English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (32 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
charge U خرج گذاری کردن شارژ کردن
charges U خرج گذاری کردن شارژ کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
NiMH U نوعی باتری قابل شارژ در laptop که امکان شارژ شدن بهتر از باتری Nicad دارد. شارژ آن سریع تر است و نگران حافظه نیست
charges U شارژ کردن شارژ
charge U شارژ کردن شارژ
load U شارژ کردن
loads U شارژ کردن
fuze U ماسوره گذاری کردن چاشنی مواد منفجره چاشنی چاشنی گذاری کردن
stripping U نواربندی کردن نقشه برای عکس برداری علامت گذاری کردن
pooled U ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pools U ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pool U ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
loads U پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
load U پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
charging point U محل هواگیری و گازگیری درروی هواپیما محل شارژ یاپر کردن گاز
synthesize U هم گذاری کردن
synthesising U هم گذاری کردن
synthesized U هم گذاری کردن
synthesizes U هم گذاری کردن
synthesizing U هم گذاری کردن
synthesised U هم گذاری کردن
synthesises U هم گذاری کردن
load U خرج گذاری کردن
punctuating U نقطه گذاری کردن
load U ذخیره گذاری کردن
point U نقطه گذاری کردن
paginate U صفحه گذاری کردن
punctuate U نقطه گذاری کردن
mark U علامت گذاری کردن
paragraphs U فاصله گذاری کردن
to lay the track U ریل گذاری کردن
marks U علامت گذاری کردن
paragraph U فاصله گذاری کردن
cost U قیمت گذاری کردن
deposits U سرمایه گذاری کردن
fund U سرمایه گذاری کردن
funded U سرمایه گذاری کردن
primming U چاشنی گذاری کردن
christen U نام گذاری کردن
to sow mines U مین گذاری کردن
punctuates U نقطه گذاری کردن
christened U نام گذاری کردن
investing U سرمایه گذاری کردن
invest U سرمایه گذاری کردن
deposit U سرمایه گذاری کردن
mining U مین گذاری کردن
loads U ذخیره گذاری کردن
loads U خرج گذاری کردن
invests U سرمایه گذاری کردن
christens U نام گذاری کردن
invested U سرمایه گذاری کردن
tracklaying U شنی گذاری کردن
punctuated U نقطه گذاری کردن
crowns U تاج گذاری کردن پوشاندن
mark U نمره گذاری کردن علامت
crown U تاج گذاری کردن پوشاندن
point U نقطه گذاری کردن ممیز
recapitalize U سرمایه گذاری مجدد کردن
marks U نمره گذاری کردن علامت
pages U صفحات را نمره گذاری کردن
paged U صفحات را نمره گذاری کردن
page U صفحات را نمره گذاری کردن
color codig U علامت گذاری کردن مهمات
overcapitalize U بیش از حد سرمایه گذاری کردن
wattle U نرده گذاری کردن بستن
loading U خرج گذاری کردن سلاح
mine U مین گذاری کردن عمل کردن به صورت مین
mines U مین گذاری کردن عمل کردن به صورت مین
mined U مین گذاری کردن عمل کردن به صورت مین
discrete U الگوریتم کد گذاری و فشرده کردن تصاویر
to lodge a complaint U عرضحال گله گذاری تسلیم کردن
punctuating U نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuate U نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuates U نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuated U نشان گذاری کردن نقطه دار
To put money into somethings. U درکاری پول ریختن (سرمایه گذاری کردن )
milestones U بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
milestone U بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
fuzing U چاشنی گذاری چاشنی گذاری کردن
misprision U گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
tick mark U علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
weather board U تخته گذاری کردن تخته بندی کردن
to space out letters [text] U فاصله گذاری [بین حروف را بیشتر کردن] [رایانه شناسی ] [چاپ]
tetragraph U کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
mine watching U عملیات تجسس و پیدا کردن مین یا مراقبت از مین گذاری دشمن
zeros U پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeroes U پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zero U پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
charging U شارژ
heats U شارژ
heat U شارژ
fluxing agent U شارژ
melting charge U شارژ ذوب
coke per charge U ذغال کک شارژ
furnace charge U شارژ کوره
charger U دستگاه شارژ
basic allowance U شارژ انبار
chargers U دستگاه شارژ
charge d'affaires U شارژ دافر
like charge U شارژ همنام
constant current charge U شارژ با جریان ثابت
maintenance float U شارژ انبار سیال
liquid metal charge U شارژ فلز مذاب
constant voltage charge U شارژ با ولتاژ ثابت
authorized stockage list U صورت شارژ انبار
uncharged U غیر مسلح شارژ نشده
chargeable U آنچه قابل شارژ است
turbocharger U موتور شارژ کننده توربین
tariff U شارژ کاربر سیستم کامپیوتری یا ارتباطات
maintenance float U شارژ انباراضافی وسایل نگهداری اضافی
floatation U سطح اماد اضافی شارژ انباراضافی
tariffs U شارژ کاربر سیستم کامپیوتری یا ارتباطات
charge U مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
electric U تعداد اتم هایی که شارژ شده اند.
charges U مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
residential investments U سرمایه گذاری مسکن سرمایه گذاری به شکل خانههای مسکونی
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
acceleration principle U یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
dry cell battery U باتری ای که قابل شارژ مجدد نیست مقایسه شودباRechergeable Battery
punctuation mark U علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
overcapitalization U سرمایه گذاری بیش ازحد سرمایه گذاری افراطی
punctuation marks U علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
desired investment U سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
cooperative scorer U بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
unintended investment U سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
charges U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
NiCad U نوعی باتری قابل شارژ در laptop که با باتری Nimh جایگزین شده است
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
electroluminescence U نور ارسال شده از نقط ه فسفری وقتی توسط الکترون یا قطعه شارژ شده پرشود
public U روش رمز گذاری داده که از یک کلید برای رمز گذاری و کلید دیگر برای رمز گشایی استفاده میکند
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com