English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (27 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
overawe U خیلی وحشت زده کردن
overawed U خیلی وحشت زده کردن
overawes U خیلی وحشت زده کردن
overawing U خیلی وحشت زده کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
terrifies U وحشت زده کردن
terrifying U وحشت زده کردن
terrify U وحشت زده کردن
horrify U وحشت زده کردن
horrifying U وحشت زده کردن
horrifies U وحشت زده کردن
horrified U وحشت زده کردن
gally U وحشت زده کردن
terrified U وحشت زده کردن
panic U هراس وحشت زده کردن
panicked U هراس وحشت زده کردن
to put the fear of God into somebody U کسی را وحشت زده کردن
panicking U هراس وحشت زده کردن
consternate U احساس تحیر و وحشت کردن متوحش شدن
to escape with nothing more than/just a fright U از دست چیزی فقط با وحشت فرار کردن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
she has a well poised head U وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
paint oneself into a corner <idiom> U گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
go great guns <idiom> U موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
i am very keen on going there U من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
microfilming U فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm U فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed U فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms U فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce U صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency U فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
rattling U خیلی تند خیلی خوب
ponderous U خیلی سنگین خیلی کودن
slather U خیلی پخش کردن
miniaturization U خیلی کوچک کردن چیزی
live high off the hog <idiom> U خیلی تجملاتی زندگی کردن
work one's fingers to the bone <idiom> U خیلی سخت کار کردن
make one's blood boil <idiom> U کسی را خیلی عصبانی کردن
to keep somebody on a short leash U آزادی کسی را خیلی کم کردن
to make somebody's blood boil <idiom> U کسی را خیلی خشمگین کردن
to lay low U خیلی ضعیف کردن [بیماری]
slashed U تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slash U تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slashes U تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
gape U خمیازه کشیدن دهان را خیلی باز کردن
gaped U خمیازه کشیدن دهان را خیلی باز کردن
drop a hint <idiom> U فاش کردن اتفاقی یک چیز خیلی جزئی
gaping U خمیازه کشیدن دهان را خیلی باز کردن
gapes U خمیازه کشیدن دهان را خیلی باز کردن
to rifle the ball into the goal U با ضربه خیلی محکم توپ را به دروازه شوت کردن
to blast something U با صدای خیلی بلند بازی کردن [آلت موسیقی]
jitters U وحشت
frays U وحشت
awless U بی وحشت
fright U وحشت
awed U وحشت
funk U وحشت
awe U وحشت
frayed U وحشت
fray U وحشت
awfulness U وحشت
panic U وحشت
panicking U وحشت
abhorrence U وحشت
fears U وحشت
trepidation U وحشت
dismalness U وحشت
dreads U وحشت
gris U وحشت
frights U وحشت
dread U وحشت
panicked U وحشت
dreading U وحشت
fearing U وحشت
feared U وحشت
fear U وحشت
to live like animals [in a place] U در شرایط مسکنی خیلی بد زندگی کردن [اصطلاح تحقیر کننده ]
emergencies U خیلی خیلی فوری
emergency U خیلی خیلی فوری
frights U هراس وحشت
horror-struck U وحشت زده
horror U وحشت مورمور
horror struck U وحشت زده
horrors U وحشت مورمور
awestricken U وحشت زده
morbid U وحشت اور
fright U هراس وحشت
affright U وحشت زده
