Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
real assets
U
دارائیهای واقعی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
invisible assets
U
دارائیهای نامرئی دارائیهای غیرقابل رویت
tangible assets
U
دارائیهای ثابت دارائیهای عینی
cambridge equation
U
نشان میدهند . یعنی پول واقعی برابراست با طول متوسط دورهای که هر واحدپول بین دو معامله نگهداری میشود ضرب در درامد واقعی K =
pigou effect
U
اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
absolute altimeter
U
ارتفاع سنج یا فرازیابی که ارتفاع واقعی یا فاصله واقعی هواپیما را از زمین نشان میدهد
financial assets
U
دارائیهای مالی
fixed assets
U
دارائیهای ثابت
frozen assets
U
دارائیهای مسدود
intangible assets
U
دارائیهای نامرئی
intangible assets
U
دارائیهای غیرمادی
intangible assets
U
دارائیهای غیرمرئی
monetary assets
U
دارائیهای پولی
intangible assets
U
دارائیهای ناملموس
private property
U
دارائیهای خصوصی
liquid assets
U
دارائیهای نقدی
tangible assets
U
دارائیهای مرئی
tangible assets
U
دارائیهای مادی
current assets
U
دارائیهای جاری
nonmonetary assets
U
دارائیهای غیر پولی
goods and chattels
U
اموال و دارائیهای منقول
realization account
U
حساب تبدیل دارائیهای شرکت به پول نقد
architecture proper
U
معماری بمعنی واقعی کلمه معماری واقعی
The real problem is not whether machines think but whether men do.
U
مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
liquidity trap
U
سرمایه گذاری بسیار کم بوده و سرمایه گذاران ترجیح میدهند که دارائیهای خود رابه شکل پول نقد نگاه دارند
positive
U
واقعی
ex post
U
واقعی
veracious
U
واقعی
actuals
U
واقعی
ex post saving
U
واقعی
factual
U
واقعی
lifelike
U
واقعی
actual
U
واقعی
essentials
U
واقعی
essential
U
واقعی
very
U
واقعی
factually
U
واقعی
card-carrying
U
واقعی
righting
U
واقعی
righted
U
واقعی
concrete
U
: واقعی
right
U
واقعی
objectives
U
واقعی
real
U
واقعی
true life
U
واقعی
veritable
U
واقعی
unfeigned
U
واقعی
objective
U
واقعی
virtual
U
واقعی
veridical
U
واقعی
McCoy
U
واقعی
literal
U
واقعی
actual load
U
بار واقعی
true form
U
فرم واقعی
true complement
U
مکمل واقعی
accomplish
U
واقعی کردن
actual key
U
کلید واقعی
true complement
U
متمم واقعی
never-never
U
غیر واقعی
actual loss
U
زیان واقعی
actual parameter
U
پارامتر واقعی
actualize
واقعی کردن
actual velocity
U
سرعت واقعی
carry out
U
واقعی کردن
true slump
U
نشست واقعی
true power
U
توان واقعی
real score
U
نمره واقعی
actual self
U
خود واقعی
actual saving
U
پس انداز واقعی
actual price
U
قیمت واقعی
bring inbeing
U
واقعی کردن
real fluid
U
سیال واقعی
real numbers
U
اعداد واقعی
airy-fairy
U
غیر واقعی
jisen
U
مبارزه واقعی
real wage
U
مزد واقعی
real value
U
ارزش واقعی
real storage
U
انباره واقعی
real sector
U
بخش واقعی
objective data
U
دادههای واقعی
objective value
U
ارزش واقعی
out of pocket expenses
U
هزینه واقعی
real address
آدرس واقعی
real anxiety
U
اضطراب واقعی
real mode
U
حالت واقعی
real memory
U
حافظه واقعی
real income
U
درامد واقعی
never-never land
U
غیر واقعی
real earnings
U
درامدهای واقعی
real costs
U
هزینههای واقعی
real capital
U
سرمایه واقعی
historical costs
U
هزینه واقعی
incidental expenses
U
هزینههای واقعی
true vertical
U
قائم واقعی
down-to-earth
U
حقیقی واقعی
very
U
واقعی فعلی
genuine
U
واقعی حقیقی
make a reality
U
واقعی کردن
fulfill
[American]
U
واقعی کردن
truest
U
واقعی حقیقی
execute
U
واقعی کردن
unrealistically
U
غیر واقعی
truer
U
واقعی حقیقی
unreal
U
غیر واقعی
true
U
واقعی حقیقی
carry ineffect
U
واقعی کردن
actualize
U
واقعی کردن
real
U
واقعی موجود
insubstantial
U
غیر واقعی
down to earth
U
حقیقی واقعی
put into practice
U
واقعی کردن
