Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
grunter
U
خوک یکجورماهی که هنگام گرفتاری خرخرمیکند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dace
U
یکجورماهی گول
coal fish
U
یکجورماهی روفن
cowfish
U
یکجورماهی شاخدار
globe fish
U
یکجورماهی که میتواندبادکرده خودراگردسازد
hassling
U
گرفتاری
hot potato
U
گرفتاری
scrape
U
گرفتاری
entanglement
U
گرفتاری
scraped
U
گرفتاری
scrapes
U
گرفتاری
hassles
U
گرفتاری
hitch
U
گرفتاری
hitched
U
گرفتاری
entanglements
U
گرفتاری
nodus
U
گرفتاری
assurance
U
گرفتاری
assurances
U
گرفتاری
hassle
U
گرفتاری
hassled
U
گرفتاری
hitching
U
گرفتاری
hitches
U
گرفتاری
scraping
U
گرفتاری
involvement
U
گرفتاری
enthralment
U
گرفتاری
captive state
U
گرفتاری
hot potatoes
U
گرفتاری
captivity
U
گرفتاری
tanglement
U
گرفتاری
snarls
U
گرفتاری گوریدگی
addle
U
سختی گرفتاری
jeopardy
U
گرفتاری حقوقی
mire
U
لجن گرفتاری
constraint
U
قید گرفتاری
snarling
U
گرفتاری گوریدگی
snarl
U
گرفتاری گوریدگی
snarled
U
گرفتاری گوریدگی
piezoelectric
U
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
to come out of the woods
<idiom>
U
از گرفتاری فارغ شدن
to be out of the woods
<idiom>
U
از گرفتاری فارغ شدن
to be off the hook
<idiom>
U
از گرفتاری فارغ شدن
to be over the worst
<idiom>
U
از گرفتاری فارغ شدن
encumbrance
U
اسباب زحمت گرفتاری
encumbrances
U
اسباب زحمت گرفتاری
tangly
U
پر گرفتاری درهم وبرهم
ado
U
پرمشغله بودن گرفتاری
plight
U
تعهد دادن گرفتاری
disembarrass
U
از گرفتاری خلاص کردن
to be over the hump
[American]
<idiom>
U
از گرفتاری فارغ شدن
locomotory
U
دارای گرفتاری دراعضای حرکتی
locomotor
U
دارای گرفتاری در اعضای حرکتی
clear one's ears
U
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
If this is your problem , it is no problem , it is no problem .
U
اگر گرفتاریت فقط اینست که اصلا" گرفتاری نیست
I didn't intend to involve you in this mess.
U
من نمی خواستم تو را با این گرفتاری
[دردسر]
درگیر کنم.
seasons
U
هنگام
seasoned
U
هنگام
season
U
هنگام
night time
U
هنگام شب
at the same moment
U
در آن هنگام
night season
U
هنگام شب
time
U
هنگام
times
U
هنگام
timed
U
هنگام
night-time
U
هنگام شب
at dark
U
هنگام شب
nightfall
U
شب هنگام
during
U
هنگام
at night
U
شب هنگام
at nightfall
U
شب هنگام
night season
U
شب هنگام
gamut
U
هنگام
terming
U
هنگام
moment
U
هنگام
termed
U
هنگام
oestrum
U
هنگام
nighttide
U
شب هنگام
moments
U
هنگام
night tide
U
هنگام شب
term
U
هنگام
updated
U
به هنگام دراوردن
in-
U
درفرف هنگام
updates
U
به هنگام دراوردن
hexachord
U
هنگام شش بردهای
update
U
به هنگام دراوردن
dusk
U
هنگام غروب
daytime
U
هنگام روز
in
U
درفرف هنگام
execution time
U
هنگام اجرا
here's to you
U
هنگام نوشیدن
in case of emergency
U
هنگام اضطرار
inprocess
U
هنگام کار
spring time
U
هنگام بهار
hard times
U
هنگام تنگدستی
summertime
U
هنگام تابستان
to die in harness
U
هنگام کار
teatime
U
هنگام چای
playtime
U
هنگام بازی
wintertime
U
هنگام زمستان
daytide
U
هنگام روز
at noon
U
هنگام فهر
at one's leisure
U
هنگام فراغت
on seeing him
U
هنگام دیدن او
when entering
U
هنگام ورود
meal time
U
هنگام غذاخوری
binding time
U
هنگام انقیاد
compile time
U
هنگام همگردانی
translate time
U
هنگام ترجمه
on arrival
U
هنگام ورود
at mess
U
هنگام خوردن
on occasion
U
هنگام لزوم
therewith
U
دران هنگام بدانوسیله
nights
U
شب هنگام برنامه شبانه
chevy
U
فریاد هنگام شکار
to brush over
U
هنگام عبورپوز زدن
cash on delivery
U
پرداخت هنگام تحویل
night
U
شب هنگام برنامه شبانه
d. wish
U
خواهش هنگام مردن
batfowl
U
هنگام شب مرغ را شکارکردن
dewfall
U
هنگام ریزش شبنم
nooning
U
هنگام فهر ناهار
damage in transit
U
خسارت در هنگام ترانزیت
it puckered up in sewing
U
هنگام دوختن جمع شد
red handed
U
هنگام ارتکاب جنایت
then
U
انگاه دران هنگام
ortive
U
وابسته به هنگام طلوع
in the case of traffic jam
[congestion]
U
هنگام راهبندان سنگین
landing weight
U
وزن با هنگام تخلیه
hard-bitten
U
سخت هنگام جنگ
parthian glance
U
نگاه هنگام جدایی
when it came to a push
U
چون هنگام کوشش
milter
U
ماهی نر هنگام تخم ریزی
harvested
U
هنگام درو وقت خرمن
I cut my face shaving.
