English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 148 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
he pretended to be asleep U خودرا بخواب زد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
i fell a U بخواب رفتم
snoozle U بخواب رفتن
to sleep away one's time U بخواب گذراندن
drop off U بخواب رفتن
hypnic U متعلق بخواب
to go off U بخواب رفتن
to fall a U بخواب رفتن
hibernating U بخواب زمستانی رفتن
dreamful U معتاد بخواب دیدن
hibernate U بخواب زمستانی رفتن
hibernated U بخواب زمستانی رفتن
hibernates U بخواب زمستانی رفتن
The child is going to go to bed. U بچه دارد می رود بخواب
without recourse U عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
mesmeric U مربوط بخواب مصنوعی درحالت خواب مغناطیسی گیرنده
to rangeoneself U خودرا
Early to bed and early to rise . <proverb> U زود بخواب و زود بر خیز .
to a onself U خودرا اراستن
to suppress one's propensities U خودرا فرونشاندن
to d. oneself up U خودرا گرفتن
to dress up U خودرا اراستن
to boure one's way U راه خودرا بزوربازکردن
to sun one self U خودرا افتاب دادن
to a one's right U حق خودرا ادعایامطالبه کردن
to express one self U مقاصد خودرا فهماندن
to sow one's wild oats U چل چلی خودرا کردن
one's accomplice U همدست خودرا لودادن
to compromise oneself U خودرا مظنون یا رسواکردن
to pick up oneself U خودرا نگاه داشتن
to veil oneself U روی خودرا پوشاندن
to plume oneself U با پیرایه خودرا اراستن
pontify U خودرا مقدس نمودن
to slake one's revenge U انتقام خودرا گرفتن
to show ones cards U قصد خودرا اشکارکردن
to busy oneself U خودرا مشغول کردن
self assertion U خودرا جلو اندازی
to breakin U خودرا داخل کردن
to a. one selt U انتقام خودرا کشیدن
to pay one's way U خرج خودرا دراوردن
insconce U خودرا جای دادن
back-pedals U حرف خودرا پس گرفتن
To go through fire and water. U خودرا به آب وآتش زدن
back-pedalling U حرف خودرا پس گرفتن
flatten U روحیه خودرا باختن
flattens U روحیه خودرا باختن
back-pedalled U حرف خودرا پس گرفتن
back-pedal U حرف خودرا پس گرفتن
off one's chest <idiom> U خودرا خالی کردن
mince U حرف خودرا خوردن
minces U حرف خودرا خوردن
topull oneself together U خودرا جمع کردن
To step aside . to shy from . To withdraw . U خودرا کنا رکشیدن
he betray himself U او خودرا رسوا ساخت
to try one's luck U بخت خودرا ازمودن
To set ones watch . U ساعت خودرا میزان کردن
do one's best <idiom> U تمام تلاش خودرا کردن
for all one is worth <idiom> U تمام سعی خودرا کردن
to lay down ones arms U سلاح خودرا بزمین گذاشتن
say one's piece <idiom> U آشکارا نظر خودرا گفتن
pass the buck <idiom> U مسئولیت خودرا به دیگری دادن
get out of hand <idiom> U کنترل خودرا از دست دادن
to givein one's a. U موافقت خودرا اعلام کردن
to keep the wolf from the door U خودرا ازگرسنگی یا قحطی رهانیدن
to play possum U خودرا بنا خوشی زدن
to provide oneself U خودرا اماده یا مجهز کردن
to stay one's stomach U شکم خودرا اندکی سیرکردن
to stand to one's duty U وفیفه خودرا انجام دادن
to use one's d. U عقل یا نظر خودرا بکاربردن
wrathful U عشق یا کینه خودرا اشکارکردن
to serve one's term U خدمت خودرا انجام دادن
to recover damages U خسارت خودرا جبران کردن
to protrude one's tongue U زبان خودرا بیرون انداختن
go to pieces <idiom> U کنترل خودرا از دست دادن
To set ones hopes on something. U امید خودرا به چیزی بستن
To play ones part . U نقش خودرا بازی کردن
take in stride <idiom> U خودرا به باد سرنوشت دادن
to detain one's due U بدهی خودرا نگه داشتن
to addict oneself U عادت کردن خودرا معتادکردن
to bridle one's own tongue U جلوی زبان خودرا گرفتن
underplay U دست خودرا ادا نکردن
underplayed U دست خودرا ادا نکردن
to change one's course U خط مشی یا رویه خودرا تغییردادن
o bey your parents U والدین خودرا اطاعت کنید
underplaying U دست خودرا ادا نکردن
hold one's ground U موقعیت خودرا حفظ کردن
underplays U دست خودرا ادا نکردن
to cut ones way U راه خودرا ازموانع بازکردن
hold one's own U موقعیت خودرا حفظ کردن
to play one's role U وفیفه خودرا انجام دادن
to declare oneself U قصد خودرا افهار کردن
To consume all ones energy . U تمام نیروی خودرا مصرف کردن
