English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Near East U خاور نزدیک
Near East U خاور نزدیک [جغرافیا]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
Middle East U سرزمین های میان خاور نزدیک East Near و خاور دور East Far
Other Matches
find touch U بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
insides U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closer U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
the oriel U خاور
orients U خاور
orient U خاور
east <adj.> U خاور
lowlander U خاور
orienting U خاور
the eastern question U مسئله خاور
south east U در جنوب خاور
the orthodox church U کلیسای خاور
levanter U ساکن خاور
north east U شمال خاور
orientalist U خاور شناس
north east U در شمال خاور
east U خاور مشرق
Far East U خاور دور
easterner U خاور نشین
levant U خاور وشرق
it lies on the east of U در خاور واقع
levantine U ساکن خاور
north easterly U درشمال خاور
greek church U کلیسای خاور
easterners U خاور نشین
north-easterly U درشمال خاور
point bland U بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore U نزدیک کرانه نزدیک ساحل
orientate U توجه بسوی خاور
orientating U توجه بسوی خاور
orthodoxly U بشیوه کلیسای خاور
orientates U توجه بسوی خاور
in a south easterly direction U از جهت جنوب خاور
north easterly U وابسته بشمال خاور
south east U سوی جنوب خاور
north easter U باد شمال خاور
south easterly U سوی جنوب خاور
north-easterly U وابسته بشمال خاور
the sovereign U پاپ اعظم کشیش بخش درکلیسای خاور
approach U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
mid wicket U توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
ecafe U کمیسیون اقتصادی اسیا و خاور دور که در سال 7491 در سازمان ملل تشکیل شده است
indies U هند خاور و هند و چین وجزایر وابسته به ان
approach lane U مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
north north east U میان شمال و شمال خاور
beside U نزدیک
hard by U نزدیک
upcoming U نزدیک
foreby U نزدیک
in sight U نزدیک
close U نزدیک
near by U نزدیک
closest U نزدیک
near U نزدیک
closes U نزدیک
neighbouring U نزدیک
closer U نزدیک
approaching U نزدیک
forthcoming U نزدیک
close-up U از نزدیک
nigh U نزدیک
caudal U نزدیک به دم
close-ups U از نزدیک
by U از نزدیک
contiguous U نزدیک
cephalo U نزدیک به سر
close aboard U نزدیک
hand-to-hand U نزدیک
fast by U نزدیک
imminent U نزدیک
close by U نزدیک
close up U از نزدیک
forbye U از نزدیک
forbye U نزدیک
towards U نزدیک
narrowly U از نزدیک
forby U از نزدیک
forby U نزدیک
at hand U نزدیک
hand to hand U نزدیک
nears U نزدیک
proximate U نزدیک
vicinal U نزدیک
up against <idiom> U نزدیک به
adjacent U نزدیک
next door to U نزدیک
nearby U نزدیک
to gain ground upon U نزدیک
on the verge of U نزدیک به
on the eve of U نزدیک
up to <idiom> U نزدیک به
not ahunderd mails flom U نزدیک
near- U نزدیک
nearer U نزدیک
accessible U نزدیک
near at hand U نزدیک
nearing U نزدیک
near by U نزدیک به
nearest U نزدیک
neared U نزدیک
near upon U نزدیک
close combat U رزم نزدیک
close control U کنترل نزدیک
close controlled U همکاری نزدیک
stand by <idiom> U نزدیک بودن
Near our office . U نزدیک اداره ما
to come by U نزدیک شدن
aftermost U نزدیک پاشنه
subcentral U نزدیک مرکز
subsaturated U نزدیک به اشباع
to be on the way U نزدیک شدن
aggress U نزدیک شدن
admaxillary U نزدیک ارواره
to keep close U نزدیک ماندن
caudal U نزدیک به انتها
to gain on U نزدیک شدن به
adductor U نزدیک کننده
adducent U نزدیک کننده
toward U نزدیک به مقارن
low U نزدیک سبد
to be quite close U نزدیک به هم بودن
toward(s) evening U نزدیک به عصر
deciding U نزدیک به هدف
deeper U نزدیک به هدف
approachable U نزدیک شدنی
deepest U نزدیک به هدف
deep U نزدیک به هدف
in the near future U در آینده نزدیک
myopia U نزدیک بینی
upcoming U دراتیه نزدیک
neighbors U نزدیک مجاور
close price U قیمت نزدیک
close coordination U همکاری نزدیک
paranasal U نزدیک بینی
in shore U در اب نزدیک کرانه
neighbor U همسایه نزدیک
immediate flanks U جناحین نزدیک
his almost night U نزدیک شب است
hare sighted U نزدیک بین
near by U دم دست نزدیک
hand in glove U خیلی نزدیک
hand and glove U خیلی نزدیک
hail fellow U صمیمی نزدیک
going on U نزدیک شدن
gain on U نزدیک شدن به
nearsightedness U نزدیک بینی
in the near f. U دراینده نزدیک
near sightedness U نزدیک بینی
near sight U نزدیک بینی
myopy U نزدیک بینی
near point U نقطه نزدیک
keep back U نزدیک نشوید
near shore U نزدیک به ساحل
infighting U نبرد نزدیک
inextremis U نزدیک بمرگ
inapproachable U نزدیک نشدنی
one of these days U دراینده نزدیک
nearer the end U نزدیک تر بیابان
odd comeshortly U روز نزدیک
odd comeshortly U اینده نزدیک
recent memory U حافظه نزدیک
cypres U تقریبی نزدیک
come by U نزدیک شدن
close support U پشتیبانی نزدیک
close supervision U نظارت نزدیک
close range U فاصله نزدیک
close range U مسافت نزدیک
short sighted U نزدیک بین
close in U نزدیک شدن
subadult U نزدیک سن تکلیف
close coordination U هماهنگی نزدیک
danger close U خطر نزدیک
draw near U نزدیک شدن
of kin U نزدیک همانند
on the simmer U نزدیک بجوش
parahepatic U نزدیک جگر
paranephric U نزدیک گرده
parotic U نزدیک به گوش
far and near U دور و نزدیک
erelong U در اینده نزدیک
paulo postfuture U اینده نزدیک
proximal U نزدیک مبدا
draw on U نزدیک شدن
to draw near or nigh U نزدیک شدن
subapical U نزدیک راس
converging U به هم نزدیک شدن
shortest U نزدیک تور
in U نزدیک دم دست
at U پهلوی نزدیک
adjoining U نزدیک مجاور
besides U بعلاوه نزدیک
neared U نزدیک به ضربه
acceding U نزدیک شدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com