Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
cross
U
خلاف میل کسی رفتار کردن
crosser
U
خلاف میل کسی رفتار کردن
crosses
U
خلاف میل کسی رفتار کردن
crossest
U
خلاف میل کسی رفتار کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Act your age
[and not your shoe size]
!
U
به سن خودت رفتار بکن !
[مثل بچه ها رفتار نکن !]
commit a minor offence
U
خلاف کردن
to offend against any one
U
به کسی خلاف کردن
to rise up against someone
[something]
U
شورش کردن بر خلاف
overpersuade
U
کسی را بر خلاف میلش به کردن کاری وادار کردن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
To swim against the current.
U
بر خلاف جریان آب شنا کردن
to strive against the stream
<idiom>
U
بر خلاف جریان آب شنا کردن
[اصطلاح مجازی]
to swim against the tide
<idiom>
U
بر خلاف جریان آب شنا کردن
[اصطلاح مجازی]
to buck the trend
<idiom>
U
بر خلاف جریان آب شنا کردن
[اصطلاح مجازی]
demean
U
رفتار کردن
to demean oneself
U
رفتار کردن
to deport oneself
U
رفتار کردن
treated
U
رفتار کردن
treats
U
رفتار کردن
treats
U
رفتار کردن با
treat
U
رفتار کردن با
treat
U
رفتار کردن
demeaned
U
رفتار کردن
demeans
U
رفتار کردن
treated
U
رفتار کردن با
prince
U
مثل شاهزاده رفتار کردن سروری کردن
patronises
U
رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronizes
U
رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
princes
U
مثل شاهزاده رفتار کردن سروری کردن
patronised
U
رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronize
U
رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronized
U
رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
jitter
U
با عصبانیت رفتار کردن
to get up to nonsense
U
ابلهانه رفتار کردن
shoot straight
<idiom>
U
منصفانه رفتار کردن
baby
U
مانندکودک رفتار کردن
despotize
U
مستبدانه رفتار کردن
babies
U
مانندکودک رفتار کردن
wrongs
U
غیر منصفانه رفتار کردن
to wrong
U
غیر منصفانه رفتار کردن
matronize
U
مانند رئیسه رفتار کردن
wrong
U
غیر منصفانه رفتار کردن
to go with the tide
U
طبق مقتضیات رفتار کردن
wronging
U
غیر منصفانه رفتار کردن
to act
[be]
one's age
<idiom>
<verb>
U
طبق سن خود رفتار کردن
to lump them all together
<idiom>
U
با همه یکسان رفتار کردن
befriend
U
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriends
U
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriending
U
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriended
U
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
live up to one's principles
U
موافق مرام خود رفتار کردن
stereotypes
U
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotyping
U
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
schoolmasters
U
مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
schoolmaster
U
مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
grandmothers
U
مثل مادر بزرگ رفتار کردن
princesses
U
مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
princess
U
مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
grandmother
U
مثل مادر بزرگ رفتار کردن
princesse
U
مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
stereotype
U
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotypy
U
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
make oneself at home
<idiom>
U
مثل خونه خود رفتار کردن
to cultivate good manners
U
کوشش کردن با ادب رفتار بکنند
to go easy on somebody
[something]
U
با کسی
[چیزی]
مهربان
[آهسته]
[ملایم]
رفتار کردن
to make
[commit]
a faux pas
U
اشتباه اجتماعی کردن
[در رابطه با رفتار بین مردم]
To treat them all alike. (indiscriminately).
