English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 122 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
polyphagia U خورنده غذاهای گوناگون
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
side dish U غذاهای فرعی
snacks U غذاهای سبک
subsidiary foods U غذاهای تکمیلی
snacks U غذاهای سرپایی
different kinds of food U غذاهای جوربه جور
seafood U غذاهای مرکب از جانوران دریایی
lunchroom U رستورانی که غذاهای مختصرواماده دارد
Mexican food is hot 9spicy). U غذاهای مکزیکی تند است
luncheonette U رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
luncheonettes U رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
smorgasbord U میز غذاهای متنوع که شخص از ان انتخاب میکند
corrosive U خورنده
corrodent U خورنده
corrisive U خورنده
gobblers U لپ لپ خورنده
gobbler U لپ لپ خورنده
eating U خورنده
mortifying U بر خورنده
peakiest U سکندری خورنده
peakier U سکندری خورنده
peaky U سکندری خورنده
feeders U خورنده چرنده
volubile U پیچ خورنده
cankery U خورنده قانقرایایی
poppers U ترک خورنده
popper U ترک خورنده
jurant U قسم خورنده
shrinker U چروک خورنده
pecker U منقار خورنده
fissiparous U شکاف خورنده
pecky U سکندری خورنده
heliospherical U پیچ خورنده
corrosive U ماده خورنده
swinging U تاب خورنده
selenotropic U پیچ خورنده
feeder U خورنده چرنده
phage U پسوندی بمعنی خورنده
general purpose U بدرد هر کاری خورنده
saprophyte U پوده زی خورنده مواد پوسیده
saprophite U پوده زی خورنده مواد پوسیده
variegated U گوناگون
heterochromous U گوناگون
varied U گوناگون
mixtilineal U گوناگون خط
odd and ends U گوناگون
protean U گوناگون
pied U گوناگون
multiple U گوناگون
sundries U گوناگون
variate U گوناگون
varicolored U گوناگون
diverse U گوناگون
various U گوناگون
multifarious U گوناگون
miscellaneous U گوناگون
sundry U گوناگون
miscellaneously U بطور گوناگون
undervarious U بعناوین گوناگون
varietal U گوناگون پر از تنوعات
variant U گوناگون مختلف
wide-ranging U متنوع - گوناگون
under various titles U به عناوین گوناگون
multiple U چندلا گوناگون
here and there <idiom> U درمکانهای گوناگون
varia U اشیا گوناگون
diversified U گوناگون ساختن
versicolor U برنگهای گوناگون
diversifies U گوناگون ساختن
diversify U گوناگون ساختن
diversifying U گوناگون ساختن
variegated colours U رنگهای گوناگون
varia U مطالب گوناگون
oddments U مواد گوناگون
sundry U اقلام متفرقه گوناگون
heterochromous U دارای رنگهای گوناگون
various books U کتابهای گوناگون یا مختلف
miscellany U مجموعهای از مطالب گوناگون
humoursomeness U حالات ویژه گوناگون
miscellanies U مجموعهای از مطالب گوناگون
variform U گوناگون مختلف الشکل
manifoldly U بطور متعدد یا گوناگون
symposia U مقالات گوناگون درباره یک موضوع
to compare apples and oranges <idiom> U چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
symposiums U مقالات گوناگون درباره یک موضوع
symposium U مقالات گوناگون درباره یک موضوع
polyvalent U دارای پادگن ها یا پادتنهای گوناگون
job lot U کالاهای گوناگون که یک جاخریداری میشود
job lots U کالاهای گوناگون که یک جاخریداری میشود
varied U دارای رنگهای گوناگون رنگارنگ
catchall U فرف یامخزن اشیاء گوناگون
redundancy U تکراراطلاعات میان فایلهای گوناگون افزونگی
redundancies U تکراراطلاعات میان فایلهای گوناگون افزونگی
omnibus bill U لایحه قانونی که مسائل گوناگون در بر دارد
Reforms are needed in various directions. U تغییراتی ؟ رجهات گوناگون لازم است
combination carrier U کشتی که کالاهای گوناگون حمل مینماید
multi purpose vehicle U وسیله نقلیه برای اهداف گوناگون
moto scramble U مسابقه چند بخشی درمسیرهای گوناگون
progressive attack U پیشروی شمشیرباز با حرکات تهاجمی گوناگون
He gets paid wering different hats . U به عنوان های گوناگون حقوق دریافت می کند
varriform U دارای چندین شکل گوناگون مختلف الشکل
universal provider U سوداگری که در همه چیزیادرکالاهای گوناگون معامله میکند
input output table U بین بخشهای گوناگون اقتصادی را مشخص و اندازه گیری میکند
hexapla U کتاب شش متنی که متنهای گوناگون رادرستونهای موازی نشان دهد
heteromorphic U جور بجور شونده دارای شکلهای گوناگون جانوران دگردیس
to ring the changes U کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
jumble shop U دکانی که خرده ریز و کالای گوناگون ارزان و نیمدار دران میفروشند
panopticon U نمایشگاه کالای گوناگون اسبابی که دوربین و ریزبین هردودران جمع میشود
montages U قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
redundant information U یک پیام بیان شده به روشی که اساس اطلاعات بطرق گوناگون یافت میشود
montage U قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
instructional computing U فرایند اموزشی تدریس مراحل گوناگون علم کامپیوتر وپردازش داده به افراد
maypole U تیری که باگلهای گوناگون اراسته ودر روز یکم ماه مه درمیدان شهربدوران میرقصند
boilerplate U قطعهای از متن که بارهاکلمه به کلمه در سندهای گوناگون استفاده میشودورق اهن دیگ بخار
hypercard U نوعی محیط برنامه نویسی که تمام شکلهای گوناگون اطلاعات را به صورت پشته هایی از کارت شاخص دارسازمان میدهد هایپرکارت
p system U سیستم عامل ریزکامپیوتری باامتیاز اساسی که برنامههای نوشته شده برای ان روی محدوده گستردهای ازماشینهای گوناگون کار میکند
compaq computer corporation U شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
the incidents of a journey U رویدادهای یک مسافرت اتفاقات جزئی و گوناگون یک مسافرت
mask design U اخرین مرحله از طراحی مدارمجتمع که به وسیله ان طرح مدار از طریق پوششهای چندگانه مربوط به لایههای گوناگون مدار مجتمع تحقق می یابد
groggy U تلو تلو خورنده
elegant U یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
Of all sorts. Of every description. U جور واجور ( جور به جور ؟ گوناگون )
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com