English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
break U خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
breaks U خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
transfer order U دستورالعمل ارائه وفایف اجرایی یا انتقال وفایف اجرایی نیروهای مسلح
We have agreed in princeple . U درکل توافق کرده ایم ( توافق درکلیات )
enewal of contract by tacit agreement U تجدید توافق بر اساس توافق ضمنی
function keys U کلیدهایانجام وفایف
wifehood U وفایف زوجیت
implied task U وفایف استنتاجی
specified tasks U وفایف تصریحی
assignment of tasks U تعیین وفایف
physiology U علم وفایف الاعضاء
assignment of tasks U واگذار کردن وفایف
toe the line <idiom> U انجام وفایف شخصی
muliebrity U وفایف زنانه زنانگی
job description U شرح وفایف شغلی
position U قراردادن امورات مربوط به وفایف
functional U وابسته به وفایف اعضاء وفیفهای
that is beyond my duty U این از وفایف من خارج است
specified tasks U ماموریت تصریحی وفایف مصرحه
positioned U قراردادن امورات مربوط به وفایف
disallows U نپذیرفتن
rejcet U نپذیرفتن
to say no U نپذیرفتن
rejected U نپذیرفتن
declining U نپذیرفتن
reject U نپذیرفتن
rejecting U نپذیرفتن
rejects U نپذیرفتن
declines U نپذیرفتن
decline U نپذیرفتن
disallow U نپذیرفتن
declined U نپذیرفتن
disallowed U نپذیرفتن
disallowing U نپذیرفتن
deontology U وفیفه شناسی علم وفایف اخلاقی
entoptics U شناسایی وفایف اجزای درونی چشم
physiological U وابسته به علم وفایف اعضاء ساختمانی
he is nehgent of his duties U در انجام وفایف خودسهل انگار است
physiologic U وابسته به علم وفایف اعضاء ساختمانی
rejection U نپذیرفتن چیزی
refusing U رد کردن نپذیرفتن
refuses U رد کردن نپذیرفتن
refused U امتناع نپذیرفتن
refused U رد کردن نپذیرفتن
refuses U امتناع نپذیرفتن
turn down <idiom> U رد کردن،نپذیرفتن
refuse U رد کردن نپذیرفتن
refuse U امتناع نپذیرفتن
refusing U امتناع نپذیرفتن
second fiddle U کسیکه دارای وفایف فرعی ویاثانوی است
to refuse to give somebody one's allegiance U وفاداری به کسی را نپذیرفتن
to deny somebody something U چیزی را از کسی نپذیرفتن
repel U نپذیرفتن جلوگیری کردن از
repelled U نپذیرفتن جلوگیری کردن از
repelling U نپذیرفتن جلوگیری کردن از
to refuse to follow somebody U وفاداری به کسی را نپذیرفتن
turn thumbs down <idiom> U رد کردن،نپذیرفتن ،نه گفتن
to refuse somebody something U چیزی را از کسی نپذیرفتن
repels U نپذیرفتن جلوگیری کردن از
admin U تشریفات اداری و وفایف دیگر مربوط به کارکرد یک موسسه
this duty precedes all others U این وفیفه مقدم بر همه وفایف دیگر است
condonation U اغماض و چشم پوشی یکی اززوجین در مورد خلافی که ازدیگری در زمینه وفایف زناشویی صادر شده است
manning table U جدول تعیین مشاغل جدول وفایف پرسنل
exquatur U اجازه اقدام دادن به کنسول منظور اجازهای است که به کنسول داده میشود تا به وفایف خود عمل کند
agreement U توافق
adaptations U توافق
to come to an understanding U توافق
adaptation U توافق
agreements U توافق
commensurability U توافق
commensurableness U توافق
concent U توافق
concord U توافق
accommodations U توافق
conciliation U توافق
consistency U توافق
concert U توافق
concerts U توافق
accommodation U توافق
maladapted U بی توافق
accords U توافق
accorded U توافق
concurrence U توافق
band U توافق
settlement U توافق
coincidences U توافق
coincidence U توافق
accord U توافق
analogy U توافق
settlements U توافق
consent U توافق
consented U توافق
consenting U توافق
analogies U توافق
consents U توافق
keeping U توافق
bands U توافق
rapport U توافق
automonitor U ثبت کننده عملیات کامپیوتر برنامه کامپیوتری که وفایف عملیاتی کامپیوتر را ثبت میکند
