Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
bone
U
خواستن درخواست کردن
boned
U
خواستن درخواست کردن
bones
U
خواستن درخواست کردن
boning
U
خواستن درخواست کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
Other Matches
call-up
U
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up
U
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups
U
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
requisition
U
درخواست کردن درخواست وسایل
requisitioned
U
درخواست کردن درخواست وسایل
requisitioning
U
درخواست کردن درخواست وسایل
requisitions
U
درخواست کردن درخواست وسایل
to cry out for help
U
فریادزدن ویاری خواستن بافریاداستمدادکردن فریادرس خواستن
requesting
U
درخواست اماد کردن درخواست کردن
request
U
درخواست اماد کردن درخواست کردن
requested
U
درخواست اماد کردن درخواست کردن
requests
U
درخواست اماد کردن درخواست کردن
request modify
U
درخواست تصحیح دارم درخواست تغییر میکنم
beg
U
خواستن گدایی کردن
invocate
U
خواستن استمداد کردن از
begs
U
خواستن گدایی کردن
begged
U
خواستن گدایی کردن
invokes
U
طلب کردن بالتماس خواستن
to offer an excuse
U
پوزش خواستن عذرخواهی کردن
adduse
U
احضار کردن بگواهی خواستن
invoke
U
طلب کردن بالتماس خواستن
invoking
U
طلب کردن بالتماس خواستن
invoked
U
طلب کردن بالتماس خواستن
to call to account
U
بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
excess demand
U
درخواست بیش از حد درخواست اضافی
solicit
U
درخواست کردن
demand
U
درخواست کردن
solicited
U
درخواست کردن
entreating
U
درخواست کردن
demanded
U
درخواست کردن
to make an application
[to apply]
U
درخواست کردن
entreated
U
درخواست کردن
demands
U
درخواست کردن
prays
U
درخواست کردن
entreat
U
درخواست کردن
prayed
U
درخواست کردن
applies
U
درخواست کردن
supplicate
U
درخواست کردن
soliciting
U
درخواست کردن
entreats
U
درخواست کردن
solicits
U
درخواست کردن
apply
U
درخواست کردن
applying
U
درخواست کردن
praying
U
درخواست کردن
speak for
<idiom>
U
درخواست کردن
pray
U
درخواست کردن
plead with
U
درخواست کردن
imploring
U
درخواست کردن از
implore
U
درخواست کردن از
implores
U
درخواست کردن از
implored
U
درخواست کردن از
call mission
U
درخواست پشتیبانی فوری هوایی ماموریت هوایی طبق درخواست
pleaded
U
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
pleads
U
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
plead
U
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
indents
U
سفارش درخواست کردن
call for fire
U
درخواست اتش کردن
to reject
[refuse]
an application
U
درخواست نامه ای را رد کردن
indenting
U
سفارش درخواست کردن
requisitioning
U
درخواست رسمی کردن
requisitions
U
درخواست رسمی کردن
requisitioned
U
درخواست رسمی کردن
indent
U
سفارش درخواست کردن
to deny somebody a wish
U
درخواست کسی را رد کردن
to apply for leave
U
درخواست مرخصی کردن
requisition
U
درخواست رسمی کردن
to ask too much
U
بیش از حد درخواست کردن
soliciting
U
درخواست یا تقاضا کردن از
solicits
U
درخواست یا تقاضا کردن از
solicit
U
درخواست یا تقاضا کردن از
solicited
U
درخواست یا تقاضا کردن از
to a oneself for help
U
درخواست کمک کردن
to ask somebody for
[about]
something
U
از کسی چیزی درخواست کردن
mission call
U
درخواست پشتیبانی هوایی کردن
call for ..... under the credit
U
درخواست کردن ..... تحت اعتبار
to ask specifically about something
U
چیزی را به طور خاص درخواست کردن
subsequent filing
[application, documents]
U
ادا کردن پس از ارائه درخواست نامه
applies
U
درخواست کردن شامل حال بودن
applying
U
درخواست کردن شامل حال بودن
to call somebody to
[for]
something
U
از کسی برای چیزی درخواست کردن
apply
U
درخواست کردن شامل حال بودن
to file a petition
U
بوسیله درخواست نامه تقاظا کردن
lean on
<idiom>
U
