English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (42 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
welcome U خوشامد گفتن پذیرایی کردن
welcomed U خوشامد گفتن پذیرایی کردن
welcomes U خوشامد گفتن پذیرایی کردن
welcoming U خوشامد گفتن پذیرایی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
complemented U تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complementing U تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complements U تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complement U تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
to bid welcome U خوشامد گفتن
glad hand U خوشامد گویی صمیمانه خوشامد گرم
entertain U پذیرایی کردن
lodges U پذیرایی کردن
entertained U پذیرایی کردن
lodge U پذیرایی کردن
lodged U پذیرایی کردن
receives U پذیرایی کردن از
receive U پذیرایی کردن از
entertains U پذیرایی کردن
to keep open house U ازهرکس پذیرایی کردن
to serve oneself U از خود پذیرایی کردن
entertainments U تفریحات پذیرایی کردن
roll out the red carpet <idiom> U حسابی پذیرایی کردن
entertainment U تفریحات پذیرایی کردن
wait on (someone) hand and foot <idiom> U به هر نحوی پذیرایی کردن
receptions U قدرت پذیرش پذیرایی کردن
do the honors <idiom> U مثل یک مهماندا پذیرایی کردن
reception U قدرت پذیرش پذیرایی کردن
welcoming U خوشامد
welcomed U خوشامد
welcomer U خوشامد گو
welcomes U خوشامد
welcome U خوشامد
A constant guest is never welcome . <proverb> U به همیشه میهمان خوشامد گفته نمى شود .
sass U بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
greeted U درود گفتن تبریک گفتن
greets U درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a U اری گفتن بله گفتن
greet U درود گفتن تبریک گفتن
rant U لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranted U لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranting U لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
rants U لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranten U لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
reception U پذیرایی
receptions U پذیرایی
entertainments U پذیرایی
entertainment U پذیرایی
parlors U اطاق پذیرایی
levee U مجلس پذیرایی
accessible آماده پذیرایی
parlour U اطاق پذیرایی
parlor U اطاق پذیرایی
receptors U پذیرایی کننده
drawing rooms U سالن پذیرایی
palor U اطاق پذیرایی
drawing rooms U اطاق پذیرایی
drawing room U سالن پذیرایی
drawing room U اطاق پذیرایی
receptor U پذیرایی کننده
open house U پذیرایی از مهمان
reception room U اتاق پذیرایی
parlours U اطاق پذیرایی
reception rooms U اتاق پذیرایی
turn thumbs down <idiom> U رد کردن،نپذیرفتن ،نه گفتن
come out with <idiom> U بیان کردن ،گفتن
have it <idiom> U گفتن ،ادعا کردن
declare U افهار کردن گفتن
declares U افهار کردن گفتن
declaring U افهار کردن گفتن
accessibility U امادگی برای پذیرایی
red carpet U علامت پذیرایی مخصوص
at someone's beck and call <idiom> U همیشه آماده پذیرایی
at home U پذیرایی در ساعت معین
amusements U فریب خوردگی پذیرایی
presence chamber U اطاق بار یا پذیرایی
amusement U فریب خوردگی پذیرایی
tongues U گفتن دارای زبانه کردن
enunciates U اعلام کردن صریحا گفتن
rumors U شایعه گفتن و یا پخش کردن
enunciate U اعلام کردن صریحا گفتن
rumours U شایعه گفتن و یا پخش کردن
cites U اتخاذ سند کردن گفتن
abdicating U تفویض کردن ترک گفتن
enunciating U اعلام کردن صریحا گفتن
lecture U سخنرانی کردن خطابه گفتن
abdicated U تفویض کردن ترک گفتن
abdicate U تفویض کردن ترک گفتن
rumour U شایعه گفتن و یا پخش کردن
gratulate U تبریک گفتن سلام کردن
rumoured U شایعه گفتن و یا پخش کردن
enunciated U اعلام کردن صریحا گفتن
cite U اتخاذ سند کردن گفتن
rumor U شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumored U شایعه گفتن و یا پخش کردن
cited U اتخاذ سند کردن گفتن
lectured U سخنرانی کردن خطابه گفتن
lecturing U سخنرانی کردن خطابه گفتن
hallucinated U هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinate U هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinates U هذیان گفتن اشتباه کردن
enouce U بیان کردن بصراحت گفتن
iterate U دوباره گفتن بازگو کردن
abdicates U تفویض کردن ترک گفتن
citing U اتخاذ سند کردن گفتن
hallucinating U هذیان گفتن اشتباه کردن
lectures U سخنرانی کردن خطابه گفتن
parlormaid U کلفت یاپیشخدمت سالن پذیرایی
one's d. U روز پذیرایی شخص درهفته
hospitalization U پذیرایی خدمات بیمارستانی و درمانی
valhalla U سالن پذیرایی خدای اودین
to mince matters U از گفتن راستی فرو گذار کردن
affirms U بطور قطع گفتن تصدیق کردن
droning U وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
affirming U بطور قطع گفتن تصدیق کردن
Easier said than done . <proverb> U گفتن سهل تر از عمل کردن است .
