English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
delay U خیری ایجاد کردن در چیزی
delaying U خیری ایجاد کردن در چیزی
delays U خیری ایجاد کردن در چیزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to stir up a hornet's nest <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
to poke one's head into a hornets' nest <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
to open a can of worms <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
ActiveX U سیستمی که توسط ماکروسافت ایجاد شده برای ایجاد و توزیع برنامههای کوچک
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
precluded U مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precluding U مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precludes U مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
preclude U مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
yowling U صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
yowls U صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
yowled U صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
yowl U صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
sleep on it <idiom> U به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectified U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
engenders U ایجاد کردن
engender U ایجاد کردن
screech U ایجاد کردن
screeched U ایجاد کردن
engendering U ایجاد کردن
creating U ایجاد کردن
develops U ایجاد کردن
screeching U ایجاد کردن
screeches U ایجاد کردن
engendered U ایجاد کردن
create U ایجاد کردن
develop U ایجاد کردن
creates U ایجاد کردن
mushrooms U بسرعت ایجاد کردن
punched U سوراخ ایجاد کردن
punch U سوراخ ایجاد کردن
reflectorize U ایجاد انعکاس کردن
construct U ایجاد کردن ساخت
breached U ایجاد شکاف کردن
mushroomed U بسرعت ایجاد کردن
mushrooming U بسرعت ایجاد کردن
tide U جزرومد ایجاد کردن
punches U سوراخ ایجاد کردن
constructed U ایجاد کردن ساخت
reflates U تورم ایجاد کردن
reflated U تورم ایجاد کردن
To set(create,establish)a precedent. U ایجاد سابقه کردن
breach U ایجاد شکاف کردن
breaches U ایجاد شکاف کردن
set off <idiom> U بالانس ایجاد کردن
reflecterize U ایجاد انعکاس کردن
canalize U ایجاد ابراه کردن
inbreed U از یک نژاد ایجاد کردن
constructs U ایجاد کردن ساخت
reflate U تورم ایجاد کردن
mushroom U بسرعت ایجاد کردن
constructing U ایجاد کردن ساخت
reflating U تورم ایجاد کردن
discomfits U ایجاد اشکال کردن
tempest U توفان ایجاد کردن
discomfited U ایجاد اشکال کردن
put out U منتشرساختن ایجاد کردن
obstruct U ایجاد مانع کردن
discomfiting U ایجاد اشکال کردن
obstructing U ایجاد مانع کردن
obstructed U ایجاد مانع کردن
tempests U توفان ایجاد کردن
discomfit U ایجاد اشکال کردن
obstructs U ایجاد مانع کردن
deluge U غرق کردن طوفان ایجاد کردن
deluging U غرق کردن طوفان ایجاد کردن
deluged U غرق کردن طوفان ایجاد کردن
deluges U غرق کردن طوفان ایجاد کردن
revolutionized U در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionizing U در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionizes U در کشور ایجاد شورش کردن
obsessing U ایجاد عقده روحی کردن
obsess U ایجاد عقده روحی کردن
work out U در اثرزحمت وکار ایجاد کردن
revolutionize U در کشور ایجاد شورش کردن
beget U بوجود اوردن ایجاد کردن
procreant U وابسته به ایجاد کردن یا زادن
screak U صدای گوشخراش ایجاد کردن
begetting U بوجود اوردن ایجاد کردن
revolutionises U در کشور ایجاد شورش کردن
leave a bad taste in one's mouth <idiom> U حس تنفر وانزجار ایجاد کردن
revolutionised U در کشور ایجاد شورش کردن
screeck U صدای گوشخراش ایجاد کردن
clunk U این صدا را ایجاد کردن
obsessed U ایجاد عقده روحی کردن
begets U بوجود اوردن ایجاد کردن
revolutionising U در کشور ایجاد شورش کردن
knock about U سرو صدا ایجاد کردن
obsesses U ایجاد عقده روحی کردن
clunks U این صدا را ایجاد کردن
wham U باتصادم ایجاد صدا کردن
twittering U صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن
speeches U صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
stave U شبیه لوله ایجاد سوراخ کردن
twitters U صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن
twittered U صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن
strangulate U خفقان ایجاد کردن گلو را فشردن
blow U در اثر دمیدن ایجاد صدا کردن
plash U صدای چلپ چلوپ ایجاد کردن
twitter U صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن
loophole U سوراخ دیده بانی ایجاد کردن
loopholes U سوراخ دیده بانی ایجاد کردن
nettles U ایجاد بی صبری و عصبانیت کردن برانگیختن
whish U : صدای حرف "سین " ایجاد کردن
nettle U ایجاد بی صبری و عصبانیت کردن برانگیختن
speech U صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
blows U در اثر دمیدن ایجاد صدا کردن
vesiculate U حفره ایجاد کردن ابدانک دارکردن
stipple U با نقطه سایه زدن یانقشی ایجاد کردن
calenture U تب نواحی حاره که دراثرگرمازدگی ایجاد میشود تب کردن
counter shed U پودکشی [عمل رد کردن پود بین تارها که در آن با ضربی کردن تارها، فضای خالی ایجاد می شود.]
to mind somebody [something] U اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
fixes U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
poops U قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
poop U قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
documented U ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
document U ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
documenting U ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
jingle U جرنگ جرنگ کردن طنین زنگ ایجاد کردن جرنگیدن
jingled U جرنگ جرنگ کردن طنین زنگ ایجاد کردن جرنگیدن
jingles U جرنگ جرنگ کردن طنین زنگ ایجاد کردن جرنگیدن
jingling U جرنگ جرنگ کردن طنین زنگ ایجاد کردن جرنگیدن
to upset the applecart <idiom> U مشکل ایجاد کردن بویژه با بهم زدن برنامه کسی [اصطلاح مجازی]
lift U بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifts U بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifted U بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifting U بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
dither U ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
thermal wax transfer printer U روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود
thermal wax U روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود
thermal transfer U روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود
dithers U ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
dithered U ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
AT command set U مجموعهای استاندارد از دستورات برای کنترل کردن یک مودم که توسط Hayes Coprotion ایجاد شده است
algebra U ساده کردن و تغییر دادن توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست ایجاد شده اند
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
smoke test U بررسی تصادفی برای اینکه ماشین باید در صورتی که هنگام روشن کردن دود ایجاد نشود کار کند
flavouring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
lyophilization U خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
flavourings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
prejudged U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to prescribe something [legal provision] U چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق]
prejudge U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudging U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
piracy U کپی از چیز تازه ایجاد شده یا کپی کردن کارها
to tarnish something [image, status, reputation, ...] U چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
to pirate something U چیزی را غیر قانونی چاپ کردن [دو نسخه ای کردن]
to pull off something [contract, job etc.] U چیزی را تهیه کردن [تامین کردن] [شغلی یا قراردادی]
referred U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
fraise U نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
set loose <idiom> U رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
refers U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
premeditate U قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
refer U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
to throw light upon U روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
quantifies U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
cession U صرفنظر کردن از چیزی وواگذار کردن ان واگذاری
valuate U ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
quantifying U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantify U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantified U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
to instigate something U چیزی را برانگیختن [اغوا کردن ] [وادار کردن ]
denounced U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounce U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounces U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denouncing U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
brief U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefer U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
minding U فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
references U توجه کردن یا کار کردن با چیزی
reference U توجه کردن یا کار کردن با چیزی
briefest U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefed U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
to beg for a thing U چیزی راخواهش کردن یاگدایی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com