English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (28 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to break aset U خراب یا ناقص کردن یک دستگاه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cipher device U وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
fault U تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faulted U تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faults U تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
demonish U ناقص کردن
mutilates U ناقص یا فلج کردن
garble U تحریف یا ناقص کردن
mutilating U ناقص یا فلج کردن
mutilate U ناقص یا فلج کردن
truncate U شاخه زدن ناقص کردن
truncated U شاخه زدن ناقص کردن
truncating U شاخه زدن ناقص کردن
truncates U شاخه زدن ناقص کردن
orthopaedy U فن درست کردن انامهای ناقص
huddled U ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddling U ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddle U ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddles U ناقص انجام دادن ازدحام کردن
dud U ترقه خراب هرچیز خراب
mayhem U چلاق کردن ناقص العضو کردن
orthopaedic U مربوط بفن درست کردن اندامهای ناقص
osteoclasis U استخوان شکنی برای درست کردن اندان ناقص
ratten U بوسیله دزدیدن یا خراب کردن افزارش اذیت کردن
impair U خراب کردن
unbuild U خراب کردن
take down U خراب کردن
to play the deuce with U خراب کردن
to break down U خراب کردن
muddle U خراب کردن
muddled U خراب کردن
disfigured U خراب کردن
impairs U خراب کردن
disfigure U خراب کردن
undoes U خراب کردن
overtumble U خراب کردن
impairing U خراب کردن
to take down U خراب کردن
undo U خراب کردن
impaired U خراب کردن
to bring to nought U خراب کردن
disfigures U خراب کردن
disfiguring U خراب کردن
vitiate U خراب کردن
vitiated U خراب کردن
vitiates U خراب کردن
vitiating U خراب کردن
demolish U خراب کردن
demolished U خراب کردن
demolishes U خراب کردن
demolishing U خراب کردن
botching U خراب کردن
botch U خراب کردن
botches U خراب کردن
to lay in ruin U خراب کردن
to cut up U خراب کردن
cut up U خراب کردن
to do for U خراب کردن
bungle U خراب کردن
bungled U خراب کردن
bungles U خراب کردن
to mull a mull of U خراب کردن
bungling U خراب کردن
make havoc with U خراب کردن
wrack U خراب کردن
to make a hash of U خراب کردن
amortize U خراب کردن
botched U خراب کردن
marring U خراب کردن
destroys U خراب کردن
corrupted U خراب کردن
corrupting U خراب کردن
corrupts U خراب کردن
dilapidate U خراب کردن
go to pot <idiom> U خراب کردن
demonish U خراب کردن
destroy U خراب کردن
muddling U خراب کردن
demolition U خراب کردن
corrupt U خراب کردن
pull down U خراب کردن
mar U خراب کردن
muddles U خراب کردن
destroying U خراب کردن
demolitions U خراب کردن
marred U خراب کردن
mutilating U ناقص کردن فلج کردن
mutilate U ناقص کردن فلج کردن
mutilates U ناقص کردن فلج کردن
marring U ناقص کردن بی اندام کردن
mar U ناقص کردن بی اندام کردن
marred U ناقص کردن بی اندام کردن
over run U خراب کردن در هم نوردیدن
to crock up U خراب کردن یاشدن
to bring to ruin U خانه خراب کردن
undermine U از زیر خراب کردن
batter U خراب کردن خمیر
batters U خراب کردن خمیر
To spoilt things . To mess thing up . U کارها را خراب کردن
to do up U خانه خراب کردن
side out U خراب کردن سرویس
double foult U خراب کردن پی در پی دوسرویس
to wreck U کاملا خراب کردن
raze or rase U بکلی خراب کردن
to tear down a building U خراب کردن ساختمانی
to pull down a building U خراب کردن ساختمانی
to demolish a building U خراب کردن ساختمانی
undermined U از زیر خراب کردن
undermines U از زیر خراب کردن
unmake U بهم زدن خراب کردن
deteriorating U خراب کردن روبزوال گذاشتن
frustrate U فکر کسی را خراب کردن
hand out U خراب کردن سرویس اسکواش
deteriorates U خراب کردن روبزوال گذاشتن
To get damaged . To become defective . U عیب کردن ( خراب شدن )
