English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
broken sleep U خواب بریده بریده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
smatterer U کسیکه بریده بریده حرف میزند
gasps U بریده بریده نفس کشیدن
gasping U بریده بریده نفس کشیدن
staccato U بطور بریده بریده اداکردن
gasp U بریده بریده نفس کشیدن
gasped U بریده بریده نفس کشیدن
slashed U بریده بریده کردن
giggling U با نفس بریده بریده
giggles U با نفس بریده بریده
giggled U با نفس بریده بریده
slashes U بریده بریده کردن
slash U بریده بریده کردن
giggle U با نفس بریده بریده
cuts U بریده
interrupted line U خط بریده بریده
cut U بریده
edge notched U لب بریده
brokenly U بریده بریده
by snathces U بریده بریده
lobed U بریده بریده
chopped U ضربه بریده
ellipsis U بریده گویی
uncut U بریده نشده
lumbering U تیر بریده
premorse U بریده شده
lumbered U تیر بریده
gasping U نفس بریده
lumber U تیر بریده
intrenchant U بریده نشدنیentrench
sectile U بریده شدنی
sawn joint U درز بریده
chopped U پاس بریده
chop U ضربه بریده
chop U پاس بریده
to pant for breath U بریده دم زدن
gasp U نفس بریده
lumbers U تیر بریده
bonnyclabber U شیر بریده
exploded view U منظره بریده
gasps U نفس بریده
cluttering U بریده گویی
gasped U نفس بریده
crop eared U گوش بریده
dimension stone U سنگ بریده
cut back bitumens U قیرهای محلول پس بریده
dissevere U جداشدن بریده شدن
shoot set U پاس تیز یا بریده
parings U ناخن بریده شده
brokenly U بطور شکسته یا بریده
paring U ناخن بریده شده
mutilated U اندام بریده مغلوط
to fall off U سواشدن بریده شدن
to turn sour U بریده شدن [آشپزی و غذا]
to go off [ British E] U بریده شدن [آشپزی و غذا]
to turn U بریده شدن [آشپزی و غذا]
skive U قسمت بریده چرم نواره
skived U قسمت بریده چرم نواره
skiving U قسمت بریده چرم نواره
julienne U ابگوشت سبزیجات بریده شده
skives U قسمت بریده چرم نواره
exploded view U منظره شکافته شده مدل بریده
scrap U عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
to slit hide into thongs U پوستی را بریده تسمههای باریک ازان دراوردن
scraps U عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
scrapping U عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
scrapped U عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
logjam U انباشتگی تنهی درختان بریده شده در رودخانه
scrap book U مجموعه عکس هاوقطعاتی که از کتابهای دیگر بریده باشند
The milk [the wine] has already turned [gone off] . U شیر [شراب] پیش از این بریده شده است.
cut brackets U [تکه ای از تخته ی بریده شده با تیر یک طرف گیردار]
dimension stone U سنگ ساختمانی که به ابعاد معین بریده شده است
cutting angle U زوایای بین سطوح قطعه کارکه باید بریده شود
to halve two timbers U دوتیر رادرهم جا انداختن بدانگونه که نیمی ازکلفتی هریک بریده شو
x cut crystal U کریستالی که عمود بر محورایکس و بموازات محور سوم بریده شده است
stenciling U ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stenciled U ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencil U ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencils U ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencilled U ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencilling U ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
Those who play with edged tools must expect to be . <proverb> U کسى نه با وسائل تیز بازى مى کند باید انتظار بریده شدن دستش را داشته باشد .
click art U صفحهای از اشکال و تصاویرکه اماده بریده شدن هستند تادر اسناد کامپیوتری مورداستفاده قرار گیرند
selection U نشانهای در میله ابزار که به کاربر امکان انتخاب یک ناحیه تصویر که بعداگ بریده , کپی یا پردازش میشود میدهد
flow diagram U صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
flowchart U صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
selections U نشانهای در میله ابزار که به کاربر امکان انتخاب یک ناحیه تصویر که بعداگ بریده , کپی یا پردازش میشود میدهد
head-shrinker U کسی که سر دشمن را بریده و به روش خاصی آنرا کوچک کرده و برای یاد بود و افتخار نگهداری میکرد روانپزشک
head-shrinkers U کسی که سر دشمن را بریده و به روش خاصی آنرا کوچک کرده و برای یاد بود و افتخار نگهداری میکرد روانپزشک
pastes U درج متن یا گرافیک کپی شده یا بریده شده در یک فایل
pasted U درج متن یا گرافیک کپی شده یا بریده شده در یک فایل
scrapbooks U مجموعه عکسها وقطعاتی که از کتب مختلف بریده شده مجموعه
paste U درج متن یا گرافیک کپی شده یا بریده شده در یک فایل
scrapbook U مجموعه عکسها وقطعاتی که از کتب مختلف بریده شده مجموعه
pasting U درج متن یا گرافیک کپی شده یا بریده شده در یک فایل
biased fabric U پارچه جندلایهای که بصورت اریب با تار و پود پارچه بریده شده است
wafer U یک قطعه گرد از کریستال سیلیکون که روی آن صدها مدار مجتمع نصب شده اند قبل از اینکه به قط عاتی تقسیم و بریده شود
wafers U یک قطعه گرد از کریستال سیلیکون که روی آن صدها مدار مجتمع نصب شده اند قبل از اینکه به قط عاتی تقسیم و بریده شود
die U قطعه نازک مستطیلی از یک قرص نیمه هادی سیلیکان که به هنگام ساخت مدارهای مجتمع بریده شده یا لایه لایه می گردد
flowchart template U یک راهنمای پلاستیکی که حاوی بریده هایی از علائم گردش کار بوده و در تهیه یک نمودار گردش کار بکاربرده میشود
brussels U دار الکتریکی یا ژاکارد که در تهیه فرش های ماشینی بکار رفته، تارها روی بوبین در بالای ماشین قرار گرفته و بسته به نیاز باز می شوند [شبیه دار کرمانی] و در آن حلقه های نخ پود بصورت بریده شده رها می گردد
loop pile U پرزهای حلقوی [این نوع پرز توسط بافت های ماشینی مثل فرش ماشینی بوجود آمده و به هر دو صورت ترکی و فارسی بافته می شود. اگر حلقه ها پس از اتمام کار بریده نشوند به آن پرز حلقوی می گویند. همانند سطح حوله.]
