English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 151 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
waterline U خط بر خورد اب باکشتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
She doesn't eat meat, but other than that she'll eat just about anything. U او [زن] گوشت نمی خورد اما به غیر از آن او [زن] کلا همه چیز می خورد.
imbark U باکشتی بودن
embarcation U حمل باکشتی
embarcation U عزیمت باکشتی
shippable U قابل حمل باکشتی
to sail a sea U باکشتی عبورکردن ازدریا
He had a nast fall. U بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
ships U باکشتی فرستادن یا حمل کردن
shipment U کالای حمل شده باکشتی
shipments U کالای حمل شده باکشتی
ship U باکشتی فرستادن یا حمل کردن
shipper U حمل کمننده کالا باکشتی
floating cargo U باری که باکشتی حمل میشود
stow away U مسافرت قاچاقی کردن باکشتی وغیره
how many day's sail is it? U چند روز راه است باکشتی
steamboat U قایق بخاری باکشتی بخارسفر کردن
shipments U ارسال کالا باکشتی کالای ارسالی با کشتی
shipment U ارسال کالا باکشتی کالای ارسالی با کشتی
sailings U باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailed U باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sail U باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
passage of arms U زد و خورد
prize fighting U زد و خورد
encountering U زد و خورد
engagements U زد و خورد
encounters U زد و خورد
encountered U زد و خورد
encounter U زد و خورد
feeds U خورد
ate U خورد
feed U خورد
feedback U پس خورد
punch-ups U زد و خورد
engagement U زد و خورد
punch-up U زد و خورد
melec U زدو خورد
to rub a thing in U چیزیرا خورد
parallel feed U خورد موازی
it ran into ten editions U ده چاپ خورد
in-fighting U زد و خورد از فاصلهی کم
the timber warped U تیرپیچ خورد
to sinister in U خورد رفتن
squish U خورد کردن
self absorbed U در خورد فرورفته
regulating slack U خورد دادن
pulverizer U خورد کننده
eating U خورد و خوراک
pin feed U خورد سنجاقی
misfeed U سوء خورد
card feed U خورد کارت
face down feed U خورد رو به پایین
passage at arms U زدو خورد
cross feed U خورد متقابل
drank U خورد سرکشید
drank U نوشابه خورد
drank U عرق خورد
feedback U باز خورد
face up feed U خورد رو به بالا
feedback circuit U مدار پس خورد
he drank himself to death U خورد که مرد
he partook of fare U ازخوراک ما خورد
He fell on his face. U با صورت خورد زمین
whang U صدای بر خورد دو جسم
I am in a good mood today. U حالش بهم خورد
the ship struck a arock U کشتی بسنگ خورد
warfare U نزاع زدو خورد
a dog in the manger <idiom> U نه خود خورد نه کس دهد
The stone struch me on the face. U سنگ خورد به صورتم
She had three bowls of soup. U سه کاسه سوپ خورد
At the beginning of the month (year). U سرش ؟ بسنگ خورد
It is of no use to me. I have no use for it. U بدرد من نمی خورد
overwhelmingly U خورد کننده پرقدرت
It wI'll pass off without one single incident U آب از آب تکان نخواهد خورد
He is good for nothing. U به هیچ دردنمی خورد
It melts in the mouth. U مثل آب مشروب می خورد
He sprained (twisted) his ankle. U پایش پیچ خورد
My head hit the wall. U سرم خورد به دیوار
THere is not even a ripple in the water . <proverb> U آب از آب تکان نمى خورد .
diner U کسی که شام می خورد
I don't believe that ... U چشمم آب نمی خورد که ...
overwhelming U خورد کننده پرقدرت
I don't expect that ... U چشمم آب نمی خورد که ...
he sprained his ankle U قوزکش پیچ خورد
he wrenched his ankle U قوزکش پیچ خورد
eating disorder U اختلال خورد و خوراک
diners U کسی که شام می خورد
the ship was snagged U کشتی بچیزی خورد
it is quite another story now U ان دفتر را گاو خورد
He drank himself to death. U آنقدر مشروب خورد تامرد
I wont budge an inch. U من که از جایم تکان نخواهم خورد
Where does this street lead on to ? U این خیابان یکجا می خورد ؟
force-fed U به زور به خورد کسی دادن
it puckered up in sewing U درضمن دوختن چین خورد
The bell goes at 9 . U ساعت 9 زنگ می خورد ( می زنند )
I heard a sound . U صدائی به گوشم خورد( رسید )
he was given 0 lashes U بیست ضربه شلاق خورد
Appearances are deceptive. U فریب ظاهر رانباید خورد
They became estranged . They fell out . U میانه آنها بهم خورد
to blow out one's brains U اعصاب کسی را خورد کردن
The ball hit the wall and bounced back. U توپ خورد به دیوار وبرگشت
He is as cool as a cucumber. <idiom> U آب تو دلش تکان نمی خورد.
abstemious U ممسک در خورد ونوش و لذات
window panes U باران با صدا به پنجره می خورد
He eats bread at the ruling market price. <proverb> U نان را به نرخ روز مى خورد .
