English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
lay down U خواباندن زمین گذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to lay prostrate U روبه زمین خواباندن
put-down U خواباندن
put down U خواباندن
mollifies U خواباندن
mollifying U خواباندن
put to bed U خواباندن
mollify U خواباندن
lay U خواباندن
mollified U خواباندن
lays U خواباندن
to hush up U خواباندن
to put to bed U خواباندن
put-downs U خواباندن
to stamp out U خواباندن
lay low U خواباندن
to lull to sleep U خواباندن
To be biding ones time . U گوش خواباندن
appease U فرونشاندن خواباندن
appeased U فرونشاندن خواباندن
appeasing U فرونشاندن خواباندن
appeases U فرونشاندن خواباندن
stops U خواباندن بند اوردن
embeds U خواباندن محاط کردن
get off to sleep U خواب کردن خواباندن
to laylow U پست کردن خواباندن
stopping U خواباندن بند اوردن
stopped U خواباندن بند اوردن
suppresses U خواباندن پایمال کردن
suppress U خواباندن پایمال کردن
suppressing U خواباندن پایمال کردن
to wear down U ساییده شدن خواباندن
embed U خواباندن محاط کردن
stop U خواباندن بند اوردن
to patch up U خواباندن سرهم بندی کردن
tenderising U ترد کردن خواباندن گوشت
tenderises U ترد کردن خواباندن گوشت
tenderize U ترد کردن خواباندن گوشت
tenderized U ترد کردن خواباندن گوشت
tenderizes U ترد کردن خواباندن گوشت
tenderizing U ترد کردن خواباندن گوشت
tenderised U ترد کردن خواباندن گوشت
lay off <idiom> U به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
marinade U خواباندن [روش پخت] [غذا و آشپزخانه]
marinate U خواباندن [روش پخت] [غذا و آشپزخانه]
run into <idiom> U اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lid U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lids U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
touch judge U هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
clowns U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
ground return U انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
clowning U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
pancakes U در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
geotaxis U گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
pancake U در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
inductive earthing U زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
hercules U نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
center field U قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
frost heave U برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
regulus U نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
honest john U نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
off side U سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
nap of the earth U از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
tellurian U ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
geognosy U زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
to break up U از هم جدا شدن [پوسته زمین] [زمین شناسی]
perelotok U زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
sergeants U گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
rolling terrain U زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
styx U نوعی موشک زمین به زمین دریایی
sergeant U گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
To leave behinde. U جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
covenant runing with land U شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
to leave someone in the lurch U کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
no man's land U زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
contour flying U پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
redstone U موشک زمین به زمین رداستون
pershing U موشک زمین به زمین پرشینگ
pervious ground U زمین تراوا زمین نفوذپذیر
lacrosse U نوعی موشک زمین به زمین
biosphere U قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین
little john U موشک هانست جان کوچک نوعی موشک زمین به زمین توپخانه
talik U زمین غیر یخ زده در مناطق یخ زده یا در روی لایه منجمد زمین
contour flight U پرواز سینه مال از روی عوارض زمین پرواز در مسیرعوارض زمین
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
compass rose U دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
critical point U نقطه مهم و برجسته زمین نقاط حیاتی و مهم زمین
permafrost U لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین
geomagnetism U نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
topography U نگارش عوارض زمین نشان دادن عوارض زمین
hydrographer U نقشه کش ابهای روی زمین کسیکه عالم به تشریح ابهای روی زمین است
surface to surface missile U موشک زمین به زمین
ground resolution U قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
everglade U قطعه زمین باتلاقی علفزار زمین باتلاقی
He had a nast fall. U بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
earth's attraction U جاذبه زمین قوه جاذبه زمین
surface to surface U موشک زمین به زمین یا سطح به سطح
surface-to-surface U موشک زمین به زمین یا سطح به سطح
infiltrated U گذاشتن
To be gettingh on in years. U پا به سن گذاشتن
place U گذاشتن
places U گذاشتن
placing U گذاشتن
go on <idiom> U گذاشتن
to trample on U گذاشتن
ti turn in U تو گذاشتن
inculcate U پا گذاشتن
inculcating U پا گذاشتن
put U گذاشتن
question answer U در صف گذاشتن
lay U گذاشتن
placements U گذاشتن
infiltrate U گذاشتن
infiltrating U گذاشتن
mislaid U جا گذاشتن
mislay U جا گذاشتن
mislays U جا گذاشتن
lays U گذاشتن
placement U گذاشتن
run home U جا گذاشتن
take in U تو گذاشتن
to take in U تو گذاشتن
teasing U سر به سر گذاشتن
let U گذاشتن
to run in U تو گذاشتن
inculcates U پا گذاشتن
apostrophize U گذاشتن
mislaying U جا گذاشتن
to pickle a rod for U گذاشتن
infiltrates U گذاشتن
getting on in years U پا به سن گذاشتن
leaving U گذاشتن
to lay it on with a trowel U گذاشتن
leave U گذاشتن
misplace U جا گذاشتن
inculcated U پا گذاشتن
loads U گذاشتن
lets U گذاشتن
letting U گذاشتن
puts U گذاشتن
load U گذاشتن
putting U گذاشتن
enchase U در نگین گذاشتن
cloisters U درصومعه گذاشتن
encradle U درگهواره گذاشتن
embarked U درکشتی گذاشتن
four horsemen U جا گذاشتن میلههای 1 و 2 و4 و 7 یا 1 و 3 و 6 و 01
emplace U کار گذاشتن
embark U درکشتی گذاشتن
cloister U درصومعه گذاشتن
enframe U درقاب گذاشتن
juxtaposing U پیش هم گذاشتن
put in pledge U گرو گذاشتن
embarking U درکشتی گذاشتن
give as a pledge U گرو گذاشتن
juxtaposing U پهلوی هم گذاشتن
grow a beard U ریش گذاشتن
flyblow U تخم گذاشتن
exceed U عقب گذاشتن
exceeded U عقب گذاشتن
exceeds U عقب گذاشتن
enshrine U درزیارتگاه گذاشتن
embarks U درکشتی گذاشتن
line out U با خط علامت گذاشتن
incase etc U در لفاف گذاشتن
incase etc U در جعبه گذاشتن
impignorate U گرو گذاشتن
marks U علامت گذاشتن
impignorate U رهن گذاشتن
impawn U گرو گذاشتن
imbark U در کشتی گذاشتن
hold in respect U احترام گذاشتن به
inshrine U درمزار گذاشتن
handle U دسته گذاشتن
dot U نقطه گذاشتن
lay away U کنار گذاشتن
lagvt U سرپوش گذاشتن
lacevi U یراق گذاشتن
intube U در لوله گذاشتن
instal U کار گذاشتن
dotting U نقطه گذاشتن
hypothecate U به رهن گذاشتن
juxtaposed U پهلوی هم گذاشتن
lay U کار گذاشتن
mark U علامت گذاشتن
juxtaposed U پیش هم گذاشتن
stipulation U شرط گذاشتن
juxtaposes U پیش هم گذاشتن
welt U مغزی گذاشتن
lays U کار گذاشتن
juxtaposes U پهلوی هم گذاشتن
welts U مغزی گذاشتن
juxtapose U پهلوی هم گذاشتن
depositing U به امانت گذاشتن
earmark U کنار گذاشتن
hypothecate U گرو گذاشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com