Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to busy oneself
U
خودرا مشغول کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
busying
U
مشغول کردن
busies
U
مشغول کردن
busy
U
مشغول کردن
busied
U
مشغول کردن
engage
U
مشغول کردن
engages
U
مشغول کردن
busiest
U
مشغول کردن
busier
U
مشغول کردن
employ
U
مشغول کردن بکار گرفتن
occupy
U
مشغول کردن به کار گرفتن
employed
U
مشغول کردن بکار گرفتن
employing
U
مشغول کردن بکار گرفتن
occupies
U
مشغول کردن به کار گرفتن
employs
U
مشغول کردن بکار گرفتن
amuse
U
مشغول کردن تفریح دادن
amuses
U
مشغول کردن تفریح دادن
occupying
U
مشغول کردن به کار گرفتن
to engage in something
[in doing]
something
U
خود را به چیزی
[کاری]
مشغول کردن
to express one's heartfelt
U
قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
to pretend illness
U
نا خوشی را بهانه کردن خودرا به ناخوشی زدن تمارض کردن
personate
U
خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
to a one's right
U
حق خودرا ادعایامطالبه کردن
to breakin
U
خودرا داخل کردن
to sow one's wild oats
U
چل چلی خودرا کردن
topull oneself together
U
خودرا جمع کردن
off one's chest
<idiom>
U
خودرا خالی کردن
to provide oneself
U
خودرا اماده یا مجهز کردن
hold one's ground
U
موقعیت خودرا حفظ کردن
to declare oneself
U
قصد خودرا افهار کردن
do one's best
<idiom>
U
تمام تلاش خودرا کردن
for all one is worth
<idiom>
U
تمام سعی خودرا کردن
to addict oneself
U
عادت کردن خودرا معتادکردن
to recover damages
U
خسارت خودرا جبران کردن
To play ones part .
U
نقش خودرا بازی کردن
hold one's own
U
موقعیت خودرا حفظ کردن
to givein one's a.
U
موافقت خودرا اعلام کردن
To set ones watch .
U
ساعت خودرا میزان کردن
to repeat oneself
U
کاریا گفته خودرا تکرار کردن
to bridle one's anger
U
خشم خودرا پایمال کردن یافروخوردن
crams
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
To consume all ones energy .
U
تمام نیروی خودرا مصرف کردن
cramming
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
to carry oneself
U
خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
crammed
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
cram
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
to put in for
U
تقاضا کردن خودرا نامزد کردن
to lick one's
U
لب و لوچه خودرا لیسیدن ملچ و ملوچ کردن
To perfect oneself in a foreign language .
U
معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
without recourse
U
عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
to make a p of one's learing
U
دانش خودرا نمایش دادن علم فروشی کردن
to secure a debtby a mortagage
U
با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
to ingratite oneself
U
خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
to cry peccavi
U
بگناهان خودخستوشدن گناهان خودرا اقرار کردن فریاداعتراف براوردن
busier
U
مشغول
busied
U
مشغول
busying
U
مشغول
busy
U
مشغول
busy at
U
مشغول
busy with
U
مشغول
at
U
مشغول
busies
U
مشغول
occupied
U
مشغول
busiest
U
مشغول
workings
U
مشغول کار
to employ oneself
U
مشغول شدن
get to work
U
مشغول کارشوید
at work
U
مشغول کار
occupying
U
مشغول داشتن
indebted
U
مشغول الذمه
occupy
U
مشغول داشتن
overbusy
U
زیاد مشغول
engross
U
احتکارکردن مشغول
under an obligation
U
مشغول الذمه
he applied him self to study
U
مشغول تحصیل شد
on the go
<idiom>
U
مشغول دویدن
to d. one self
U
مشغول شدن
he is at work
U
مشغول کاراست
go about
U
مشغول شدن به
occupies
U
مشغول داشتن
in a
U
مشغول نبرد
twiddle one's thumbs
<idiom>
U
مشغول نبودن
in a
U
مشغول کار
at it
U
سخت مشغول
working
U
مشغول کار
go about
<idiom>
U
مشغول بودن با
go at
U
جدا مشغول شدن به
activity
U
فعال یا مشغول بودن
activities
U
فعال یا مشغول بودن
opposite numbers
U
افسران مشغول به کار
scoolable
U
مشغول تحصیل اجباری
up to the eyes in work
U
سخت مشغول کار
indebted
U
مشغول الذمه مقروض
intent on doing anything
U
سخت مشغول کاری
(in) up to the chin
<idiom>
U
خیلی مشغول با کسی
amused
U
سرگرم شده و مشغول
stick to your work
U
بکار خود مشغول باشید
in treaty
U
مشغول مذاکره و عقد پیمان
in the schools
U
مشغول دادن امتحانات دانشگاه
cross examination
U
به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
The line is busy (engaged).
U
صحبت می کند (خط تلفن مشغول است )
to rangeoneself
U
خودرا
play at
U
بطور غیر جدی مشغول کاری شدن
chandler
U
کسی که به خرید و فروش کالا مشغول است
he pretended to be asleep
U
خودرا بخواب زد
to d. oneself up
U
خودرا گرفتن
to dress up
U
خودرا اراستن
to suppress one's propensities
U
خودرا فرونشاندن
to a onself
U
خودرا اراستن
to plume oneself
U
با پیرایه خودرا اراستن
insconce
U
خودرا جای دادن
back-pedals
U
حرف خودرا پس گرفتن
to boure one's way
U
راه خودرا بزوربازکردن
to express one self
U
مقاصد خودرا فهماندن
one's accomplice
U
همدست خودرا لودادن
minces
U
حرف خودرا خوردن
To step aside . to shy from . To withdraw .