اجبارشخص درقبول کردن درخواست باتحت فشارگذاشتن
to file an application to somebody
U
از کسی بوسیله درخواست نامه تقاظا کردن
to withdraw an application
U
صرف نظر کردن از تقاضای درخواست نامه ای
cry off
U
تقاضا کردن درخواست کردن
requesting
U
تقاضا کردن درخواست کردن
applies
U
صدق کردن درخواست کردن
petitioning
U
دادخواهی کردن درخواست کردن
begged
U
استدعا کردن درخواست کردن
petition
U
دادخواهی کردن درخواست کردن
petitioned
U
دادخواهی کردن درخواست کردن
request
U
تقاضا کردن درخواست کردن
applying
U
صدق کردن درخواست کردن
beg
U
استدعا کردن درخواست کردن
requested
U
تقاضا کردن درخواست کردن
begs
U
استدعا کردن درخواست کردن
apply
U
صدق کردن درخواست کردن
petitions
U
دادخواهی کردن درخواست کردن
requests
U
تقاضا کردن درخواست کردن
requistioner
U
قسمت درخواست کننده تهیه کننده درخواست
consulted
U
مشورت کردن مشورت خواستن از
consult
U
مشورت کردن مشورت خواستن از
consults
U
مشورت کردن مشورت خواستن از
fire call
U
درخواست اتش توپخانه درخواست اتش
wished
U
خواستن
to call in
U
خواستن
liked
U
دل خواستن
like
U
دل خواستن
intending
U
خواستن
asks
U
خواستن
soliciting
U
خواستن
intends
U
خواستن
desiring
U
خواستن
solicits
U
خواستن
to beg leave
U
خواستن
to call for
U
خواستن
wishes
U
خواستن
asking
U
خواستن
wish
U
خواستن
wish
[would like]
U
خواستن
intend
U
خواستن
likes
U
دل خواستن
desiderate
U
خواستن
asked
U
خواستن
yearn
U
خواستن از ته دل
crave
U
خواستن از ته دل
ask
U
خواستن
wills
U
خواستن
aspire
U
خواستن از ته دل
willed
U
خواستن
will
U
خواستن
desire
U
خواستن
desires
U
خواستن
solicit
U
خواستن
solicited
U
خواستن
to call up
U
خواستن
excusing
U
معذرت خواستن
apologizes
U
معذرت خواستن
alibi
U
عذر خواستن
to seek advice
نظر خواستن
chooses
U
خواستن پسندیدن
choosing
U
خواستن پسندیدن
apologizing
U
پوزش خواستن
excuses
U
معذرت خواستن
choose
U
خواستن پسندیدن
alibis
U
عذر خواستن
apologising
U
معذرت خواستن
call to witness
U
گواهی خواستن از
call to account
U
حساب خواستن از
apologized
U
پوزش خواستن
asking for a respite
U
مهلت خواستن
appeal to the supreme court
U
فرجام خواستن
call in evidence
U
گواهی خواستن از
cried
U
بزازی خواستن
apologize
U
معذرت خواستن
excused
U
معذرت خواستن
excuse
U
معذرت خواستن
apologize
U
پوزش خواستن
apologized
U
معذرت خواستن
flagitate
U
مصرانه خواستن
to a oneself for help
U
یاری خواستن
demur
U
مهلت خواستن
to seek or ask lagal a
U
نظرقضائی خواستن
to permit oneself
U
اجازه خواستن
apologised
U
پوزش خواستن
to ask for quarter
U
امان خواستن
flagitate
U
باسماجت خواستن
to offer an apology
U
پوزش خواستن
to seek a position
U
نظر خواستن
demurred
U
مهلت خواستن
demurring
U
مهلت خواستن
importunes
U
مصرانه خواستن
set one's heart on
<idiom>
U
شدیدا خواستن
demurs
U
مهلت خواستن
to ask permission
U
اجازه خواستن
to call in evidence
U
گواهی خواستن از
importune
U
مصرانه خواستن
to pray in aid of
U
یاری خواستن از
apologizing
U
معذرت خواستن
apologising
U
پوزش خواستن
apologises
U
معذرت خواستن
apologises
U
پوزش خواستن
to excuse oneself
U
معذرت خواستن
apologizes
U
پوزش خواستن
to excuse oneself
U
پوزش خواستن
apologise
U
معذرت خواستن
apologised
U
معذرت خواستن
importuned
U
مصرانه خواستن
importuning
U
مصرانه خواستن
fire message
U
پیام اتش درخواست اتش کردن
ask for days grace
U
دو روز مهلت خواستن
consulted
U
پیشنهاد خواستن از یک خبره
To apologize to someone.
U
از کسی عذر خواستن
consult
U
پیشنهاد خواستن از یک خبره
to call any one in testimony
U
از کسی گواهی خواستن
want
U
خواستن لازم داشتن
wanted
U
خواستن لازم داشتن
show someone the door
<idiom>
U
خواستن از کسی که برود
When there is a wI'll, there is a way.
U
خواستن توانستن است
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com