U
همه رابا یک چوب راندن ( یکسان رفتار کردن )
emulating
U
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulated
U
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulate
U
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulates
U
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
conducts
U
رفتار کردن رهبری کردن
conducting
U
رفتار کردن رهبری کردن
conducted
U
رفتار کردن رهبری کردن
conduct
U
رفتار کردن رهبری کردن
handles
U
رفتار کردن استعمال کردن
handle
U
رفتار کردن استعمال کردن
trespassing
U
خلاف
trespasses
U
خلاف
delict
U
خلاف
minor offence
U
خلاف
trespassed
U
خلاف
trespass
U
خلاف
misdemeanor
U
خلاف
misdoing
U
خلاف
petty offence
U
خلاف
contrary to
U
بر خلاف
perverse
U
خلاف بد
misconduct
U
خلاف
misdeed
U
خلاف
offenses
U
خلاف
offence
U
خلاف
misdeeds
U
خلاف
offense,etc
U
خلاف
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
simulating
U
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulate
U
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
simulates
U
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
untrue
U
خلاف واقع
reversing
U
خلاف جهت
anomalous
U
خلاف قاعده
inadvisability
U
خلاف مصلحت
misconduct
U
خلاف کاری
anticlimactic
U
خلاف انتظاری
irregular
U
خلاف قاعده
misprision
U
خلاف کاری
anomaly
U
خلاف قاعده
unlawful
U
خلاف شرع
illogic
U
خلاف منطق
immorally
U
بر خلاف اخلاق
immoral
U
خلاف اخلاق
contrary
U
مقابل خلاف
opposit
U
در خلاف جهت
untruthful
U
خلاف حقیقت
missatement
U
خلاف گویی
impolicy
U
خلاف مصلحت
guilty of a minor offence
U
خلاف کار
reverse
U
خلاف جهت
reversed
U
خلاف جهت
reverses
U
خلاف جهت
police court
U
محکمه خلاف
police court
U
دادگاه خلاف
unconscionable
U
خلاف وجدان
offender
U
خلاف کار
contra flow
U
خلاف جهت
foul
U
خلاف طوفانی
contrary to nature
U
بر خلاف طبیعت
contradictions
U
خلاف گویی
foulest
U
خلاف طوفانی
fouled
U
خلاف طوفانی
fouler
U
خلاف طوفانی
unconventional
U
خلاف عرف
trumped-up
U
خلاف واقع
contradiction
U
خلاف گویی
offenders
U
خلاف کار
trumped up
U
خلاف واقع
court of minor offence
U
محکمه خلاف
court of petty offences
U
محکمه خلاف
abnonmally
U
بر خلاف قاعده
anomalies
U
خلاف قاعده
fouls
U
خلاف طوفانی
malversation
U
اختلاس خلاف
inequity
U
خلاف موازین انصاف
unreason
U
عمل خلاف عقل
illegality
U
کار خلاف قانون
inequitable
U
خلاف موازین انصاف
heterotaxy
U
ترتیب خلاف قاعده
offended
U
مرتکب خلاف شدن
offend
U
مرتکب خلاف شدن
unscientific
U
خلاف موازین علمی
hacker
U
شخص خلاف کار
hackers
U
شخص خلاف کار
upwind
U
خلاف جهت باد
counterclockwise
U
در خلاف جهت ساعت
heterotaxis
U
ترتیب خلاف قاعده
counterclockwise
U
در خلاف عقربههای ساعت
offends
U
مرتکب خلاف شدن
untruth
U
خلاف حقیقت کذب
irregular act
U
عمل خلاف رویه
unnaturally
U
بر خلاف اصول طبیعت
untruths
U
خلاف حقیقت کذب
unnatural
U
بر خلاف اصول طبیعت
inequities
U
خلاف موازین انصاف
malfeasance
U
کار خلاف قانون
condition contrary to the requirement
U
شرط خلاف مقتضای عقد
condition contrary to the requirment
U
شرط خلاف مقتضای عهد
condition contrary to the requirment of
U
شرط خلاف مقتضای عهد
retrograde
U
دوران در خلاف جهت معمول
malfeasance
U
شرارت کار خلاف قانون
This is against our agreement.
[This is contrary to our agreement]
U
این بر خلاف قرارداد ما است.
counterclockwise rotation
U
حرکت در خلاف عقربههای ساعت
unconstitutional
U
بر خلاف قانون اساسی برخلاف مشروطیت
impoliticly
U
از روی خلاف مصلحت بطور غیرمقتضی
Unless otherwise stated .
U
مگر اینکه خلاف ( عکس ) آن اظهار گردد
unmilitary
U
بر خلاف مقررات ارتش غیرنظامی اخلاقا و عادتاغیرنظامی
corpus delicti
U
عنصر مادی جرم وعمل خلاف قانون
neap tide
U
دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
adverse yaw
U
شرایط پروازی که در ان دماغه هواپیما در خلاف جهت مطلوب منحرف میشود
shield
U
, بر خلاف کابل STP , جفت سیم ها وارد لایه دیگری نمیشوند
shields
U
, بر خلاف کابل STP , جفت سیم ها وارد لایه دیگری نمیشوند
gesturing
U
رفتار
behaviuor
U
رفتار
ethic
U
رفتار
demeanour
U
رفتار
demeanor
U
رفتار
behaviour
U
رفتار
conducting
U
رفتار
geste
U
رفتار
gest
U
رفتار
comportment
U
رفتار
conducted
U
رفتار
gesture
U
رفتار
gestured
U
رفتار
treatment
U
رفتار
havings
U
رفتار
bad conduct
U
سو رفتار
misconduct
U
رفتار بد
comport
U
رفتار
exploiting
U
: رفتار
exploits
U
: رفتار
behavio
U
رفتار
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com