jaber U وراجی کردن تند و ناشمرده گفتن
droned U وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
affirmed U بطور قطع گفتن تصدیق کردن
drone U وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
drones U وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
board and lodging U خوابگاه با پذیرایی غذا [در مهمانسرا یا هتل]
to speak one's mind U اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
taunting U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunts U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunted U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunt U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
to wheeze out U باخس خس گفتن با سینه تنگ ادا کردن
to be rude to any one U به کسی بی احترامی کردن کسیرا ناسزا گفتن
sputtered U تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputter U تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputters U تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
straight from the shoulder <idiom> U راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
cant U باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
dogmatize U امرانه افهار عقیده کردن مقتدرانه سخن گفتن
to recount something to someone [formal] U برای کسی چیزی را تعریف کردن [یکایک گفتن] [بازگفتن]
to talk in a whisper U بیخ گوشی سر گوشی سخن گفتن شرشر کردن
says U سخن گفتن صحبت کردن سخن
say U سخن گفتن صحبت کردن سخن
rehearsed U گفتن
rehearses U گفتن
to give utterance to U گفتن
say U گفتن
relates U گفتن
utter U گفتن
uttered U گفتن
bubble U گفتن
adduse U گفتن
relate U گفتن
bubbles U گفتن
iteration U گفتن
tells U گفتن
pshaw U اه گفتن
telling-off U گفتن
tell U گفتن
bubbling U گفتن
let out <idiom> U گفتن
viyuperate U بد گفتن
bubbled U گفتن
utters U گفتن
says U گفتن
rehearsing U گفتن
to tell a story U گفتن
inform U گفتن
informing U گفتن
rehearse U گفتن
utterances U گفتن
mouthing U گفتن
let (someone) know <idiom> U گفتن
mouth U گفتن
to weep out U گفتن
mouths U گفتن
vituperate U بد گفتن
saith U گفتن
informs U گفتن
get out U گفتن
utterance U گفتن
mouthed U گفتن
abandoning U ترک گفتن
abandon U ترک گفتن
tallyho U اهای گفتن
avows U اشکارا گفتن
rejoining U در پاسخ گفتن
belying U دروغ گفتن
blare U بافریاد گفتن
come clean <idiom> U راست گفتن
rejoins U در پاسخ گفتن
jests U مزاح گفتن
bootlick U تملق گفتن از
adduee U گفتن افهارنمودن
gab U دروغ گفتن
rejoined U در پاسخ گفتن
crack a joke <idiom> U جوک گفتن
flatters U تملق گفتن از
lies U :دروغ گفتن
flatter U تملق گفتن از
lied U :دروغ گفتن
solace U تسلیت گفتن
rejoin U در پاسخ گفتن
blaring U بافریاد گفتن
blares U بافریاد گفتن
blared U بافریاد گفتن
lie دروغ گفتن
to bid a U وداع گفتن
congratulate U شادباش گفتن
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com