matter-of-fact
U
بطور واقعی
put into effect
U
واقعی کردن
bring into being
U
واقعی کردن
matter of fact
U
بطور واقعی
nominal
U
غیر واقعی
actualise
[British]
U
واقعی کردن
implement
U
واقعی کردن
true north
U
شمال واقعی
actual address
U
نشانی واقعی
actual argument
U
نشانوند واقعی
realises
U
واقعی کردن
realised
U
واقعی کردن
actual cost
U
هزینه واقعی
actual damage
U
خسارت واقعی
put inpractice
U
واقعی کردن
actual expenses
U
مخارج واقعی
actual income
U
درامد واقعی
carry into effect
U
واقعی کردن
make something happen
U
واقعی کردن
unrealistic
U
غیر واقعی
realising
U
واقعی کردن
practicals
U
واقعی کارازموده
realizes
U
واقعی کردن
practical
U
واقعی کارازموده
realizing
U
واقعی کردن
realize
U
واقعی کردن
realized
U
واقعی کردن
life-size
U
اندازه واقعی
put ineffect
U
واقعی کردن
life size
U
اندازه واقعی
pragmatize
U
واقعی نشان دادن
pepper corn rent
U
اجاره غیر واقعی
real McCoy
<idiom>
U
چیز واقعی واصیل
objectively
U
بطور واقعی یا خارجی
real interest rate
U
نرخ بهره واقعی
real purchasing power
U
قدرت خرید واقعی
true meridian
U
نصف النهار واقعی
real national income
U
درامد ملی واقعی
real will
U
نظریه اراده واقعی
real money supply
U
عرضه واقعی پول
home whistle
U
امتیاز واقعی یا فرضی
real balance effect
U
اثر مانده واقعی
real rate of interest
U
نرخ بهره واقعی
false
U
ساختگی غیر واقعی
index of real wages
U
شاخص دستمزدهای واقعی
conductance
U
مقدار هدایت واقعی
ideals
U
مطابق نمونه واقعی
ideal
U
مطابق نمونه واقعی
unreal
U
غیر واقعی خیالی
real investment
U
سرمایه گذاری واقعی
inesse
U
دارای هستی واقعی
in the p sense of the word
U
بمعنی واقعی کلمه
actual velocity of ground water
U
سرعت واقعی اب زیرزمینی
no par
U
بدون ارزش واقعی
in the clouds
<idiom>
U
دور از زندگی واقعی
actual instruction
U
دستور العمل واقعی
actual investment
U
سرمایه گذاری واقعی
actual neurosis
U
روان رنجوری واقعی
abstracts
U
جوهرگرفتن از عاری ازکیفیات واقعی
abstracting
U
جوهرگرفتن از عاری ازکیفیات واقعی
abstract
جوهرگرفتن از عاری از کیفیات واقعی
incidence
U
تعلق واقعی مالیات مشمولیت
substantive
U
دارای ماهیت واقعی حقیقی
sterling
U
فاهر وباطن یکی واقعی
actual decimal point
U
نقطه یا ممیز اعشاری واقعی
actual carrier
U
موسسه حمل و نقل واقعی
real gross national product
U
تولید ناخالص ملی واقعی
to look like the real thing
U
مانند چیزی واقعی بودن
entitative
U
واقعی مربوط بوجودخارجی چیزی
undervaluation
U
تقویم یاارزیابی کمتر ازمیزان واقعی
to put it on
U
پیش از اندازه واقعی نشان دادن
abstractionism
U
مکتبی که از کیفیات واقعی هنر دوراست
overcapitalize
U
بیش ازاندازه واقعی براورد کردن
undervaluing
U
کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
underlet
U
کمتر از ارزش واقعی اجاره دادن
over estimate
U
بیش ازاندازه واقعی بها گذاشتن بر
psych out
<idiom>
U
پیی بردن به انگیزه واقعی (شخص)
see things
<idiom>
U
چیزهای غیر واقعی راتصور کردن
abstractions
U
ربایش بیخبری از کیفیات واقعی وفاهری
abstraction
U
ربایش بیخبری از کیفیات واقعی وفاهری
undervalue
U
کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
undervalues
U
کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
underrating
U
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
foreshortening
U
نمایش خطوط واقعی شکلی بصورت کوچک تر
It was filmed on location.
U
صحنه فیلم درمحل واقعی فیلمبرداری شده
underrate
U
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
nominal value
U
قیمت واقعی سهم که روی ان نوشته شده
underrated
U
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
that was a quasi war
U
جنگ واقعی نبود- چیزی مانندجنگ بود
underrates
U
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com