English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
mould line U خط حاصل از تلاقی دو سطح
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
mach stem U جبهه موج حاصل از تلاقی موج برخوردی و منعکس
Other Matches
concurrence U تلاقی دو نیرو در یک خط عملیات نقطه تلاقی همزمان بودن
submarginal land U زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
weaving U تلاقی
anastomois U تلاقی
conflux U تلاقی
confluence U تلاقی
anastomosis U تلاقی
tangency U تلاقی
collision U تلاقی
collisions U تلاقی
confluences U تلاقی
commissure U محل تلاقی
intersection point U نقطه تلاقی
interactional points U نقاط تلاقی
point of intersection U نقطه تلاقی
meeting U تلاقی همایش
incidence matrix U ماتریس تلاقی
vanishing point U نقطه تلاقی
gantlet U تلاقی کردن
crossing points U نقطه تلاقی
meetings U تلاقی همایش
crossing point U نقطه تلاقی
groins U محل تلاقی دوطاق
groin U محل تلاقی دوطاق
outfall U محل تلاقی دوابریز
redezvous U محل تلاقی یکانها
crossing U نقطه تلاقی دوراهی
countered U باجه تلاقی کردن
counter U باجه تلاقی کردن
countering U باجه تلاقی کردن
quits U بی حساب تلاقی شده
gantlet U : محل تلاقی دو خط راه اهن
confluence اتصال یا تلاقی دو نهر همریختنگاه
confluences U اتصال یا تلاقی دو نهر همریختنگاه
concourse U محل تلاقی چندخیابان یا جاده
concourses U محل تلاقی چندخیابان یا جاده
weaving distance U طول تلاقی مسافت همبری
meetings U تلاقی وسائط نقلیه برخوردها
pitch curves U تلاقی سطوح طرفین دندانه
meeting U تلاقی وسائط نقلیه برخوردها
csma/cd U دستیابی چندتایی با کشف تلاقی
creasing U محل تلاقی دیوار اسکواش و کف زمین
crease U محل تلاقی دیوار اسکواش و کف زمین
creases U محل تلاقی دیوار اسکواش و کف زمین
creased U محل تلاقی دیوار اسکواش و کف زمین
telematics U نقطه تلاقی راه دور وپردازش خودکار اطلاعات
buttock lines U نیمرخ تلاقی صفحات قائم باسطح اجسام صلب
carrier sense U detect collision accesswith multiple دستیابی چندتایی با کشف تلاقی
passing place U محل پیش بینی شده برای تلاقی در راههای شوسهای
junction well U چاهها یا گودالهایی که درمحل تلاقی تغییر شیب زهکشهای زیرزمینی ایجادمیگردند
relief hole U سوراخی در ورقههای فلزی که تلاقی دو خم را بدون تاب برداشتن صفحه ممکن میسازد
resumed U حاصل
resume U حاصل
perquisite U حاصل
barren <adj.> U بی حاصل
adnate U حاصل
blasted [uninhabitable] <adj.> U بی حاصل
fruitage U حاصل
resumes U حاصل
resuming U حاصل
outgrowth U حاصل
outcomes U حاصل
outcome U حاصل
perquisites U حاصل
products U حاصل
bleak <adj.> U بی حاصل
yield U حاصل
desolate <adj.> U بی حاصل
yielded U حاصل
upshot U حاصل
unfruitful U بی حاصل
payoffs U حاصل
payoff U حاصل
yields U حاصل
unutilized U بی حاصل
infertile U بی حاصل
resulting U حاصل
nonproductive U بی حاصل
deserted <adj.> U بی حاصل
product U حاصل
result U حاصل
outgrwth U حاصل
resulted U حاصل
sum U کل [حاصل جمع]
products U حاصل حاصلضرب
total U کل [حاصل جمع]
products U حاصل ضرب
product U حاصل ضرب
amount U حاصل جمع
amount U کل [حاصل جمع]
negotiation result U حاصل مذاکرات
negotiation outcome U حاصل مذاکرات
result of the negotiations U حاصل مذاکرات
nonproductive labor U کار بی حاصل
redemption yield U حاصل بازخرید
paper blockade U محاصره بی حاصل
partial products U حاصل ضربهای جز
pinguid U حاصل خیز
yielder U حاصل دهنده
gleby U حاصل خیز
feracity U حاصل خیزی
growth U اثر حاصل
