English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (23 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
macadam blinding U خورده سنگ بخورد راه دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
chip seal U شن بخورد راه دادن
resurfacing U شن بخورد راه دادن بازسازی رویه
bank shot U پرتابی که به تخته بخورد
he is too p asto what he eats U زیاد دربندان است که چه بخورد
bank shot U ضربهای که به دیوار بخورد و برگردد
planegency U صدای خیزاب که بکرانه دریا بخورد
The craps should match the curtains. U پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
bank shot U ضربهای که گوی بیلیارد به کناره میز بخورد
Dont let the grass grow under your feet. U نگذار وسط اینکار باد بخورد ( وقفه بیافتد )
to fight to a finish U تاپایان کارجنگیدن انقدرجنگیدن تایکطرف بکلی شکست بخورد
blackguards U سرویسی که بدون برخورد به دیوارهای طرفین به دیوارمقابل بخورد
blackguard U سرویسی که بدون برخورد به دیوارهای طرفین به دیوارمقابل بخورد
chopped U ضربه پایین زدن به توپ برای اینکه به زمین بخورد
chop U ضربه پایین زدن به توپ برای اینکه به زمین بخورد
boasts U ضربه از گوشه که بطور اریب بدیوار کناره و بعد به دیوارمقابل بخورد
boasted U ضربه از گوشه که بطور اریب بدیوار کناره و بعد به دیوارمقابل بخورد
boast U ضربه از گوشه که بطور اریب بدیوار کناره و بعد به دیوارمقابل بخورد
duck and drake U پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
ducks and drakes U پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
lofts U ضربه زدن هوایی بصورت قوسی رها کردن گوی بولینگ در هوا که به شدت به مسیر بخورد
loft U ضربه زدن هوایی بصورت قوسی رها کردن گوی بولینگ در هوا که به شدت به مسیر بخورد
I´m as hungry as a horse. U آنقدر گشنه هستم که روده بزرگ روده کوچک را بخورد.
bow U ضربه از گوشه که به عقب دیوار کناره و بعد به دیوارکناره دیگر و بعد به دیوارمقابل بخورد
bowed U ضربه از گوشه که به عقب دیوار کناره و بعد به دیوارکناره دیگر و بعد به دیوارمقابل بخورد
bows U ضربه از گوشه که به عقب دیوار کناره و بعد به دیوارکناره دیگر و بعد به دیوارمقابل بخورد
bowing U ضربه از گوشه که به عقب دیوار کناره و بعد به دیوارکناره دیگر و بعد به دیوارمقابل بخورد
hungry as a hunter <idiom> U آنقدر گشنه که روده بزرگ روده کوچک را بخورد
irriguous U اب خورده
it was eaten U خورده شد
little U خورده
eaten U خورده
dehiscent U ترک خورده
mussy U بهم خورده
wounding U پیچ خورده
thrawart U پیچ خورده
jiggly U تکان خورده
turkeys U شکست خورده
kaput U کاملا شک ست خورده
brushed U شانه خورده
failure U شکست خورده
failures U شکست خورده
on oath U قسم خورده
wounds U پیچ خورده
hammer hard U چکش خورده
distempered U بهم خورده
corrosion U خورده شدن
turkey U شکست خورده
craven U شکست خورده
writhen U تاب خورده
puckery U چین خورده
stamped U تمبر خورده
moth-eaten U بید خورده
tetched U بهم خورده
worm eaten U کرم خورده
messy U بهم خورده
teched U بهم خورده
twisty U پیچ خورده
belly pinched U گرسنگی خورده
maggoty U کرم خورده
carious U کرم خورده
indisposed U بهم خورده
butt welded U از سر جوش خورده
writhen U پیچ خورده
engrained U پینه خورده
crossed out U قلم خورده
crimpled U چوروک خورده
crackly U چین خورده
corrodible U خورده شدنی
kinky U پیچ خورده
kinky U گره خورده
wound U پیچ خورده
mildewy U باد خورده
vermiculate U کرم خورده
cancelled U قلم خورده
dislocated U بهم خورده
grubbiest U کرم خورده
grubby U کرم خورده
withered U چروک خورده
aggresive U خورده شده
plicated U چین خورده
callous U پینه خورده
conglomerates U به هم جوش خورده
conglomerate U به هم جوش خورده
fretted by rust U زنگ خورده
grubbier U کرم خورده
eaten U خورده شده
folded picture U تصویر تا خورده
worm-eaten U کرم خورده
picked U کلنگ خورده
clift U ترک خورده
underdogs U سگ شکست خورده
symphsis U عضوجوش خورده
patsy U فریب خورده
deluded U فریب خورده
underdog U سگ شکست خورده
moth eaten U بید خورده
starveling U گرسنگی خورده
clefts U ترک خورده
stickit U شکست خورده
cleft U ترک خورده
Are you daft ? U مگر مغز خر خورده ای ؟
cat gets one's tongue <idiom> U گربه زبونش را خورده
rancid U باد خورده فاسد
These shoes dont fit me. U زنگ مدرسه خورده
to be fooled U فریب خورده بودن
indurate U پینه خورده کردن
to be deluded U فریب خورده بودن
weldment U چیز جوش خورده
patsy U شخص گول خورده
common ashlar U سنگ چکش خورده
certified public accountant U حسابدار قسم خورده
lost U شکست خورده گمراه
bound barrel U لوله تاب خورده
chartered accountant U حسابدار قسم خورده
foul anchor U لنگر تاب خورده
impacted U باهم جوش خورده
seared conscience U وجدان پینه خورده
spun glass U شیشه تاب خورده
deep dyed U زیاد رنگ خورده
it is sufficiently stamped U کم تمبر خورده است
sclerous U متصلب پینه خورده
beaten U چکش خورده فرسوده
rolled profile U نیمرخ نورد خورده
grounded U توپ به زمین خورده
Today I took laxatives. U امروز مسهل خورده ام.