forlornness U وحشت یاس
aghast U وحشت زده
fear of the future U وحشت از آینده
frightened U وحشت زده
struck with teror U وحشت زده
dismay U وحشت زدگی
fear prayer U نماز وحشت
awestruck U وحشت زده
panic stricken U وحشت زده
panic struck U وحشت زده
requiem U نماز وحشت
requiems U نماز وحشت
cuse of a U موجب وحشت
alarum U بیم و وحشت
dismayed U وحشت زدگی
pavor nocturnus U وحشت شبانه
dismaying U وحشت زدگی
terror U وحشت بلا
terrors U وحشت بلا
strike with terror U وحشت زده
dismays U وحشت زدگی
gruesomely U چنانکه وحشت اورد
appal U وحشت زده شدن
appalled U وحشت زده شدن
appallingly U وحشت زده شدن
appals U وحشت زده شدن
horrendous U ترسناک وحشت اور
appall U وحشت زده شدن
startle U وحشت زده شدن
startle U پرش وحشت زدگی
startled U وحشت زده شدن
startled U پرش وحشت زدگی
startles U وحشت زده شدن
startles U پرش وحشت زدگی
terrible U وحشت اور ترسناک
jittery U وحشت زده و عصبی
heart skip a beat <idiom> U وحشت زده یا بر آشفتن
jim dandy U ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
alarm U بیم و وحشت ساعت زنگی
gast U وحشت جانور بدون اولاد
gruesome U وحشت اور نفرت انگیز
My hair stood on end . U مو بر بدنم راست شد ( از وحشت وغیره )
alarms U بیم و وحشت ساعت زنگی
creepy U وحشت زده غیر عادی
alarmingly U بیم و وحشت ساعت زنگی
alarmed U بیم و وحشت ساعت زنگی
stage fright U وحشت حاصله در اثر فهوردر صحنه نمایش
boggle U دراثر امری ناگهان وحشت زده وناراحت شدن
He had the air of a frightened(scared)child. U حالت بچه ای را داشت که وحشت زده شده بود
shell shock U اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
shell-shock U اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
terrorism U عقیده به لزوم ادمکشی و ایجاد وحشت دربین مردم و یا سیستم فکری یی که هر نوع عملی را برای رسیدن به اهداف سیاسی جایز می داند
angst U احساس وحشت و نگرانی احساس بیم
very little U خیلی کم
ten U خیلی
damn U خیلی
not a few U خیلی ها
many U خیلی
far and away U خیلی
dammit U خیلی
highly U خیلی
very U خیلی
routh U خیلی
in large quantities U خیلی خیلی
copious U خیلی
dumpiness U خیلی
abysmal <adj.> U خیلی بد
to a large extent U خیلی
for long U خیلی
villainous U خیلی بد
planet stricken U وحشت زده ستاره زده
awesome U وحشت اور ترس اور
planet struck U وحشت زده ستاره زده
(a) snap <idiom> U خیلی ساده
hand in glove U خیلی صمیمی
corking U خیلی زیبا
hand in glove U خیلی نزدیک
infinitely U خیلی زیاد
high U خیلی بزرگ
pixilated U خیلی حساس
hand and glove U خیلی صمیمی
superabundant U خیلی زیاد
skin and bones <idiom> U خیلی لاغر
highest U خیلی بزرگ
extras U بسیار خیلی
raff U خیلی زیاد
She is very pretentious. U خیلی ادعادارد
piping hot U خیلی داغ
extra U بسیار خیلی
lots U خیلی زیاد
Nothing more, thanks. خیلی متشکرم.
hand and glove U خیلی نزدیک
extra- U بسیار خیلی
highs U خیلی بزرگ
niftiest U خیلی خوب
rotundily U چاقی خیلی
sappy U خیلی احساساتی
glorious U خیلی خوب
Many thanks! U خیلی ممنون!
precisian U خیلی دقیق
iam in bad U خیلی محتاجم
too tough U خیلی سفت
costs and arm and a leg <idiom> U خیلی گرونه
wells U خیلی خوب
goody goody U خیلی خوب
goody-goodies U خیلی خوب
goody-goody U خیلی خوب
confidential U خیلی محرمانه
by leaps and bounds U خیلی تند
in no time U خیلی زود
not so hot <idiom> U نه خیلی خوب
pianissmo U خیلی نرم
ritzy U خیلی شیک
nifty U خیلی خوب
immensurable U خیلی قدیم
it is very easily done U خیلی به اسانی
primely U خیلی خوب
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com