Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
pyralidid
U
خانواده بزرگی ازپروانه ها
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
rule the roost
<idiom>
U
عزیز خانواده بودن ،سوگلی خانواده
masterdom
U
بزرگی
size
U
بزرگی
sizes
U
بزرگی
grandness
U
بزرگی
gloriousness
U
بزرگی
magnifcation
U
بزرگی
magneficence
U
بزرگی
voluminesity
U
بزرگی
voluminosity
U
بزرگی
supercilicusness
U
بزرگی
grandeur
U
بزرگی
hauteur
U
بزرگی
enlargement
U
بزرگی
enlargements
U
بزرگی
dignity
U
بزرگی
magnitude
U
بزرگی
largeness
U
بزرگی
hugeness
U
بزرگی
bulkiness
U
بزرگی
bigness
U
بزرگی
massiveness
U
بزرگی
gentility
U
بزرگی
augustness
U
بزرگی
greatness
U
بزرگی
formidability
U
استحکام بزرگی
eminence
U
برامدگی بزرگی
immeasurableness
U
بزرگی بی اندازه
magnanimity
U
بزرگی طبع
she was nipped in the bud
U
به بزرگی نرسید
immenseness
U
بزرگی عظمت
sample size
U
بزرگی نمونه
he did me a great wrong
U
خطای بزرگی .....
headship
U
بزرگی برتری
headships
U
بزرگی برتری
Lordship
U
سیادت بزرگی
to a greatness
U
بزرگی یافتن
eminency
U
برامدگی بزرگی
vastitude
U
عظمت بزرگی
vastity
U
عظمت بزرگی
amplitude
U
دامنه بزرگی
megacephaly
U
بزرگی بیش از حد سر
man and boy
U
چه در کودکی چه در بزرگی
vastness
U
عظمت بزرگی
to a greatness
U
به بزرگی رسیدن
so large
U
باین بزرگی
Lordships
U
سیادت بزرگی
aggrandizement
U
افزایش بزرگی
order of magnitude
U
مرتبه بزرگی
he is a great help
U
او کمک بزرگی است
bulk
U
حجم بزرگی از چیزی
he is a great person
U
شخص بزرگی است
the meridian of glory
U
اوج بزرگی یا جلال
breadth of mind
U
بزرگی یا وسعت فکر
come a long way
<idiom>
U
برنامه بزرگی ریختن
monstrousness
U
شگفت انگیزی بزرگی
great dangers overhang us
U
خطرهای بزرگی ماراتهدیدمیکند
that is no great work
U
کار بزرگی نیست
to be toast
[American E]
<idiom>
U
در دردسر بزرگی بودن
too big for one's breeches/boots
<idiom>
U
احساس بزرگی کردن
steatopygia
U
بزرگی وفربهی کفل زنان
great dangers impend over us
U
خطرهای بزرگی مارا تهدیدمیکند
he did me a great wrong
U
بیعدالتی بزرگی نسبت به من کرد
great dangers overhang us
U
خطرهای بزرگی متوجه ما است
(when the) chips are down
<idiom>
U
بامشکل بزرگی مواجه شدن
bias error
U
خطایی با علامت و بزرگی ثابت
great dangers impend over us
U
خطرهای بزرگی متوجه ما هستند
decks
U
مجموعه بزرگی از کارت پانچ ها
piece deresistance
U
مثلا تیکه بزرگی از گوشت
decked
U
مجموعه بزرگی از کارت پانچ ها
deck
U
مجموعه بزرگی از کارت پانچ ها
Majesty
U
بزرگی عظمت وشان واقتدار
Majesties
U
بزرگی عظمت وشان واقتدار
to roll a huge snowball
U
گلوله بزرگی از برف درست کردن
loving cup
U
پیاله بزرگی که در مهمانی ها بدست میدهند
nothing great is easy
U
هیچ کاری بزرگی اسان نیست
A big rock rolled down the mountain.
U
سنگ بزرگی از کوه بپایین غلتید
broadsheet
U
کاغذ بزرگی که یک روی ان چاپ شده باشد
broadsheets
U
کاغذ بزرگی که یک روی ان چاپ شده باشد
mastiffs
U
سگ بزرگی که گوش ها ولبهایش اویخته است بولدوگ
breaker
U
موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
mastiff
U
سگ بزرگی که گوش ها ولبهایش اویخته است بولدوگ
breakers
U
موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
Police are out in force.
U
نیروی پلیس با قدرت بزرگی ظاهر است.
