Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 130 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
judgement
U
دادرسی فتوی
judgements
U
دادرسی فتوی
judgments
U
دادرسی فتوی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
judge
U
فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
judged
U
فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
judges
U
فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
judging
U
فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
Other Matches
summing up
U
خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
summings up
U
خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
judgment
U
فتوی
juristic opinion
U
فتوی
religious opinion
U
فتوی
adjudgment
U
فتوی
sentencing
U
فتوی
sentences
U
فتوی
awards
U
فتوی
awarding
U
فتوی
awarded
U
فتوی
award
U
فتوی
sentence
U
فتوی
decides
U
فتوی دادن
arbitration award
U
فتوی حکمیت
adjudicating
U
فتوی دادن
awarding
U
فتوی دادن
adjudicators
U
فتوی دهنده
adjudicator
U
فتوی دهنده
arbitrate
U
فتوی دادن
arbitrated
U
فتوی دادن
arbitrating
U
فتوی دادن
awarded
U
فتوی دادن
decide
U
فتوی دادن
arbitrates
U
فتوی دادن
adjudicates
U
فتوی دادن
adjudicate
U
فتوی دادن
adjudicated
U
فتوی دادن
pronounce a judgement
U
فتوی دادن
adjudge
U
فتوی دادن
awards
U
فتوی دادن
award
U
فتوی دادن
give a sentence
U
فتوی دادن
judging
U
داوری کردن فتوی دادن
judge
U
داوری کردن فتوی دادن
verdict
U
رای هیئت منصفه فتوی
judged
U
داوری کردن فتوی دادن
decidable
U
تصمیم گرفتنی قابل فتوی
verdicts
U
رای هیئت منصفه فتوی
judges
U
داوری کردن فتوی دادن
hearings
U
دادرسی
justiceship
U
دادرسی
legal procedure
U
دادرسی
justicing
U
دادرسی
hearing
U
دادرسی
litigation
U
دادرسی
trials
U
دادرسی
trial
U
دادرسی
passed
U
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
pass
U
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
passes
U
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
prosecution team
U
تیم دادرسی
ex parte trial
U
دادرسی غیابی
stay of proceedings
U
توقیف دادرسی
stay of proceedings
U
تعلیق دادرسی
summery proceedings
U
دادرسی اختصاری
re trial
U
اعاده دادرسی
judgment
U
داوری دادرسی
speedy trial
U
دادرسی فوری
justiciable
U
قابل دادرسی
with costs
U
با هزینه دادرسی
trial in presence of the parties
U
دادرسی حضوری
military justice
U
دادرسی نظامی
hearings
U
استماع دادرسی
public trial
U
دادرسی علنی
re hearing
U
اعاده دادرسی
costs
U
هزینه دادرسی
costs
U
خسارت دادرسی
procedure
U
ایین دادرسی
venue
U
محل دادرسی
venues
U
محل دادرسی
new trial
U
اعاده دادرسی
criminal proceedings
U
دادرسی جزائی
costs of proceedings
U
هزینه دادرسی
civil litigation
U
دادرسی مدنی
judgement
U
دادرسی داوری
judgements
U
دادرسی داوری
judgments
U
دادرسی داوری
hearing
U
استماع دادرسی
principle of criminal procedure
U
ایین دادرسی کیفری
rehearing
U
جلسه دادرسی مجدد
security for cost
U
تامین هزینه دادرسی
taxation of costs
U
مالیات هزینه دادرسی
with costs
U
بعلاوه هزینه دادرسی
to delay the proceedings
U
به تأخیر انداختن دادرسی
principle of civil litigation
U
ایین دادرسی مدنی
in camera proceedings
U
دادرسی غیر علنی
hearing incamera
U
دادرسی غیر علنی
bill of costs
U
صورت هزینه دادرسی
law of civil procedure
U
ائین دادرسی مدنی
law of criminal procedure
U
ائین دادرسی کیفری
law of procedure
U
قانون ائین دادرسی
code of procedure
U
قانون ایین دادرسی
civil procedure
U
ایین دادرسی مدنی
oyer
U
تقاضای استماع یا دادرسی
inquisitorial procedure
U
دادرسی با شکنجه و سخت گیری
civil procedure code
U
قانون ایین دادرسی مدنی
mistrial
U
دادرسی پوچ وبی نتیجه
criminal proceedure code
U
قانون ایین دادرسی کیفری
oyez
U
اعلام سکوت و شروع دادرسی در دادگاه
taxing master
U
مامور وصول مالیات هزینه دادرسی
legal aid
U
معافیت ازهزینه دادرسی معادل assistance judicial
lyuch law
U
مجازاتی که مردم بدون دادرسی و پیش خود معین می کنند
the inquisition
U
دادگاهی که کارش دادرسی مردمان از دین برگشته یارافضی و به کیفر رساندن
procedendo
U
حکم پادشاه در مورد تسریع دادرسی به قاضی یی که صدور رای را به تاخیرانداخته است
adjudges
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudging
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
refresher
U
حق الوکاله اضافی که هنگام جریان دعوی زمانیکه مدت دادرسی از حد معمول تجاوزکند به وکیل داده میشود
summing up evidence
U
نطق اختتامیه وکیل در انتهای دادرسی که ضمن ان ادله ومدافعات خود را برای هیات منصفه شرح میدهد
pronounce
U
حکم دادن فتوی دادن
pronounces
U
حکم دادن فتوی دادن
lord high stew of england
U
رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
to hear a case
U
دعوایی راگوش کردن درامری دادرسی کردن
wager of battle
U
نوعی از دادرسی که در زمان ویلیام فاتح در انگلستان مرسوم بود و در ان طرفین دعوی به نبرد می پرداختند وفاتح نبرد دادبرده محاکمه نیزمحسوب می شد
lynch law
U
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
purgation
U
روش باستانی دادرسی در CL که به موجب ان متهم بایستی دوازده تن ازهمسایگان را به بیگناهی خود به شهادت می گرفت ویااز طریق رفتن در اب جوش یا اب یخ یا اتش بیگناهی خودرا ثابت می کرد
arrested
U
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests
U
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest
U
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
charges
U
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge
U
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
judge advocate general
U
رئیس دادرسی ارتش مشاور حقوقی وزارت جنگ یا وزارت دفاع مشاور حقوقی ارتش
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com