English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 100 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
hearing incamera U دادرسی غیر علنی
in camera proceedings U دادرسی غیر علنی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
public trial U دادرسی علنی
Other Matches
summings up U خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
summing up U خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
in public U علنی
openhanded U علنی
overt U علنی
aboveboard U علنی
open to the public U علنی
public session U جلسه علنی
in camera U غیر علنی
avowals U افهارو اقرار علنی
to make public U اشکار یا علنی کردن
private session U جلسه غیر علنی
avowal U افهارو اقرار علنی
sitting in camera U جلسه غیر علنی
be tried at bar U به طور علنی محاکمه شدن
put up U بیگودی بگیسو زدن علنی ساختن
put-up U بیگودی بگیسو زدن علنی ساختن
I don't think it wise to publicly proffer a political opinion. U من فکر نمی کنم عاقلانه باشد بطور علنی عقیده سیاسی شخصی خود را بیان کرد.
trial U دادرسی
justicing U دادرسی
legal procedure U دادرسی
justiceship U دادرسی
trials U دادرسی
hearing U دادرسی
litigation U دادرسی
hearings U دادرسی
new trial U اعاده دادرسی
military justice U دادرسی نظامی
ex parte trial U دادرسی غیابی
re trial U اعاده دادرسی
re hearing U اعاده دادرسی
prosecution team U تیم دادرسی
trial in presence of the parties U دادرسی حضوری
summery proceedings U دادرسی اختصاری
stay of proceedings U تعلیق دادرسی
stay of proceedings U توقیف دادرسی
speedy trial U دادرسی فوری
with costs U با هزینه دادرسی
judgement U دادرسی فتوی
costs U هزینه دادرسی
costs of proceedings U هزینه دادرسی
hearing U استماع دادرسی
civil litigation U دادرسی مدنی
hearings U استماع دادرسی
judgments U دادرسی داوری
venues U محل دادرسی
judgments U دادرسی فتوی
venue U محل دادرسی
judgements U دادرسی داوری
costs U خسارت دادرسی
criminal proceedings U دادرسی جزائی
procedure U ایین دادرسی
justiciable U قابل دادرسی
judgement U دادرسی داوری
judgements U دادرسی فتوی
judgment U داوری دادرسی
rehearing U جلسه دادرسی مجدد
civil procedure U ایین دادرسی مدنی
code of procedure U قانون ایین دادرسی
taxation of costs U مالیات هزینه دادرسی
security for cost U تامین هزینه دادرسی
with costs U بعلاوه هزینه دادرسی
law of civil procedure U ائین دادرسی مدنی
law of criminal procedure U ائین دادرسی کیفری
oyer U تقاضای استماع یا دادرسی
principle of civil litigation U ایین دادرسی مدنی
principle of criminal procedure U ایین دادرسی کیفری
to delay the proceedings U به تأخیر انداختن دادرسی
bill of costs U صورت هزینه دادرسی
law of procedure U قانون ائین دادرسی
criminal proceedure code U قانون ایین دادرسی کیفری
inquisitorial procedure U دادرسی با شکنجه و سخت گیری
civil procedure code U قانون ایین دادرسی مدنی
mistrial U دادرسی پوچ وبی نتیجه
judges U فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
judging U فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
judged U فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
judge U فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
taxing master U مامور وصول مالیات هزینه دادرسی
oyez U اعلام سکوت و شروع دادرسی در دادگاه
legal aid U معافیت ازهزینه دادرسی معادل assistance judicial
lyuch law U مجازاتی که مردم بدون دادرسی و پیش خود معین می کنند
the inquisition U دادگاهی که کارش دادرسی مردمان از دین برگشته یارافضی و به کیفر رساندن
procedendo U حکم پادشاه در مورد تسریع دادرسی به قاضی یی که صدور رای را به تاخیرانداخته است
refresher U حق الوکاله اضافی که هنگام جریان دعوی زمانیکه مدت دادرسی از حد معمول تجاوزکند به وکیل داده میشود
summing up evidence U نطق اختتامیه وکیل در انتهای دادرسی که ضمن ان ادله ومدافعات خود را برای هیات منصفه شرح میدهد
to hear a case U دعوایی راگوش کردن درامری دادرسی کردن
lord high stew of england U رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
wager of battle U نوعی از دادرسی که در زمان ویلیام فاتح در انگلستان مرسوم بود و در ان طرفین دعوی به نبرد می پرداختند وفاتح نبرد دادبرده محاکمه نیزمحسوب می شد
lynch law U مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
purgation U روش باستانی دادرسی در CL که به موجب ان متهم بایستی دوازده تن ازهمسایگان را به بیگناهی خود به شهادت می گرفت ویااز طریق رفتن در اب جوش یا اب یخ یا اتش بیگناهی خودرا ثابت می کرد
arrests U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
charges U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
judge advocate general U رئیس دادرسی ارتش مشاور حقوقی وزارت جنگ یا وزارت دفاع مشاور حقوقی ارتش
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com