thraw U پیچ خورده دررفته
rolled iron or steel U فولاد نورد خورده
wrounght iron mill bar U اهن جوش خورده
chiselled U چوب اسکنه خورده
i have caught a thorough chill U سرمای حسابی خورده ام
I have a cold. U من سرما خورده ام. [پزشکی]
interwrought U بهم جوش خورده
rolled glass U شیشه نورد خورده
chiseled U چوب اسکنه خورده
cut in U چاک خورده شکافته
inure or en U پینه خورده کردن
Like a bear with a sore head. U مثل گرگ تیر خورده
to sprain one's ankle U پیچ خورده شدن قوزک پا
weather stained U هوا خورده ورنگ پریده
Chartered ( certified public ) accountant . U حسابدار قسم خورده ( مجاز )
buckled wheel U چرخ خم شده [تاب خورده]
to twist one's ankle U پیچ خورده شدن قوزک پا
foul hawse U زنجیرها تاب خورده اند
fused ring system U سیستم حلقهای جوش خورده
fusion principle U اصل ترکیبات جوش خورده
weldment U قطعات بهم جوش خورده
gyrus U برامدگی چین خورده مغز
Our business has become tangled up. U کارمان پیچ خورده است
a man in his forties U مرد چهل و خورده ساله
acid corrosion of concrete U خورده شدن بتن بوسیله اسید
tailfly U طعمه گره خورده به انتهای نخ ماهیگیری
self deceived U فریب نفس خورده خود فریفته
they are sworn frends U بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
With a long face . U با سبیل آویزان ( ناموفق وسر خورده )
There is a hitch somewhere. U یک جای کار گره خورده است
vulcanite U لاستیک سخت و جوش خورده ولکانیت
not up U توپ دوبار به زمین خورده دبل
He refused to acknowledge defeat . U قبول نمی کرد که شکست خورده
hard handed U دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
The campaign was considered to have failed. U مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
breakers U موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
quaternion U ورق کاغذی که چهار تاه خورده باشد
perjured U سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
Which son of a bitch (son of a gun)did it? U کار کدام شیر پاک خورده ای است ؟
breaker U موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
swallow tail coat U جامهای که پشت ان مانند دم چلچله چاک خورده
I have been deceived in you . U درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
turn the tide <idiom> U چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
brushed U برس خورده به طوری که کرک یا خواب آن شق و براق باشد
littleneck clam U نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
chopper U توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
short round U فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
choppers U توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
hole in one U گوی ضربه خورده از نقطه اغاز که به سوراخ میافتد
shot group U گروه گلوله هایی که نزدیک هم به هدف خورده باشند
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
coated chippings U خورده سنگهای قیراندود شدهای که در سطح جاده پخش میشوند
down U توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
jungle gym U چهارچوبی که اطفال روی ان تاب خورده و بالا و پایین میروند
talk someone's ear off <idiom> U آنقدر حرف میزند که انگاری سرگنجشک خورده [اصطلاح روزمره]
blast hole drill U مته دورانی که با هوای فشرده خورده سنگها را ازسوراخ خارج میکند
egg bound U صفت مرغی که تخم درتخم دانش گشته یاپیچ خورده است
snick U توپی که با لبه چوب ضربه خورده و به عقب به سمت محافظ میله می رود
groups U طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
group U طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
clowned U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
hooligans U مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
circus catch U گرفتن توپ با حرکات ژیمناستیکی گرقتن توپ ضربه خورده با روشی عجیب
hooligan U مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
swiple U قسمتی از گندم کوب یاخرمن کوب که تاب خورده مستقیمابرگندم فرودمی اید
The deal is off. Forget it . That doesnt count . U مالیده !(مالیده است ؟ بهم خورده ؟ لغو شده )
plisse U طرح پارچه برجسته چین خورده چین پلیسه
rolled asphalt U بتن قیری یا بتن اسفالتی اسفالت غلطک خورده
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com