Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 139 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
euphoria
U
خوشحالی رضایت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
happily
U
خوشحالی
gaily
U
با خوشحالی
fortunately
<adv.>
U
با خوشحالی
joyfully
<adv.>
U
با خوشحالی
glee
U
خوشحالی
gladness
U
خوشحالی
happiness
U
خوشحالی
mirth
U
خوشحالی
jocosity
U
خوشحالی
joyfulness
U
خوشحالی
happily
<adv.>
U
با خوشحالی
hollered
U
فریاد خوشحالی
hollers
U
فریاد خوشحالی
hollering
U
فریاد خوشحالی
joyfully
<adv.>
U
از روی خوشحالی
fortunately
<adv.>
U
از روی خوشحالی
happily
<adv.>
U
از روی خوشحالی
joys
U
خوشحالی کردن
joy
U
خوشحالی کردن
whoopee
U
فریاد خوشحالی
joyfully
U
ازروی خوشحالی
fool's paradise
U
خوشحالی موهوم
holler
U
فریاد خوشحالی
gleefully
U
از روی شادی و خوشحالی
gayly
U
با خوشحالی ز باسرور و نشاط
fleshment
U
خوشحالی حاصله از نخستین موفقیت
to look forward to something
U
با خوشحالی منتظر چیزی شدن
stars in one's eyes
<idiom>
U
برق زدن چشمها از خوشحالی
put up a good front
<idiom>
U
وانمودبه خوشحالی ،تظاهر به خوشحال بودن
to feel on top of the world
U
تو آسمون ها بودن
[نشان دهنده خوشحالی]
to be on top of the world
U
تو آسمون ها بودن
[نشان دهنده خوشحالی]
red letter
U
مربوط به روزهای تعطیل و اعیاد مخصوص ایام خوشحالی فراموش نشدنی
consenting
U
رضایت
contentment
U
رضایت
consented
U
رضایت
acquiescence
U
رضایت
acquiescently
U
با رضایت
consentience
U
رضایت
consents
U
رضایت
willingness
U
رضایت
satisfaction
U
رضایت
suffrage
U
رضایت
consent
U
رضایت
adhesion
U
رضایت
hunky dory
U
رضایت مندانه
job satisfaction
U
رضایت شغلی
well and good
<idiom>
U
رضایت بخش
satisfactoriness
U
رضایت بخشی
self approbation
U
رضایت ازخویشتن
sufference
U
رضایت ضمنی
to give ones a to
U
رضایت دادن به
to w one's consent
U
رضایت ندادن
willingnesso
U
رضایت میل
self content
U
رضایت از خود
admits
U
رضایت دادن
sufferance
U
رضایت ضمنی
disapproval
U
عدم رضایت
implied
U
رضایت ضمنی
concurrence
U
دمسازی رضایت
to give a ready consent
U
رضایت دادن
acquiesce
رضایت دادن
acceding
U
رضایت دادن
accedes
U
رضایت دادن
acceded
U
رضایت دادن
accede
U
رضایت دادن
admitting
U
رضایت دادن
admit
U
رضایت دادن
dissatisfaction
U
عدم رضایت
discontentedness
U
عدم رضایت
express one's consent
U
رضایت دادن
give up one's claim
U
رضایت دادن
compliantly
U
با قبول و رضایت
assentation
U
رضایت فاهری
assents
U
رضایت دادن موافقت
to find satisfactionin any one
U
از کسی رضایت داشتن
atoned
U
جلب رضایت کردن
dissatisfactory
U
مایه عدم رضایت
it is unsatisfactory
U
رضایت بخش نیست
consent
U
موافقت رضایت دادن
assented
U
رضایت دادن موافقت
consents
U
موافقت رضایت دادن
consented
U
موافقت رضایت دادن
consensus
U
رضایت وموافقت عمومی
on approval
U
مشروط به رضایت خریدار
assent
U
رضایت دادن موافقت
her willing to sing
U
رضایت یامیل اوبخواندن
atoning
U
جلب رضایت کردن
satisfactorily
U
بطور رضایت بخش
to give a ready consent
U
بی درنگ رضایت دادن
consenting
U
موافقت رضایت دادن
assenting
U
رضایت دادن موافقت
atones
U
جلب رضایت کردن
fill one's shoes
<idiom>
U
جابهجایی رضایت بخش
atone
U
جلب رضایت کردن
acquiescing
U
رضایت دادن موافقت کردن
acquiesces
U
رضایت دادن موافقت کردن
pursuit of happiness
U
به دنبال رضایت خاطر
[خرسندی]
consents
U
راضی شدن رضایت دادن
consenting
U
راضی شدن رضایت دادن
consented
U
راضی شدن رضایت دادن
consent
U
راضی شدن رضایت دادن
acquiesced
U
رضایت دادن موافقت کردن
assent
U
رضایت دادن تصدیق کردن
tenant by sufference
U
متصرف با رضایت ضمنی مالک
testimonialize
U
گواهی نامه یا رضایت دادن
testimonial
U
سفارش وتوصیه رضایت نامه
assentient
U
قبول کننده رضایت دهنده
consensual
U
مبنی بر رضایت طرفین رضایتی
voluntary partition
U
افراز با رضایت یا سازش طرفین
assenting
U
رضایت دادن تصدیق کردن
assented
U
رضایت دادن تصدیق کردن
assents
U
رضایت دادن تصدیق کردن
testimonials
U
سفارش وتوصیه رضایت نامه
consents
U
موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
consenting
U
موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
to atone for something
U
جلب رضایت کردن برای چیزی
to make amends for something
U
جلب رضایت کردن برای چیزی
consent
U
موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
consented
U
موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
to feel women up
U
عشقبازی کردن با زنها
[بدون رضایت زن]
to make a grab at women
U
عشقبازی کردن با زنها
[بدون رضایت زن]
It doesn't fly with me
[American E]
[colloquial]
U
این رضایت بخش نیست برای من!
to grope women
U
عشقبازی کردن با زنها
[بدون رضایت زن]
[results were]
satisfactory
U
رضایت بخش
[در یادداشت گزارش کنترل]
That won't work with me!
U
این رضایت بخش نیست برای من!
good riddance to bad rubbish
<idiom>
U
وقتی تو خوشحالی از اینکه چیزی یا کسی به جای دیگری برده بشه یا فرستاده بشه
approval
U
نوعی فروش که در آن خریدار در صورت رضایت پور را می پردازد
Everything is hunky-dory.
<idiom>
U
همه چیز کاملا رضایت مندانه است.
[اصطلاح روزمره]
silence gives consent
U
سکوت موجب رضایت است عدم اعتراض کاشف از اذن است
innocent passage
U
مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
certificates
U
رضایت نامه شهادت نامه
certificate
U
رضایت نامه شهادت نامه
speaking with prosecutor
U
در جرایم علیه افراد که از نوع جنحه باشددادگاه به متهم اجازه میدهد که پیش از شروع رسیدگی با شاکی صحبت کند وهر گاه او رضایت خود رااعلام کند مجازات مرتکب تخفیف کلی پیدا میکند
marginal disutility of labor
U
عدم رضایت نهائی کار نارضامندی نهائی کار
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com