English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
bubble and squeak U خوراک کلم و سیب زمینی سرخ شده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
colcannon U خوراک کلم وسیب زمینی
fish and chips U خوراک ماهی وسیب زمینی سرخ کرده
Other Matches
army component U نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
gastronome U EPICURE) خوراک شناس خوش خوراک
ground liaison U گروه رابط زمینی در فرودگاه شکاریهاربط زمینی
goldie lock U فرمان پست رادار زمینی به هواپیما دایر بر اینکه رادارکنترل زمینی هدایت هواپیمارا بعهده گرفته است
army landing forces U نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
army commander U فرمانده نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات فرمانده قسمت زمینی
the food was smoked U خوراک بوی دود میداد خوراک بوی دود گرفته بود
ground signals U سیستم علایم بصری زمینی سیستم مخابره علایم زمینی مستقر در فرودگاه
army aircraft U هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
yam U سیب زمینی هندی سیب زمینی شیرین
yams U سیب زمینی هندی سیب زمینی شیرین
repast U خوراک
repasts U خوراک
mess U :یک خوراک
nutrition U خوراک
messes U :یک خوراک
passage money U خوراک
pabulum U خوراک
nourishment U خوراک
oligotrophic U کم خوراک
messmate U هم خوراک
tacks U خوراک
chows U خوراک
chow U خوراک
keeps U خوراک
keep U خوراک
tucker U خوراک
viands U خوراک
foods U خوراک
food U خوراک
nutriments U خوراک
victuals U خوراک
tack U خوراک
tacked U خوراک
tacking U خوراک
fare U خوراک
fared U خوراک
fares U خوراک
meat U خوراک
meats U خوراک
feeds U خوراک
intakes U خوراک
feed U خوراک
nutriment U خوراک
intake U خوراک
faring U خوراک
at mess U سر خوراک
butterpump U غم خوراک
insect U کرم خوراک
insects U کرم خوراک
timbale U خوراک دلمه
regaling U خوراک لذیذ
regales U خوراک لذیذ
regaled U خوراک لذیذ
regale U خوراک لذیذ
autotroph U خوراک ساز
to d. up U خوراک گذاردن
grub U خوراک خواربار
at meat U سر خوراک یا غذا
to give to eat U خوراک دادن
chop house U خوراک خانه
grubbed U خوراک خواربار
grubs U خوراک خواربار
dosages U یک خوراک دارو
eating house U خوراک پزخانه
preparation of food U تهیه خوراک
piece de resistance U خوراک اصلی
feeders U خوراک دهنده
feeder U خوراک دهنده
kingfisher U ماهی خوراک
meal time U موقع خوراک
meal time U وقت خوراک
nourish U خوراک دادن
nourished U خوراک دادن
queasiness U سنگینی خوراک
dosing U یک خوراک دارو
doses U یک خوراک دارو
feedstuff U خوراک حیوانات
food gathering U خوراک اوری
frugal food U خوراک ساده
slipslop U خوراک ابکی
sitophobia U خوراک هراسی
he partook of fare U در خوراک ما شریک شد
heterotroph U خوراک گیر
dose U یک خوراک دارو
dosed U یک خوراک دارو
nourishes U خوراک دادن
gourmets U خوراک شناس
feeds U خوراک علوفه
feeds U خوراک دادن
dishes U سینی خوراک
boarding houses U خوابگاه و خوراک
treat U خوراک رایگان
treated U خوراک رایگان
feed U خوراک علوفه
treats U خوراک رایگان
recipe U خوراک دستور
feed U خوراک دادن
food stamps U تمبر خوراک
gourmet U خوراک شناس
health foods U خوراک بهداشتی
eating U خوش خوراک
eating U خورد و خوراک
junk food U گنده خوراک
junk foods U گنده خوراک
plat du jour U خوراک روز
plats du jour U خوراک روز
health food U خوراک بهداشتی
cannon fodder U خوراک توپ
food stamp U تمبر خوراک
dish U سینی خوراک
snack U خوراک مختصر
hors d'oeuvres U پیش خوراک
hors d'oeuvre U پیش خوراک
viand U خوراک ماکولات
boarding house U خوابگاه و خوراک
aliment U خوراک دادن
suave U خوش خوراک
menus U فهرست خوراک
snacks U خوراک سرپایی
snacks U خوراک مختصر
support [nourish, feed] U خوراک دادن
recipes U خوراک دستور
menu U فهرست خوراک
slops U خوراک ابکی
dosage U یک خوراک دارو
snack U خوراک سرپایی
nosh U خوراک سبک خوردن
hoppers U محفظه خوراک دستگاه
kickshaw U خوراک خوش مزه
chillies U خوراک لوبیای پر ادویه
kitchener U بخاری خوراک پزی
chilies U خوراک لوبیای پر ادویه
hopper U محفظه خوراک دستگاه
gratin U خوراک ته دیم دار
feeding group U قسمت خوراک دهنده
feed belt U نوار خوراک دهنده
chilli U خوراک لوبیای پر ادویه
he cannot earn his own keep U اونمیتواندخرج خوراک خودرادربیاورد
eating disorder U اختلال خورد و خوراک
cresture conforts U خوراک و پوشاک خوب
holozoic U جانور خوراک گیر
larders U گنجه خوراک خوراکی
larder U گنجه خوراک خوراکی
spaghetti U خوراک رشته فرنگی
chili U خوراک لوبیای پر ادویه
Chile U خوراک لوبیای پر ادویه
vegetable diet U خوراک سبزی دار
trencherman U ادم خوش خوراک
cuisine U روش اشپزی خوراک
recipes U دستور خوراک پزی
recipe U دستور خوراک پزی
heater U چراغ خوراک پزی
sanguification U تبدیل خوراک بخون
rotisserie U مغازه خوراک پزی
revalenta U خوراک عدس واردجو
dose U خوراک دوا یا شربت
dosed U خوراک دوا یا شربت
heaters U چراغ خوراک پزی
dozing U دوز یک خوراک دارو
dozes U دوز یک خوراک دارو
to eat one's mutton U یا کسی خوراک خوردن
dainty U گوشت یا خوراک لذیذ
helpings U یک وعده یا پرس خوراک
helping U یک وعده یا پرس خوراک
thropholyt U لایه خوراک کاه
throphogen U لایه خوراک ساز
doze U دوز یک خوراک دارو
dozed U دوز یک خوراک دارو
kitchens U محل خوراک پزی
receivers U دستگاه خوراک دهنده
receiver U جعبه خوراک دهنده
kitchen U محل خوراک پزی
piece deresistance U بخش عمده خوراک
cooker U چراغ خوراک پزی
cookers U چراغ خوراک پزی
Primus U چراغ خوراک پزی
Primuses U چراغ خوراک پزی
convenience food U خوراک پیش پخته
convenience foods U خوراک پیش پخته
fast food U تند خوراک تندکار
pitch into U به خوراک حمله کردن
doses U خوراک دوا یا شربت
receivers U جعبه خوراک دهنده
receiver U دستگاه خوراک دهنده
dosing U خوراک دوا یا شربت
subaerial U رو زمینی
territorial U زمینی
terrene U زمینی
earthly U زمینی
agrarian U زمینی
earth-bound U زمینی
landed a U زمینی
terraneous U زمینی
tumbling U زمینی
terrestrial U زمینی
tellurian U زمینی
sub astral U زمینی
sublunary U زمینی
predial or prae U زمینی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com