U
هنگام اصلاح صورتم را بریدم
natural form
U
وضع بدن هنگام تیراندازی
coronation oath
U
سوگند هنگام تاج گذاری
smacks
U
ضربه محکم در هنگام ابشار
opens
U
وضع زه هنگام کشیده شدن
harvests
U
هنگام درو وقت خرمن
strikers
U
توپ زن هنگام دفاع از میله
open
U
وضع زه هنگام کشیده شدن
opened
U
وضع زه هنگام کشیده شدن
striker
U
توپ زن هنگام دفاع از میله
harvest
U
هنگام درو وقت خرمن
damaged in transit
U
صدمه دیده هنگام ترانزیت
invigilates
U
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
invigilating
U
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
escaped water
U
تلفات اب هنگام بهره برداری
fair-weather
U
خوب هنگام هوای صاف
high time
U
هنگام خوشی وعیش ونوش
invigilation
U
پاییدن شاگردان هنگام امتحانات
harvest festival
U
جشن سپاسگزاری هنگام درو)
smack
U
ضربه محکم در هنگام ابشار
invigilated
U
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
invigilate
U
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
chanty
U
سرود ملوانان هنگام کار
landed weight
U
وزن کالا هنگام تخلیه
smacked
U
ضربه محکم در هنگام ابشار
demand report
U
گزارشی که به هنگام نیازتولید میشود
chantey
U
سرود ملوانان هنگام کار
to take counsel of one'spillow
U
شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
harvest festivals
U
جشن سپاسگزاری هنگام درو)
to consult one's pillow
U
هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
passing bell
U
زنگی که هنگام درگذشتن کسی بزنند
memory sniffing
U
ازمایش مداوم حافظه به هنگام پردازش
combinatorial explosion
U
موقعیتی که به هنگام حل مسئله اتفاق میافتد
electro statics
U
علم خواص الکتریک هنگام بیحرکتی
ondise
U
پشت گوی بودن هنگام پاس
To breathe ones last .
U
نفس آخررا کشیدن (هنگام مرگ )
the room was not lived in
U
هنگام روز در ان اطاق زندگی نمیکردند
drag line
U
طنای اویزان از بالن هنگام فرود
Payment on delivery of goods.
U
پرداخت هنگام ( مشروط به ) تحویل کالا
To leave someone in the lurch .
U
کسی را قال گذاشتن ( هنگام نیاز )
leisure hours
U
ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
jettison of cargo
U
محموله را به هنگام خطر به دریا ریختن
To be caught red - handed.
U
گیر افتادن ( هنگام ارتکاب عمل )
corporale
U
پارچهای که هنگام عشاء ربانی بکارمیرود
to give the tone
U
هنگام یافتن رد شکار پارس کشیدن
set up
U
انتخابهای موجود هنگام نصب سیستم
everything is good in its season
<proverb>
U
گویند که هرچیز به هنگام خوش است
adjusting to water
U
حرکت در هوا هنگام فرود دراب
printed
U
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
red-handed
U
دست درخون هنگام ارتکاب جنایت
Say when!
[when pouring]
U
بگو کی بایستم!
[هنگام ریختن نوشابه]
prints
U
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
alluvial deposit
U
موادیکه هنگام حرکت اب ته نشین میشوند
Say when stop!
[when pouring]
U
بگو کی بایستم!
[هنگام ریختن نوشابه]
boot
U
خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
dead on arrival
U
مرحوم هنگام ورود
[بیماری در آمبولانس]
backing plate
U
صفحه تقویتی در هنگام تعمیرورقههای فلزی
print
U
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
parameters
U
مقداری ارسالی به تابع یا برنامه هنگام فراخوانی
paged
U
نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
pajamas
U
جامه گشاد که در خانه یا هنگام خوابیدن می پوشند
he has a rocking gait
U
هنگام گام برداری بدینسو وان سو می جنبد
pages
U
نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
alibis
U
غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
page
U
نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
parameter
U
مقداری ارسالی به تابع یا برنامه هنگام فراخوانی
alibi
U
غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
velocity of approach
U
سرعت متوسط اب هنگام رسیدن به تاج سرریز یا سد
why i think i can
U
هنگام کشف مطلبی دلالت برتعجب میکند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com