somnambulist U کسیکه در خواب راه میرود وابسته به راهروی درخواب خواب گرد
the early bird catches the worm <proverb> U کسی که بر سر خواب سحر شبیخون زد هزار دولت بیدار را به خواب گرفت
narcolepsy U حالت خواب الودگی ومیل شدیدبه خواب
night gown U جامه خواب زنان و کودکان پیراهن خواب
hypnoidal U نومی شبیه خواب یا خواب هیپنوتیزم
hypnoid U نومی شبیه خواب یا خواب هیپنوتیزم
mafrash U مفرش [واژه عربی به معنی خوابگاه و یا کیسه خواب می باشد و حالت تزئینی داشته، اطراف تشک خواب و یا جای استراحت را می پوشاند.]
morpheus U الهه خواب خواب پرور
hypnagogic U خواب اور خواب کننده
dogsleep U خواب زودبر خواب دروغی
dreamy U خواب مانند خواب الود
dreamier U خواب مانند خواب الود
dreamiest U خواب مانند خواب الود
hypnogogic U خواب اور خواب کننده
somnific U خواب اور خواب الود
night dress U جامه خواب پیراهن خواب خواب جامه
He is fast asleep. U خواب خواب است
post dormitum U پس خواب
napping U خواب
noctambulism U خواب
noctambulation U خواب
sleeping U خواب
sleep U خواب
sleeps U خواب
naps U خواب
isocline U هم خواب
bedfellows U هم خواب
sleepless U بی خواب
asleep U خواب
dreams U خواب
floor gully U کف خواب
bedfellow U هم خواب
dreaming U خواب
dreamed U خواب
dream U خواب
nap U خواب
shut-eye U خواب
watchfulness U بی خواب
napped U خواب
mummy bag U کیسه خواب
dortour U اتاق خواب
hypnology U خواب شناسی
hypnologist U خواب شناس
hypnolepsy U حمله خواب
dogsleep U خواب سبک
hypnoidal U خواب گونه
hypnophobia U خواب هراسی
somnambulation U خواب گردی
hypnopompic U بی خواب کننده
hypnopompic U خواب زدا
hypnopompic U خواب و بیدار
dream reader U خواب تعبیرکن
dorter U اتاق خواب
dreamful U خواب مانند
get off to sleep U خواب رفتن
hypnogenesis U ایجاد خواب
hypnogenic U خواب انگیز
hypnogenic zone U ناحیه خواب زا
hypnic U خواب اور
to fall asleep U به خواب رفتن
footsack U کیسه خواب
drowsihead U سنگینی خواب
drowsihead U خواب الودگی
he is a U او خواب است
hypnagogic U خواب اور
hypnoid U خواب گونه
hypersomnia U خواب زدگی
hypnopompic hallucination U توهم پس خواب
to put to bed U خواب کردن
slumbrous U خواب اور
slumbery U خواب الود
slumbery U خواب اور
slumberous U خواب الود
slumberous U خواب اور
slumb U خواب ژور
slumb U خواب الود
sleeplike U خواب مانند
sleeplike U مثل خواب
sleepiness U خواب الودی
somniloquy U خواب گفتاری
sleep talking U خواب گفتاری
sleep spindles U دوکهای خواب
sleep deprivation U محرومیت از خواب
sleep center U مرکز خواب
slumbrous U خواب الود
beauty sleep U خواب اضافی
somnambulism U خواب گردی
to oversleep oneself U خواب ماندن
to lull to sleep U خواب کردن
to rock to sleep U خواب کردن
to sleep fast U خواب خوش
the new of dreams U عالم خواب
steeped in slumber U مست خواب
sopor U خواب عمیق
sopite U خواب کردن
somnolism U خواب مصنوعی
uprise U از خواب برخاستن
somnifugous U خواب زدا
somniferous U خواب اور
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com