U
خودرا کنا رکشیدن
mince
U
حرف خودرا خوردن
to compromise oneself
U
خودرا مظنون یا رسواکردن
back-pedal
U
حرف خودرا پس گرفتن
to veil oneself
U
روی خودرا پوشاندن
back-pedalling
U
حرف خودرا پس گرفتن
he betray himself
U
او خودرا رسوا ساخت
back-pedalled
U
حرف خودرا پس گرفتن
to pick up oneself
U
خودرا نگاه داشتن
self assertion
U
خودرا جلو اندازی
to a. one selt
U
انتقام خودرا کشیدن
to sun one self
U
خودرا افتاب دادن
flatten
U
روحیه خودرا باختن
to slake one's revenge
U
انتقام خودرا گرفتن
to show ones cards
U
قصد خودرا اشکارکردن
flattens
U
روحیه خودرا باختن
To go through fire and water.
U
خودرا به آب وآتش زدن
to pay one's way
U
خرج خودرا دراوردن
pontify
U
خودرا مقدس نمودن
to try one's luck
U
بخت خودرا ازمودن
backgrounds
U
چاپ گرفتن از کامپیوتر وقتی مشغول به کار دیگری است
background
U
چاپ گرفتن از کامپیوتر وقتی مشغول به کار دیگری است
to protrude one's tongue
U
زبان خودرا بیرون انداختن
underplays
U
دست خودرا ادا نکردن
underplayed
U
دست خودرا ادا نکردن
to cut ones way
U
راه خودرا ازموانع بازکردن
to change one's course
U
خط مشی یا رویه خودرا تغییردادن
underplaying
U
دست خودرا ادا نکردن
underplay
U
دست خودرا ادا نکردن
to detain one's due
U
بدهی خودرا نگه داشتن
to play possum
U
خودرا بنا خوشی زدن
To set ones hopes on something.
U
امید خودرا به چیزی بستن
to play one's role
U
وفیفه خودرا انجام دادن
wrathful
U
عشق یا کینه خودرا اشکارکردن
to keep the wolf from the door
U
خودرا ازگرسنگی یا قحطی رهانیدن
to bridle one's own tongue
U
جلوی زبان خودرا گرفتن
to lay down ones arms
U
سلاح خودرا بزمین گذاشتن
to stay one's stomach
U
شکم خودرا اندکی سیرکردن
get out of hand
<idiom>
U
کنترل خودرا از دست دادن
to use one's d.
U
عقل یا نظر خودرا بکاربردن
say one's piece
<idiom>
U
آشکارا نظر خودرا گفتن
o bey your parents
U
والدین خودرا اطاعت کنید
to serve one's term
U
خدمت خودرا انجام دادن
to stand to one's duty
U
وفیفه خودرا انجام دادن
go to pieces
<idiom>
U
کنترل خودرا از دست دادن
take in stride
<idiom>
U
خودرا به باد سرنوشت دادن
pass the buck
<idiom>
U
مسئولیت خودرا به دیگری دادن
sloshes
U
خودرا بالجن وگل ولای الودن
to a oneself
U
خودرا اماده یامجهزکردن سلاح پوشیدن
sloshing
U
خودرا بالجن وگل ولای الودن
To extend the scope of ones activities .
U
میدان عملیات خودرا گسترش دادن
he lost his reason
U
عقل یا هوش خودرا ازدست داد
to d. a way one's time
U
وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
show him your ticket
U
بلیط خودرا باو نشان دهید
turn kings evidence
U
شرکای جرم و همدستان خودرا لو دادن
slosh
U
خودرا بالجن وگل ولای الودن
to perform one's oromise
U
پیمان یاوعده خودرا انجام دادن
to calculate on
U
فرض خودرا روی چیزی بنانهادن
articled
U
کسیکهاستخدام شده و مشغول فراگیری دانش لازم برای کار خود میباشد
to take up one'sindentures
U
سند شاگردی خودرا در پایان خدمت پس گرفتن
mudlark
U
اهل کوچه کسیکه خودرا باخاک و گل می الاید
preens
U
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preening
U
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preened
U
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preen
U
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
to be even witn any one
U
انتقام خودرا ازکسی گرفتن باکسی باربریاسراسربودن
to weigh one's word
U
سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن
jilt
U
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilting
U
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilted
U
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
to do ones endeavour
U
کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
He was engrossed in conversation .
U
فوتبالیستها دارند قبل از بازی خودرا گرم می کنند
to continue one's progress
U
پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
jilts
U
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
flip one's lid
<idiom>
U
خیلی هیجان زده شدن ،کنترل خودرا از دست دادن
myrmidon
U
یکی از اهالی جنگجوی thessalyکه در جنگ troyپادشاه خودرا پیروی کردند
doctrinaire
U
کسی که می خواهد نظریات و اصول خودرا بدون توجه به مقتضیات اجرا کند
to idulge oneself in drinking
U
بنوشابه خوری افتادن خودرا بباده نوشی سپردن تسلیم خوی میگساری شدن
solipsism
U
فرضیهای که معتقد است نفس انسان چیزی جز خودوتغییرات حاصله درنفس خودرا نمیشناسد
switched network backup
U
انتخاب کاربر برای مسیر جانبی از شبکه وقتی که مسیر اول مشغول است
say's law
U
عرضه تقاضای خودرا بوجود می اورد بنابراین تعادل همواره در سطح اشتغال کامل وجود خواهدداشت
hardscrabble
U
دارای زندگانی سخت ومشکل سخت مشغول
busies
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com