English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I have lost a lot of blood. U خون زیادی از من رفته است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
damped wave U موجی که دامنه ان رفته رفته کاهش میابد
critical mach number U عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
The sun has set (hadd set). U آفتاب رفته است ( رفته بود )
to peter out U رفته رفته کوچک شدن
dwindled U رفته رفته کوچک شدن
dwindling U رفته رفته کوچک شدن
dwindles U رفته رفته کوچک شدن
dwindle U رفته رفته کوچک شدن
he inherited a large fortune U دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
frenetical U از جا در رفته
gradually U رفته رفته
departed U رفته
by inches U رفته رفته
thrawart U در رفته
dislocated U در رفته
gradually <adv.> U رفته رفته
by degrees <adv.> U رفته رفته
bit by bit <adv.> U رفته رفته
inchmeal U رفته رفته
in process of time U رفته رفته
short tempered U از جا در رفته
truncated soil U خاک رو رفته
iam bored U حوصله ام سر رفته
frenzied U ازجا در رفته
retreating forehead U پیشانی تو رفته
on a par U روی هم رفته
exhausted U تحلیل رفته
in the a U روی هم رفته
pallid U رنگ رفته
it has escaped my remembrance U از خاطرم رفته
in the lump U روی هم رفته
i have been to paris U پاریس رفته ام
he knew that i had gone U او میدانست که من رفته ام
overall U رویهم رفته
defunct U ازبین رفته
sunken U فرو رفته
pulled U تحلیل رفته
all in all U روی هم رفته
all told U روی هم رفته
first and last U روی هم رفته
averagly U روی هم رفته
consumptives U تحلیل رفته
consumptive U تحلیل رفته
frantic U ازکوره در رفته
emaciated U گوشت رفته
day a day U روی هم رفته
madding U از کوره در رفته
red-hot U ازجادر رفته
overalls U رویهم رفته
windswept U بر باد رفته
installed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
averaged U روی هم رفته
averages U روی هم رفته
averaging U روی هم رفته
gone <adj.> U از دست رفته
cavetto U [پخی تو رفته]
on average [on av.] U روی هم رفته
chafed U پوست رفته
averaged U روی هم رفته
overseen U غلط رفته
jitters U از کوره در رفته
average U روی هم رفته
inserted <adj.> <past-p.> U بکار رفته
deployed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
appointed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
neat U شسته و رفته
applied <adj.> <past-p.> U بکار رفته
neater U شسته و رفته
neatest U شسته و رفته
altogether U روی هم رفته
extinct U ازبین رفته
I'm glad he's gone. U خوشحالم که او رفته.
weatherbeaten U رنگ و رو رفته
smudgier U رنگ و رو رفته
deep-set U فرو رفته
smudgiest U رنگ و رو رفته
away U غایب رفته
off shade U رنگ رفته
smudgy U رنگ و رو رفته
unbridle U مهاردر رفته
by and large <idiom> U روی هم رفته
retreating chin U چانه عقب رفته
we cannot undo the past U اب رفته بجوی برنمیگردد
revendication U استردادزمین ازدست رفته
saddle nose U بینی فرو رفته
advanced pawn U پیاده پیش رفته
sunken eyes U چشمان فرو رفته
you are mistaken U خطا رفته اید
what is done cannot be undone U اب رفته بجوی برنمیگردد
go out the window <idiom> U اثرش از بین رفته
lost chain U زنجیره از دست رفته
lorn U از دست رفته بربادرفته
he must have gone U باید رفته باشد
He is on leave of absence . U مرخصی رفته است
immersed in debt U فرو رفته در فرض
furibund U اشفته ازجادر رفته
The child [kid,baby] has taken after her mother. بچه به مادرش رفته.
forged side U سطح فرو رفته
I feel pins and needles in my foot. U پایم خواب رفته
As limp as a rag. U شل واز حال رفته
ha-ha U دیوار فرو رفته
Have you been there recently (lately) U تازگیها آنجا رفته ای ؟
income forgone U درامداز دست رفته
Vanished(shattered, dashed) hopes. U امیدها ی بر باد رفته
he is off to the war U رفته است به جنگ
lost U از دست رفته ضایع
neater U شسته و رفته مرتب
neat U شسته و رفته مرتب
washed up U بکلی تحلیل رفته
powers U توان از دست رفته
neatest U شسته و رفته مرتب
pale U رنگ رفته بی نور
paler U رنگ رفته بی نور
powering U توان از دست رفته
palest U رنگ رفته بی نور
powered U توان از دست رفته
power U توان از دست رفته
tacky U رنگ ورو رفته
excess U زیادی
excesses U زیادی
frequentness U زیادی
extremeness U زیادی
intensity U زیادی
wealth U زیادی
enormousness U زیادی
excessiveness U زیادی
excrescent U زیادی
excrescential U زیادی
heaviness U زیادی
hugeness U زیادی
to a large extent U تا حد زیادی
extra- U زیادی
supervacaneous U زیادی
extras U زیادی
redundance U زیادی
overly U زیادی
profuseness U زیادی
profoundness U زیادی
numerousness U زیادی
extra U زیادی
nimiety U زیادی
superfluous U زیادی
intenseness U زیادی
inordinacy U زیادی
infiniteness U زیادی
immoderacy U زیادی
immenseness U زیادی
superfluity U زیادی
muchness U زیادی
unduly U زیادی
greatness U زیادی
profoundly U زیادی
greatly U به زیادی
surplus U زیادی
abundance U زیادی
surpluses U زیادی
undue U زیادی
immensity U زیادی
wear off U فرسوده و از بین رفته شدن
sold U فروخته شده بفروش رفته
to count for lost U از دست رفته بحساب آوردن
to have arrived [expected moment] U رسیدن [به زمان انتظار رفته]
lost cause U جنبش یا آرمان از دست رفته
He wont be back for another six months. U رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
lost causes U جنبش یا آرمان از دست رفته
macaroni U ماکارونی جوان خارج رفته
ingesta U موادی که داخل بدن رفته
lost U از دست رفته تلف شده
opportunity cost U هزینه فرصت از دست رفته
up to the ears U غرق سرا پا فرو رفته
I have something in my eye. U چیزی توی چشمم رفته.
Time hangs heavily on my hands. U از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
the cork went off with apop U چوب پنبه در رفته تپ صداکرد
interleaf U برگ زیادی
hyperacidity U زیادی اسید
overweight U وزن زیادی
largely U تا درجه زیادی
increscent U زیادی توسعه
inordinateness U زیادی بی اندازگی
over production U محصول زیادی
overblance U زیادتی زیادی
clogged U زیادی پرکردن
clogs U زیادی پرکردن
clog U زیادی پرکردن
extensiveness U کثرت زیادی
to a degree U تادرجه زیادی
distichiasis U مژگان زیادی
exorbitance U زیادی افراط
for long U مدت زیادی
fuzz ball U گوشت زیادی
riffraff U زیادی توده
outgrowth U گوشت زیادی
gaudery U پیرایههای زیادی
intakes U جای ابگیری نیروی بکار رفته
to join the majority U رفتن بجایی که بیشترمردم رفته اند
shopworn U کهنه ورنگ رفته در اثرماندن در مغازه
To make amends to someone for an injury. U وقت از دست رفته جبران کردن
intake U جای ابگیری نیروی بکار رفته
She wI'll be a loser if she refuses. U اگر قبول نکند از کیسه اش رفته
My brother has gone abroad. برادرم رفته خارجه [خارج از کشور]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com