cabonic U حاصل از کربن
steam fog U مه حاصل از بخار اب
earning yield U حاصل عواید
emblements U حاصل زمین
feracious U حاصل خیز
foodful U حاصل خیز
to be derived U حاصل شدن
product U حاصل حاصلضرب
acquire حاصل کردن
affording U حاصل کردن
sums U حاصل جمع
gets U حاصل کردن
barren U بی ثمر بی حاصل
sum U حاصل جمع
productions U حاصل دادن
production U حاصل دادن
productive U مولد پر حاصل
getting U حاصل کردن
totaling U حاصل جمع
totaled U حاصل جمع
total U حاصل جمع
fattened U حاصل خیزکردن
fattens U حاصل خیزکردن
afford U حاصل کردن
afforded U حاصل کردن
karma U حاصل کردارانسان
fatten U حاصل خیزکردن
affords U حاصل کردن
totalled U حاصل جمع
get U حاصل کردن
proceeds U حاصل فروش
totalling U حاصل جمع
totals U حاصل جمع
yielded U محصول حاصل
growths U اثر حاصل
yields U محصول حاصل
heir U ارث بر حاصل
yield U محصول حاصل
throughput U حاصل کار
partial sum U حاصل جمع جزئی
go to rack and ruin <idiom> U نتیجه بد حاصل کردن
gains from trade U منافع حاصل از تجارت
hot shorteness U شکنندگی حاصل از گرما
sterilizing U بی بار یا بی حاصل کردن
sterilizes U بی بار یا بی حاصل کردن
interest profit U عایدی حاصل از بهره
acquiring U حاصل کردن اندوختن
sterilised U بی بار یا بی حاصل کردن
sterilises U بی بار یا بی حاصل کردن
sterilising U بی بار یا بی حاصل کردن
lysate U حاصل تجزیه سلولی
ocean foam U کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
overcrop U زیاد حاصل برداشتن از
sterilize U بی بار یا بی حاصل کردن
sterilized U بی بار یا بی حاصل کردن
acquires U حاصل کردن اندوختن
fogbow U رنگین کمان حاصل از مه
phantasm U حاصل خیال ووهم
beach foam U کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
come to an agreement U توافق حاصل کردن
sideways sum U حاصل جمع یک وری
capital bonus U سود حاصل از سرمایه
bead U دانههای حاصل ازجوشکاری
beads U دانههای حاصل ازجوشکاری
sea foam U کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
spume U کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
entrance loss U افت حاصل از اصطکاک
aftercrop U حاصل دوم باره
resultant U حاصل منتج شونده
eagre U موج حاصل از جذر و مد
earth pressure U فشار حاصل از خاک
deflationary gap U فاصله حاصل از رکود
look in on <idiom> U تماس حاصل کردن
sheer U انحراف حاصل کردن
wave pressure U فشار حاصل از موج
harvest U حاصل درو کردن وبرداشتن
hold out <idiom> U حاصل شدن ،تقدیر کردن
do wonders <idiom> U نتیجه عالی حاصل کردن
harvests U حاصل درو کردن وبرداشتن
productiveness U حاصل خیزی نیروی تولید
harvested U حاصل درو کردن وبرداشتن
osculate U تماس نزدیک حاصل کردن
eolian U رسوب حاصل از جریان باد
cost saving U درامد حاصل از تقلیل هزینه
crop U حاصل دادن چینه دان
blear U تاری حاصل از اشک وغیره
crops U حاصل دادن چینه دان
flyash U خاکستر حاصل از زغال سنگ
sea foam U کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
ocean foam U کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
garden stuff U حاصل باغ :سبزی ومیوه
spume U کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
tidal mud deposits U گل رسوب شده حاصل از جزرو مد
beach foam U کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
petrodollars U دلار حاصل ازفروش نفت
cropped U حاصل دادن چینه دان
strain energy U انژی حاصل از تغییر شکل نسبی
aftercrop U حصاد دوم دوباره حاصل دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com