Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to leave yourself open to the charge of lacking seriousness
U
خود را در معرض اتهام فاقد جدیت بودن گذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
expose to rays
U
در معرض اشعه قرار دادن در معرض نور گذاشتن
criminate
U
در معرض اتهام قرار دادن
to put to the issue
U
در معرض داوری گذاشتن
endanger
U
در معرض خطر گذاشتن
endangered
U
در معرض خطر گذاشتن
endangering
U
در معرض خطر گذاشتن
endangers
U
در معرض خطر گذاشتن
insolate
U
در معرض افتاب گذاشتن
put up for sale
U
به معرض فروش گذاشتن
to be vulnerable
[exposed]
to criticism
U
خود را در معرض انتقاد گذاشتن
to weather something
U
چیزی را در معرض
[ آب و]
هوا گذاشتن
to weather something in winter
U
چیزی را در معرض
[ آب و]
هوای زمستانی گذاشتن
vulnerability
U
در معرض تلفات بودن
susceptibility
U
در معرض خطر بودن
wanted
U
فاقد بودن محتاج بودن
want
U
فاقد بودن محتاج بودن
subjecting
U
تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subject
U
تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subjected
U
تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subjects
U
تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
lacks
U
فاقد بودن
lacked
U
فاقد بودن
lack
U
فاقد بودن
to be exposed to a constant stream of something
U
در معرض چیزی به طور مداوم بودن
[بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
unqulified
U
فاقد شرایط لازم فاقد صلاحیت غیرصالح
single track
U
فاقد وسعت معنوی فاقد درک عقلانی
To pay no heed . To be inattentive .
U
پنبه درگوش گذاشتن ( بی توجه بودن )
seriousness
U
جدیت
earnestness
U
جدیت
gravity
U
جدیت
enthusiasm
U
جدیت
actions
U
جدیت
enthusiasms
U
جدیت
intentness
U
جدیت
competency
U
جدیت
activeness
U
جدیت
action
U
جدیت
acentrous
U
فاقد ستون پشتی فاقد ستون فقرات
acting
U
بازیگری جدیت
impressment
U
جدیت حرارت
competence
U
روح تلاش جدیت
compete
U
تلاش و جدیت کردن
competes
U
تلاش و جدیت کردن
competed
U
تلاش و جدیت کردن
sink one's teeth into
<idiom>
U
با جدیت دنبال کاری رفتن
pitch in
U
با سعی و جدیت شروع بکارکردن
sail in
U
با جدیت و اطمینان بکاری مبادرت کردن
o quake at work and sweet at meals.
<proverb>
U
به وقت کار,جدیت ,بهنگام غذا,رئوفت.
to lay eggs
U
تخم کن بودن تخم گذاشتن
indictment
U
اتهام
plaint
U
اتهام
on charge of
U
به اتهام
charges
U
اتهام
charge
U
اتهام
imputation
U
اتهام
plaints
U
اتهام
impeachment
U
اتهام
indictments
U
اتهام
accusations
U
اتهام
inculpation
U
اتهام
accusation
U
اتهام
information
U
اتهام
arraignment
U
اتهام
delation
U
اتهام
lay off
<idiom>
U
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
impeachable
U
قابل اتهام
recriminations
U
اتهام متقابل
denunciations
U
اتهام نقض
denunciations
U
اتهام شکایت
denunciation
U
اتهام نقض
denunciation
U
اتهام شکایت
recrimination
U
اتهام متقابل
quietus
U
رفع اتهام
crimination
U
اتهام بجنایت
crimination
U
اتهام جنایت
charges
U
حمله اتهام
discharges
U
رفع اتهام
chargeable
U
اتهام پذیر
self accusation
U
اتهام به خود
accusingly
U
بطریق اتهام
charge
U
حمله اتهام
discharge
U
رفع اتهام
denunciatory
U
وابسته به بدگویی و اتهام
imputatively
U
از راه اسناد یا اتهام
chargeable
<adj.>
U
اتهام پذیر
[حقوقی]
penal
<adj.>
U
اتهام پذیر
[حقوقی]
accusable
U
قابل اتهام متهم
punishable
<adj.>
U
اتهام پذیر
[حقوقی]
indicement
U
اتهام بموجب ادعانامه
actionable
<adj.>
U
اتهام پذیر
[حقوقی]
culpable
<adj.>
U
اتهام پذیر
[حقوقی]
indictable
<adj.>
U
اتهام پذیر
[حقوقی]
susceptible
U
در معرض
exposed to
U
در معرض
allegation
[against somebody]
U
تهمت
[اتهام]
[در برابر کسی]
[ قانون]
exposed
U
در معرض نهادن
touch and go
U