anagoge
U
بزرگی معنوی ارتقاء فکر بعالم علوی
anagogy
U
بزرگی معنوی ارتقاء فکر بعالم علوی
miller thumb
U
یکجور ماهی قنات که کله بزرگی دارد
the propylaea
U
نام در بزرگی که از ان واردACROPOLLS دژنامی اتن میشدند
treadmill
U
چرخ افقی بزرگی که زندانیان ان را بحرکت دراورند
treadmills
U
چرخ افقی بزرگی که زندانیان ان را بحرکت دراورند
multivolume file
U
فایل بسیار بزرگی که نیازمندبیش از یک بسته دیسک
rocking stone
U
سنگ بزرگی که باندک زوری میتوان انراغلتانید
internally blown flap
U
فلپ بزرگی که جریان اصلی گازها به ان برخورد میکند
aquaria
U
شیشه بزرگی که در ان ماهی و جانوران دریایی رانمایش میدهند
aquarium
U
شیشه بزرگی که در ان ماهی و جانوران دریایی رانمایش میدهند
bell gear
U
چرخدنده ثابت بزرگی درسیستم کاهش دور سیارهای
emphysema
U
اتساع و بزرگی عضوی در اثر گاز یا هوا باد
aquariums
U
شیشه بزرگی که در ان ماهی و جانوران دریایی رانمایش میدهند
menage
U
خانواده
wife
U
خانواده
households
U
خانواده
family
U
خانواده
clans
U
خانواده
families
U
خانواده
clan
U
خانواده
household
U
خانواده
gens
U
خانواده
ilk
U
خانواده
multiplan
U
یک صفحه گسترده الکترونیکی که شبکه بزرگی برای ورودی ها میدهد
bigben
U
ساعت بزرگی که بر برج پارلمان لندن نصب شده است
estuary
U
دهانه رودخانه بزرگی که شتکیل خلیج کوچکی دهد مدخل
estuaries
U
دهانه رودخانه بزرگی که شتکیل خلیج کوچکی دهد مدخل
culicidae
U
خانواده پشه
ecomania
U
بیزاری از خانواده
subfamily
U
خانواده فرعی
cruciferae
U
خانواده چلیپاییان
crustacea
U
خانواده خرچنگ
family budget
U
بودجه خانواده
crustaceous
U
خانواده خرچنگ
home visit
U
بازدید خانواده
mustelidea
U
خانواده سمور
culex
U
خانواده پشه
family expenditure
U
هزینه خانواده
extended family
U
خانواده گسترده
family law
U
حقوق خانواده
patriarchate
U
ریاست خانواده
font family
U
خانواده فونت
sheik
U
رئیس خانواده
penates
U
خدایان خانواده
schizogenic family
U
خانواده اسکیزوفرنی زا
gas family
U
خانواده گاز
goodman
U
بزرگ خانواده
family therapy
U
خانواده درمانی
family structure
U
ساخت خانواده
matronymic family
U
خانواده مادرنامی
the girls
U
دخترهای یک خانواده
member of a family
U
عضو خانواده
family of computers
U
خانواده کامپیوترها
patronymic family
U
خانواده پدرنامی
motorola 000 family
U
خانواده موتورولا
lanthanide series
U
خانواده لانتانیدها
matriarchs
U
رئیسه خانواده
royalties
U
از خانواده سلطنتی
crustacean
U
خانواده خرچنگ
crustaceans
U
خانواده خرچنگ
horseflesh
U
خانواده اسب
broken home
U
خانواده گسیخته
broken homes
U
خانواده گسیخته
bring home the bacon
<idiom>
U
نانآور خانواده
nuclear families
U
خانواده هستهای
nuclear family
U
خانواده هستهای
matriarch
U
رئیسه خانواده
sheiks
U
رئیس خانواده
sheikhs
U
رئیس خانواده
family doctor
U
پزشک خانواده
family doctors
U
پزشک خانواده
nation
U
خانواده طایفه
nations
U
خانواده طایفه
sheikh
U
رئیس خانواده
patriarch
U
رئیس خانواده
patriarchs
U
رئیس خانواده
paterfamilias
U
بزرگ خانواده
to maintain one's family
U
خانواده خود را
clansman
U
عضو خانواده
apiaceae
U
خانواده چتریان
type font
U
خانواده حروف
clannishness
U
خانواده پرستی
citrus
U
خانواده مرکبات
circuit family
U
خانواده مداری
turnicidae
U
خانواده بلدرچین
turnix
U
خانواده بلدرچین
arachnida
U
خانواده کارتنه
batrachia
U
خانواده غوکان
actinide series
U
خانواده اکتینیدها
accipitres
U
خانواده لاشخوران
royalty
U
از خانواده سلطنتی
consanguine family
U
خانواده هم خون
strips
U
موسس خانواده
familial
U
مربوط به خانواده
computer family
U
خانواده کامپیوتر
paterfamilias
U
سالار خانواده
zinnia
U
خانواده گل اهاری
family planning
U
تنظیم خانواده
conjugal family
U
خانواده زن و شوهری
band shell
U
جایگاه دستهء موزیک که عقب ان بشکل صدف مقعر بزرگی است
to kiss hands
U
دست پادشاه بزرگی راهنگام رفتن به ماموریت بعنوان بدرود بوسیدن
yule log
U
کنده بزرگی که شب میلادبمناسبت اغاز مراسم عید دربخاری منزل گذارند
I am a great believer in using natural things for cleaning.
U
من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
urticaceous
U
وابسته به خانواده گزنه
wear the pants in a family
<idiom>
U
رئیس خانواده بودن
family men
U
مرد خانواده - دوست
viverrine
U
خانواده گربه زباد
salicaceous
U
وابسته به خانواده بید
saltbush
U
خانواده گیاهان قازایاغی
family man
U
مرد خانواده - دوست
nabid
U
خانواده کک و ساس و حشرات
He left his family in Europe .
U
خانواده اش را دراروپ؟ گذاشت
born in the purpule
U
عضو خانواده سلطنتی
napoleonic
U
وابسته به خانواده ناپلئون
to return to the fold
[family]
U
به خانواده خود برگشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com