrine
U
اصول
general principles
U
اصول کلی
dogma
U
اصول عقاید
kinesiology
U
اصول مکانیزم
system
U
اصول وجود
dogmas
U
اصول عقاید
politics
U
اصول سیاسی
systems
U
روش اصول
functional
U
اصول مبادی
methodology
U
علم اصول
methodologies
U
علم اصول
systems
U
اصول وجود
tenet
U
اصول مرام
grimace
U
ادا و اصول
theory
U
اصول نظری
doctrine
U
اصول حکمت
theories
U
اصول نظری
doctrines
U
اصول حکمت
mutualism
U
اصول همکاری
naziism
U
اصول نازی
modernism
U
اصول امروزی
neodoxy
U
اصول نوین
grimaced
U
ادا و اصول
grimaces
U
ادا و اصول
system
U
روش اصول
technological
U
اصول فنی
technologically
U
اصول فنی
communism
U
اصول اشتراکی
abolitionist
U
اصول بردگی
technics
U
اصول فنی
banking principles
U
اصول بانکداری
accounting principles
U
اصول حسابداری
grimacing
U
ادا و اصول
nazism
U
اصول نازی
roots and branches
U
اصول وفروع
principles of economics
U
اصول اقتصاد
constitutionalism
U
اصول مشروطیت
relativity principles
U
اصول نسبیت
tenets
U
اصول مسلم
creationism
U
اصول افرینش
mormonism
U
اصول mormon ها
principles of religion
U
اصول مذهب
monopolosm
U
اصول انحصار
copernician system
U
اصول کپرنیک
rational principle
U
اصول عقلیه
principles of economy
U
اصول اقتصاد
prineipal parts
U
اصول فعل
economic principles
U
اصول اقتصادی
chung shin
U
اصول تکواندو
denial measures
U
اصول ممانعت
monopolism
U
اصول انحصار
low tension
U
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
virile
U
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
gravel blind
U
دارای چشم تار دارای دید کم
galleried
U
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
acinaseous
U
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
telephone switching technique
U
اصول اتصالات تلفنی
to pull a wry face
U
اداو اصول دراوردن
naturalistic
U
موافق با اصول طبیعی
liberalism
U
اصول ازادی خواهی
mouthed
U
ادا و اصول در اوردن
hedonics
U
اصول خوشی ولذت
hierarchism
U
اصول سلسله مراتب
psychologism
U
پیروی از اصول روانی
fascism
U
اصول عقاید فاشیست
individualism
U
اصول استقلال فردی
technically
U
مطابق اصول فنی
ex post facto
U
شامل اصول گذشته
asceticism
U
اصول ریاضت و مرتاضی
counter current principle
U
اصول جریان متقابل
manichaeanism
U
اصول فلسفه مانی
mutualist
U
طرفدار اصول همدستی
mouths
U
ادا و اصول در اوردن
image shearing principle
U
اصول برش تصویر
democratism
U
اصول حکومت ملی
sail close to the wind
U
اندکی از اصول تجاوزکردن
unparliamentary
U
برخلاف اصول پارلمانی
economization
U
رعایت اصول اقتصادی
mouth
U
ادا و اصول در اوردن
anomie
U
بی توجهی به اصول دین
anomy
U
بی توجهی به اصول دین
anticonstitutional
U
مخالف اصول مشروطیت
mouthing
U
ادا و اصول در اوردن
moralists
U
معتقد به اصول اخلاق
moralist
U
معتقد به اصول اخلاق
to do v to one's principles
U
برخلاف اصول خودرفتارکردن
modernism
U
اصول تجدد نوگرایی
planning principles
U
اصول برنامه ریزی
principle of criminal procedure
U
اصول محاکمات جزائی
rationale
U
توضیح اصول عقاید
principles of economics
U
اصول علم اقتصاد
principles of islamic economics
U
اصول اقتصاد اسلامی
civil procedure
U
اصول محاکمات حقوقی
principle of civil litigation
U
اصول محاکمات مدنی
scientifically
U
موافق اصول علمی
pauli
U
اصول مذهبی پولس
fourteen points
U
اصول چهارده گانه
Catholicism
U
اصول مذهب کاتولیکی
ethics
U
اصول اخلاقی اخلاقیات
unnatural
U
بر خلاف اصول طبیعت
unnaturally
U
بر خلاف اصول طبیعت
gradualism
U
رعایت اصول تدریج
Protestantism
U
اصول ایین پروتستانت
monarchism
U
اصول سلطنت مستقل
Euclid's Elements
U
اصول اقلیدس
[ریاضی]
Euclid's Elements
U
اصول اقلیدس
[ریاضی]
musically
U
مطابق اصول موسیقی
code of procedure
U
قانون اصول محاکمات
household art
U
اصول خانه داری
revivalism