parenthood U مقام والدین وفایف والدین
rosters U سیاهه نامه ها سیاهه وفایف
roster U سیاهه نامه ها سیاهه وفایف
consistence U توافق سازگاری
conformation U سازش توافق
conformable U قابل توافق
consonance U توافق صدا
concordat U توافق دوستانه
conconancy U توافق صدا
compromiser U توافق کار
collective agreement U توافق جمعی
understanding U توافق تظر
understandings U توافق تظر
reach an agreement U به توافق رسیدن
correspondence principle U اصل توافق
adhesion U همبستگی توافق
unilateral agreement U توافق یک جانبه
inharmoniousness U عدم توافق
adaptable U قابل توافق
maladaptation U عدم توافق
maladjusted U بی توافق دژسازگار
deals U توافق تجاری
reciprocal agreement U توافق دو جانبه
deal U توافق تجاری
synesis U توافق معانی
inconsonantly U باعدم توافق
inadaptable U توافق ندادنی
plea agreement U توافق مدافعه
disconformity U عدم توافق
discordance U عدم توافق
dissidence U عدم توافق
modus vivendi U توافق موقت
harmonometer U توافق سنج
adaptations U توافق سازش
his painting lacked repose U نقاشی وی توافق
speaking with prosecutor U توافق باشاکی
maladjustment U عدم توافق
consistency U توافق سازگاری
mutual agreement U توافق طرفین
consensus U توافق عام
disparities U عدم توافق
disparity U عدم توافق
maladjustments U عدم توافق
adaptability U توافق سازگاری
adaptation U توافق سازش
give-and-take U آماده به توافق
breaches U خطای رد یک توافق
breached U خطای رد یک توافق
breach U خطای رد یک توافق
adaptableness U قابلیت توافق
disagreements U عدم توافق
basic agreement U توافق اولیه
skeleton agreement U توافق اولیه
master agreement U توافق اولیه
frame agreement U توافق اولیه
adaptiveness U قوه توافق
accompt U سازگاری توافق
adaption U توافق سازش
disagreement U عدم توافق
outline agreement U توافق اولیه
agreement coefficient U ضریب توافق
arbitration agreement U توافق بر حکمیت
accordance U وفق توافق
agreement of arguments U توافق نشانوندها
restitution of conjugal rights U دعوی الزام شوهر به مراجعت به خانه دعوی الزام به ایفاء وفایف زناشویی
compromising U توافق مصالحه کردن
compromises U توافق مصالحه کردن
settlements U حل و فصل توافق بنگاه
skeleton agreement U چهارچوب توافق [حقوق]
settlement U حل و فصل توافق بنگاه
master agreement U چهارچوب توافق [حقوق]
plea bargain U توافق مدافعه [حقوق]
frame agreement U چهارچوب توافق [حقوق]
basic agreement U چهارچوب توافق [حقوق]
meet someone half-way <idiom> U به توافق رسیدن با کسی
outline agreement U چهارچوب توافق [حقوق]
odds U عدم توافق مغایرت
compromise U توافق مصالحه کردن
come to an agreement U توافق حاصل کردن
abidance U رفتار برطبق توافق
conventionalization U توافق با ایین و رسوم
variance U مغایرت عدم توافق
inconsonance U عدم توافق ناهماهنگی
consensus U توافق ورضایت عمومی
agreements U معاهده و مقاطعهء توافق
approving U توافق در مورد چیزی
discordantly U از روی عدم توافق
agreement U معاهده و مقاطعهء توافق
approve U توافق در مورد چیزی
approves U توافق در مورد چیزی
adaptability U قابلیت توافق و سازش
adequateness U توافق داشتن متفق بودن
contract note U سند مقاطعه توافق نامه
unless otherwise agreed U اگر توافق دیگری نباشد
discommend U با عدم توافق چیزی گفتن
agreement on partial payments U توافق در پرداخت های قسطی
undertake U توافق برای انجام کاری
undertaken U توافق برای انجام کاری
undertakes U توافق برای انجام کاری
approval U توافق برای استفاده از چیزی
collusion U توافق میان فروشندگان یک کالا
adhering U توافق داشتن متفق بودن
adheres U توافق داشتن متفق بودن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com