You're a pain in the neck! U اعصاب آدم را خورد می کنی!
She eats extraordinary quantities. U او [زن] مقدار فوق العاده ای را می خورد.
force-feed U به زور به خورد کسی دادن
force-feeding U به زور به خورد کسی دادن
pain in the neck U آدم [چیز] اعصاب خورد کن
force-feeds U به زور به خورد کسی دادن
they came to a rupture U میانه انها بهم خورد
pabulum U [هر چیزی که بشود به عنوان غذا خورد]
The blow made my head swin. U در اثر ضربه سرم گیج خورد
He tripped and fell . U پایش گیر کرد وزمین خورد
He is most suitable for brain work . U خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
I am sceptical. I have my doubts. I am not all optimistic. U من که چشمم آب نمی خورد ( خوشبین نیستم )
numbly U بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد
we missed our mark U تیر ما بسنگ خورد خطا کردیم
engrain U درجسم چیزی فروکردن خورد دادن
she doesnt even cough without her husband s permission(consent) U بدون اجازه شوهرش آب نمی خورد
cousins U حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
cousin U حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
After all that money is of no use. تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
A few spelling errors caught my eye. U چند غلط املایی به چشمم خورد
the door banged U درباصدای محکم و بلندی بهم خورد
This car wI'll do beautifully . U این اتوموبیل قشنگ بدرد مان می خورد
He swore to having paid for the goods . U قسم می خورد که پول کالاها را پرداخته است
He swore off smoking cigarettes . U قسم خورد سیگه ررا کنا ربگذارد
I'm sick of that jike, cut it out, can't you? U حالم از این جوک به هم می خورد، ساکت شو. نمیتونی؟
The way he eats his food disgusts [revolts] [repulses] me. U به نحوه ای که او [مرد] غذا می خورد حال من را بهم می زند.
bounce shot U گویی که به زمین می خورد وبه طرف دروازه می رود
If you criticize him, it's like a red rag to a bull. U اگر از او [مرد] انتقاد بکنی زود بهش بر می خورد.
half volley U پرتاب نزدیک به توپزن که بیدرنگ پس از بلند شدن ضربه می خورد
alley shot U ضربه شدید کم ارتفاع به دیوار مقابل که بعد به دیوارکناری می خورد
He lost control of the car and swerved towards a tree. U او [مرد] کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
fish cake U نان شیرینی که از ماهی خورد کرده وپوره سیب زمینی درست کنند
to interlock levers U اهرم هارابهم پیوستن بدانسان که هرکدام راتکان دهندهمه باهم تکان می خورد
slap shot U ضربه محکم که تیغه چوب هاکی پشت گوی به زمین می خورد و ان را بلند میکند
mouse U توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
mouses U توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
This stone wont lift. U این سنگ از جایش بلند نمی شود ( تکان نمی خورد )
What the eye doesnt see the heart doesnt grieve ov. <proverb> U چیزى را که چشم نمى بیند قلب نیز غصه اش نمى خورد .
my words hurt his feelings U سخنان من باو بر خورد سخنان من قلب او را جریحه دار کرد
you shall rue it U از اینکار پشیمان خواهید شد افسوس انرا خواهید خورد
berber knot U گره مراکشی که بدور دو تار دو مرتبه گره می خورد
that will not serve ourp U این به کارمانخواهد خورد این مقصودمارا انجام نخواهدداد
perjurer U کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
oppressive U خورد کننده ناراحت کننده
Memling motif U طرح گل مملینگ [این طرح الهام گرفته شده از آثار هنرمند بلژیکی قرن پانزدهم میلادی، هانس مملینگ است که در فرش های آن ناحیه به چشم می خورد.]
Mother-daughter boteh design U طرح بته جقه مادر و بچه [این طرح در فرش های قشقایی، خمسه و بعضی دیگر از طرح ها به چشم می خورد و شامل یک بته جقه بزرگ و یک بته کوچک در دل یکدیگر است.]
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com