muck U خراب کردن زحمت کشیدن
frustrating U فکر کسی را خراب کردن
deteriorate U خراب کردن روبزوال گذاشتن
to torpedo U خراب کردن [برنامه یا نقشه]
simple leg ride U شگک خراب کردن حریف
deteriorated U خراب کردن روبزوال گذاشتن
frustrates U فکر کسی را خراب کردن
boot U خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
rammed U سنبه زدن باذژکوب خراب کردن
rams U سنبه زدن باذژکوب خراب کردن
ram U سنبه زدن باذژکوب خراب کردن
foul up <idiom> U با یک اشتباه احمقانه همه چیز را خراب کردن
wrecking U لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
lay waste <idiom> U خراب کردن وویران نگه داشتن ،شکستن
wreck U لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
overwrite U و خراب کردن هر داده دیگر در این محل
wrecks U لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
destroys U خراب کردن معدوم کردن
ruin U خراب کردن فنا کردن
ruining U خراب کردن فنا کردن
destroy U خراب کردن معدوم کردن
ruins U خراب کردن فنا کردن
ruinate U خراب کردن منهدم کردن
to pull down U خراب کردن بی بنیه کردن
devastate U خراب کردن تاراج کردن
devastates U خراب کردن تاراج کردن
destroying U خراب کردن معدوم کردن
sick U مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
sickest U مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
corrupts U تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupting U تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupted U تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupt U تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
langridge U اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrel U اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrage U اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
synchro U دستگاه تنظیم تیر خودکارپدافند هوایی دستگاه کنترل اتش سنکرونیزه
rawin U دستگاه رادارهواسنجی دستگاه هواسنجی دیدبانی بصری مسیر بادهای طبقات بالای جو
attitude director indicator U دستگاه نشان دهنده عملیات دستگاه هدایت زاویه تقرب هواپیما به باند
meteorograph U دستگاه ضبط پدیدههای جوی از قبیل گردباد وابر وغیره دستگاه هواشناسی
transponder U فرستنده خودکار صوتی دستگاه کمک ناوبری خودکارموشک دستگاه کشف و رمزخودکار مکالمات
directional gyro indicator U دستگاه ژیروسکوپ سمتی دستگاه سمت نمای ژیروسکوپی
semaphore U دستگاه مخابره به وسیله پرچم دستگاه علامت ده
print U دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
ac dc set U دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
all mains set U دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
printed U دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
prints U دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
quad density U تکنیکی به اندازه چهار برابرچگالی استاندارد یک دستگاه حافظه خاص بر روی هرواحد فضای ان دستگاه اطلاعات ثبت میکند
pulmotor U دستگاه تنفس مصنوعی دستگاه اکسیژن
facsimile recorder U دستگاه عکاسی رادیویی دستگاه فاسیمیل
compressors U دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
compressor U دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
equilibrator U دستگاه متعادل کننده دستگاه موازنه
faulty U ناقص
skimpy U ناقص
defective U ناقص
manque U ناقص
incomplete flower U گل ناقص
inconsummate U ناقص
rudimentary U ناقص
violator U ناقص
shorter U ناقص
in defect U ناقص
unperfect U ناقص
imcomplete U ناقص
malformed U ناقص
imperfective U ناقص
stickit U ناقص
mutilate U ناقص
meagre U ناقص
mutilating U ناقص
rudimental U ناقص
incorrect U ناقص
mutilated U ناقص
imperfect U ناقص
roughcast U ناقص
half-baked U ناقص
incomplete U ناقص
shortest U ناقص
short U ناقص
violators U ناقص
deficient U ناقص
inadequate U ناقص
mutilates U ناقص
trapdoors U فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com