cramming U خودرا برای امتحان اماده کردن
to repeat oneself U کاریا گفته خودرا تکرار کردن
show him your ticket U بلیط خودرا باو نشان دهید
crams U خودرا برای امتحان اماده کردن
he lost his reason U عقل یا هوش خودرا ازدست داد
turn kings evidence U شرکای جرم و همدستان خودرا لو دادن
to a oneself U خودرا اماده یامجهزکردن سلاح پوشیدن
to d. a way one's time U وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
slosh U خودرا بالجن وگل ولای الودن
sloshes U خودرا بالجن وگل ولای الودن
sloshing U خودرا بالجن وگل ولای الودن
to perform one's oromise U پیمان یاوعده خودرا انجام دادن
to carry oneself U خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
to calculate on U فرض خودرا روی چیزی بنانهادن
cram U خودرا برای امتحان اماده کردن
to bridle one's anger U خشم خودرا پایمال کردن یافروخوردن
To extend the scope of ones activities . U میدان عملیات خودرا گسترش دادن
crammed U خودرا برای امتحان اماده کردن
preens U خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preening U خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preen U خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
To perfect oneself in a foreign language . U معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
to take up one'sindentures U سند شاگردی خودرا در پایان خدمت پس گرفتن
to weigh one's word U سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن
to be even witn any one U انتقام خودرا ازکسی گرفتن باکسی باربریاسراسربودن
preened U خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
to lick one's U لب و لوچه خودرا لیسیدن ملچ و ملوچ کردن
mudlark U اهل کوچه کسیکه خودرا باخاک و گل می الاید
He was engrossed in conversation . U فوتبالیستها دارند قبل از بازی خودرا گرم می کنند
to do ones endeavour U کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
to make a p of one's learing U دانش خودرا نمایش دادن علم فروشی کردن
to continue one's progress U پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
jilts U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilting U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
to secure a debtby a mortagage U با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
jilted U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilt U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
to ingratite oneself U خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
to cry peccavi U بگناهان خودخستوشدن گناهان خودرا اقرار کردن فریاداعتراف براوردن
flip one's lid <idiom> U خیلی هیجان زده شدن ،کنترل خودرا از دست دادن
myrmidon U یکی از اهالی جنگجوی thessalyکه در جنگ troyپادشاه خودرا پیروی کردند
doctrinaire U کسی که می خواهد نظریات و اصول خودرا بدون توجه به مقتضیات اجرا کند
solipsism U فرضیهای که معتقد است نفس انسان چیزی جز خودوتغییرات حاصله درنفس خودرا نمیشناسد
to idulge oneself in drinking U بنوشابه خوری افتادن خودرا بباده نوشی سپردن تسلیم خوی میگساری شدن
say's law U عرضه تقاضای خودرا بوجود می اورد بنابراین تعادل همواره در سطح اشتغال کامل وجود خواهدداشت
curie point U دمای بحرانی منحصر به فردبرای هر ماده که بالاتر از ان مواد فرومانیتیک خاصیت مغناطیسی دائم یاموقت خودرا ازدست میدهند
limit state U حالت خاص یک ساختمان که دیگر وفیفه خودرا انجام نمیدهد و یا شرایطی که برای ان طرح شده است جایز نمیباشد
to express one's heartfelt U قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
to pretend illness U نا خوشی را بهانه کردن خودرا به ناخوشی زدن تمارض کردن
personate U خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
to put oa a semblance of anger U سیمای خشمگین بخود دادن خودرا خشمگین وانمودکردن
To cast ones vote. U رأی خودرا دادن (به صندوق رأی ریختن )
to put in for U تقاضا کردن خودرا نامزد کردن
purgation U روش باستانی دادرسی در CL که به موجب ان متهم بایستی دوازده تن ازهمسایگان را به بیگناهی خود به شهادت می گرفت ویااز طریق رفتن در اب جوش یا اب یخ یا اتش بیگناهی خودرا ثابت می کرد
cross examination U به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
capacity cost U هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com