U
اصول بیداری مذهبی
probity
U
پیروی دقیق از اصول
sanitation
U
مراعات اصول بهداشت بهسازی
moral philosophy
U
اصول اخلاق ایین رفتار
techniques
U
اصول مهارت روش فنی
sansculottism
U
پیروی از اصول انقلاب افراطی
inartistic
U
فاقد اصول هنری بی هنر
collectivism
U
اجرای اصول اشتراکی درزندگی
they are t of their doctrines
U
اصول خودرامحکم نگاه می دارند
independency
U
اصول استقلال کلیساهای محلی
spiritualists
U
طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
they are t of their doctrines
U
موافب اصول خودمی باشند
technique
U
اصول مهارت روش فنی
literacy
U
فهمیدن اصول مقدماتی کامپیوتر
the low of criminal procedure
U
قانون اصول محاکمات جزایی
spiritualist
U
طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
moralism
U
رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
evolutionism
U
اصول ترقی و تکامل تدریجی
feudalist
U
طرفدار اصول ملوک الطوایف
accidence
U
حادثه اصول صرف و نحو
modernist
U
هوا خواه اصول امروزی
modernists
U
هوا خواه اصول امروزی
collectivist
U
هواخواه اصول اجتماعی درزندگی
hockey
U
چوگان بازی با اصول فوتبال
revivalist movement
U
جنبش اصول بیداری مذهبی
kinesiological principle
U
اصول حرکت شناختی بدن
unmorality
U
عدم مراعات اصول اخلاقی
anglicanism
U
اصول و انتقادات کلیسای انگلیس
encyclopaedism
U
اصول نویسندگان دایره المعارف
vigilantism
U
پیروی از اصول جمعیتهای مذهبی
syndicalism
U
پیروی از اصول اتحادیه صنفی
principled
U
اصولی پای بند اصول
illiberal
U
متعصب مخالف اصول ازادی
rascalism
U
اصول بی شرفی وحقه بازی
democratically
U
بر طبق اصول حکومت ملی
convictism
U
اصول گماشتن گناهکاران بکارهای سخت
to preach moral principles
U
اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
insurrectionism
U
اصول یاغی گری یا طرفداری ازشورش
legitimist
U
هواخواه اصول سلطنت با حق مشروع یا ارثی
accounting
U
اصول حسابداری برسی اصل و فرع
feudalism
U
سیستم اقطاعداری اصول ملوک الطوایفی
fusionist
U
هواخواه اصول پیوستگی وسازش در سیاست
idols of the theatre
U
اوهام ناشی از اصول و قواعدمنطقی و فلسفی
essenism
U
اصول یازندگی راهبان قدیم یهود
ground
U
بگل نشاندن اصول نخستین را یاددادن
one of the
[basic]
fundamental tenets of democracy
U
یکی از اصول پایه
[اساسی]
دموکراسی
prettyism
U
اصول رعایت قشنگی درهنرهاو ادبیات
trade unionism
U
پیروی از اصول وروشهای اتحادیه اصناف
physico theology
U
حکمت الهی موافق اصول طبیعی
presbyteral
U
طرفدار اصول پرسبیتری وابسته به کشسش ها
individualism
U
اصول ازادی فردی در سیاست واقتصاد
outrigged
U
دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
ultimogeniture
U
اصول رسیدن میراث به فرزند کهتر حق کهتری
feudality
U
تصرف بشرط خدمت اصول ملوک الطوایفی
time the essence of the contract
U
مدت در حالی که از اصول اساسی عقد باشد
EBNF
U
روش انعط اف پذیر بیان اصول زبان
truck system
U
اصول دادن کالا به جای دستمزد به کارگران
romanism
U
اصول عقاید کلیسای کاتولیک معتقدات کاتولیکی
gymnosophy
U
اصول وطرز زندگی فیلسوفان ومرتاضهای برهنه هندی
thermostatics
U
اصول نظری یا فرضیه علمی درباره موازنه گرما
catechetics
U
فن اموزش اصول دین بوسیله پرسش مسئله گویی
This is contray to all moral principles ( codes ) .
U
این کار مخالف کلیه اصول وضوابط اخلاقی است
scholastically
U
موافق اصول اموزشگاهها مطابق منطق قدیمی ها طلبه وار
idiomorphic
U
دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
books
U
اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
phonetic system of spelling
U
اصول املایی بموجب ان هرحرف نماینده همیشگی یک صدای معین میباشد
booked
U
اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
neological
U
ناشی از تجد د مذهبی وابسته به اصول نوین یاواژه سازی در زبان
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com