در معرض خطر
stigmatic
U
در معرض تهمت
exposures
U
در معرض نهادن
weathered
U
در معرض هواگذاشتن
stigmatist
U
در معرض تهمت
exposure
U
در معرض نهادن
open to attack
U
در معرض حمله
liable to danger
U
در معرض خطر
on view
U
در معرض نمایش
on sight
U
در معرض دید
weather
U
در معرض هواگذاشتن
weathers
U
در معرض هواگذاشتن
on risk
U
در معرض خطر
displays
U
در معرض نمایش
subjected to danger
U
در معرض خطر
display
U
در معرض نمایش
displayed
U
در معرض نمایش
displaying
U
در معرض نمایش
run into
<idiom>
U
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lid
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lids
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
subjected
U
در معرض قرار دادن
subject
U
در معرض قرار دادن
disposal
U
در معرض دید قرارگرفتن
critically endangered species
U
گونه در معرض خطر
lee shore
U
ساحل در معرض باد
subjecting
U
در معرض قرار دادن
underexpose
U
کمتر از حد لزوم در معرض
subjects
U
در معرض قرار دادن
insectile
U
در معرض هجوم حشرات
vulnerable
U
درمعرض اسیب در معرض
actuble
U
قابل به معرض نمایش گذاردن
he is liable to become sick
U
در معرض ناخوش شدن است
thermal exposure
U
در معرض حرارت قرار گرفتن
exposed
U
در معرض دید جناح باز
radio detection
U
در معرض اکتشاف به وسیله بی سیم
hazard
U
اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
hazarding
U
اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
hazards
U
اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
hazarded
U
اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
on sale
U
در معرض فروش گذاشته شده
unwarned exposed
U
یکانهایی که در معرض غافلگیری تک اتمی قرار می گیرند
unwarned exposed
U
به طور غیر منتظره در معرض تک قرار گرفتن
ret
U
در معرض رطوبت قرار دادن خیس کردن
exposures
U
در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
exposure
U
در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
exposing
U
در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
exposes
U
در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
expose
U
در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
freed
U
فاقد
anurous
U
فاقد دم
ex
U
فاقد
ex-
U
فاقد
freeing
U
فاقد
frees
U
فاقد
sans
U
فاقد
scentless
U
فاقد بو
bankrupt of
U
فاقد
free
U
فاقد
overexpose
U
بیش از اندازه لازم در معرض نورو غیره قرار دادن
incompetent
U
فاقد صلاحیت
unmennerly
U
فاقد رفتارشایسته
without
U
انطرف فاقد
without engagement
U
فاقد تعهد
incoordinate
U
فاقد حس همکاری
visionless
U
فاقد دید
paratactic
U
فاقد روابط
dishonest
U
فاقد امانت
ad hoc
U
فاقد عمومیت
intestable
U
فاقد صلاحیت
inertialess
U
فاقد اینرسی
inertialess
U
فاقد لختی
shorthanded
U
فاقد کارگرکافی
antipathetic
U
فاقد تمایل
toom
U
فاقد لاغر
stolid
U
فاقد احساس
stolidly
U
فاقد احساس
burdened
U
فاقد حق تقدم
unmannered
U
فاقد رفتارشایسته
landless
U
فاقد زمین
landlessness
U
فاقد زمین
homely
U
فاقد جمال
undocumented
U
فاقد ویزا
unmeet
U
فاقد صلاحیت
unobtrusive
U
فاقد جسارت
unobtrusively
U
فاقد جسارت
indiscreet
U
فاقد حس تشخیص
acholic
U
فاقد صفرا
dis qualified
U
فاقد شرایط
acholous
U
فاقد صفرا
astomatal
U
فاقد دهان
exhaust bin level
U
فاقد موجودی
acolous
U
فاقد اعضاء
dis qualified
U
فاقد قابلیت
inexpert
U
فاقد خبرگی
ametabolous
U
فاقد دگردیسی
impassible
U
فاقد احساس
ametabolic
U
فاقد دگردیسی
abulic
U
فاقد اراده
impersonal
U
فاقد شخصیت
restricted propellant
U
سوخت جامد که تنها قسمتی از سطح ان در معرض احتراق قرار دارد
To leave behinde.
U
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
unmanning
U
فاقد مردانگی کردن
unmans
U
فاقد مردانگی کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com